عصبیم بشدتتت انگار اصلا آدمو درک نمیکنن میدونم بچه آوردم خودم باید مراقب باشم اما بخدا بیخوابی دارم عصبی شدم تنها کسی که نمیتونم بد باشم باهاش فقط آرتاس از همه بدم میاد چون نه توی مریضی نه برای واکسناش و نه بیخابی های شبانه و بیقراری های روزانه و ... توی هیچکدوم کمکم نمیکنن نه شوهرم و نه خانوادم تازه بتید خونمم تمیز و مرتب باشه و غذام حاضر نکنه که بهم بگن کثیفم شوهرمم علاوه بر کمک نکردن باید دنبالش وسایلشو جم کنم خسته شدم بخدا نمیدونم چیکار کنم دیگه امروز آمپر چسبوندم ردم زیر گریه و با داد همه اینا رو گفتم به همشون شوهرم اصلا از اتاق بیرون نیومد و خوایبده🙁

عزیزم روز اول خودت باعث شدی اینجوری بشه چون نشون دادی توانایی داری
خودت بزن دل زمین کم کار کن
شوهرت بدعادت نکن با زبان خوش کمک بگیر ازش که لج نکنه همین که بچه برات نگهداره
کم کم بهش کار بده خودت کار ندادی اونم گفته چ بهتر

دیشب بچه روو پام داشتم میخوابوندم شوهرم اومد دید شام نیست خودش پاشد حاضری اماده کرد هیچی ام نگفت دمش گرم😊

عزیزم یه نیرو کمکی بگیر هفته ای یکبار بیاد خونه رو تمیز کنه جارو کنه،دستمال بکشه،آشپزخانه تمیز کنه،حمام و دستشویی بشوره....تا هفته آینده.دیگه خیلی کارات سبک میشه.

حالا خانواده ک وظیفش نیست ولی شوهرت بشور بذار کنار هروقت تیکه اومد
چ معنی میده

خیلی حرف زدما میدونم، این حرفا رو زدم ک ب خودت فشار نیاری و خونه کثیف و نبودن غذا تقصیر تو نیس تو گناهی نکردی ک مادر شدی خودتو اذیت نکن، از حالا بزن ب بیخیالی، اخرشبا ک بچع خوابه با شوهرت دوتایی خونه رو تمیز کنید، اینطوری هم با هم وقت گذرونید هم خونه تمیز میشه و روهم نمیشه ما این راهو در پیش گرفتیم فقط هنوز من اشپزی نمیکنم😐😂

بخدا من 6 ماه زایمان کردم هنوز وقت نکردم توخونه اشپزی کنم 4 ماهش ک خونه مامانم بودم دوماه خونه خودمم اصلا دست ب سیاه سفید نمیزنم، خونه نامرتب بهم ریخته، اصلا وقت ندارم مهرسام خیلی گریه میکنه مجبورم از صب تا شب بغلش کنم تا اروم باشه شاید بقیه بگن من تنبلم یا کثیفم ولی بخدا نمیتونم حتی یه دسشویی اجازه نمیده برم، شوهرمم روزا دوساعت خونه اس شبا هم ازساعت 10 ب بعد نمیتونه زیاد کمکم کنه دراین حال چیزیم نمیگه، یه روزم مهمون داشتم دخترعمم اومد خونه تکونی کردیم 3روز،بعدشم مهمونا اومدن رفتن مادرشوهرم اومد کمک خداخیرش بده بعداز چندسال یه کمکی رسوند😂

من یروز وقت نمیکنم شام یا ناهار بزارم. اون روز رو هیچی نمیگه. ولی روز بعدش. میاد بهم تیکه میندازه یبارم. اومد گف ک بیکار چیکار میکنی خونه. 😐 ک وقت نمیکنی ناهار بخوری . تو بچه هارو سیر نمیکنی نمیرسی بهشون 😐 منم گفتم پس چطور زندن؟ بعد پاشد سیب خورد گف ناهارم سیب شد گفتم برو بیا شامتم نارنگیه. شام هم نزاشتم .. منم خسته شدم دیگ. درکو فهم ندارن

شوهر منم همینه مامانم نبود به هیچ کارم نمیرسید از کسی دوستی کمک بخوا حد اقل کنار بچت وایسه کاراتو بکن

خوب کردی گفتی دیگه خونه رو تمیز نکن وسایلشونو جمع نکن هرچی گفتن هم اهمیت نده همه کارا باهات بوده شده وظیفت.

چ قد بی ملاحضه من جارو پای شوهرمخ خخخ