بگو میرن پیش خدا هرچی براشون دعا کنیم و کار خوب کنیم خوشحال تر میشن و منتظر ما میمونن تا یه روز بتونیم بریم پیش شون
من بچه بودم مامانم اینو بهم گفت
و حقیقتا تا امروز خیلی با مرگ حس خوبی دارم
نه چیز ترسناکیه برام نه عجیب
واقعیتوبگو
ولی ناراحتی وگریه وزجه نبایدپیشش بکنید
وقتی پدرمونو از دست دادیم خاهرم نه سالش بود
موقع انحام کارای غسل اینا همراه دخترم فرستادیمش خونه خاعر شوهرم
ولی موقعی که اوردنش خونه گفتم بگین بیاد بت چشم خودش ببینه
وگرنه بعدها حسرت به دل میمونه تاقبل اون نمیدوتس بابا رفته چون صبخ۶زود بود و خاب بود
وقتی اومد بهش نشون دادیمش خیلی خودشو زد و گریه کرد اما بعدها اصلا بهونه نکرف
درسته به سری خلآ ها تو وجودش هست اما به نظرم بهترین کاری که میتونستیم انحام بدیم همین بود
مادر بزرگ منم فوت شد روز تشیه جنازه همش میگف چرا همه گریکنن میکنن چرا مامان بزرگ گریه میکنع
براش توضیح دادم ک مریض بوده پیر شده و خدا برده پیش خودش
درک کرد و قبول کرد حتی گریم کرد میگفت مامان بزرگ ینی مادر من گناه داره مامانش مرده میرفت مامانمو بغل میکرد
عموی بابای منم تازه فوت کرده نوه اش خیلی بهش وابسته بود متاسفانه موقع دفن کسی هواسش نبود یهویی اومد جلو پدر بزرگشو دید همش داد میزد چرا بابا جونمو لای پارچه کردین
از آخر مامانش اومده بود خونه بهش گفته بود باباجون خیلی آدم خوبی بوده خدا برده پیش خودش الان دیگه همیشه همه جا بابا جون تورو میبینه
ولی بازم خیلی بهانه میگیره مامانش میگفت شبا همش بیدار گریه میکنه چرا بابا صمد منو میبینه من نمیبینمش
من وقتی اقاجونم فوت شد
سریع با مشاور دخترم صحبت کردم
باید روندو طبیعی نشون بدی
بگو مثل برگا که زمستون میشه میریزن
برفا بهار اب میشن
ادما پیر میشن و فوت میکنن
اصلا نگو رفته سفر اصلا نگو رفته تو اسمون
اصلا نگو رفته پیش خدا
چون از همه اینا بدش میاد
وقتیم گفت اونجا چه جوریه بگو من نمیدونم نرفتم که
خدا رحمت کنه مادربررگتونو
نمیشه بهش بگی انقدر خدا دوسش داشت برد پیش خودش؟
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.