۵ پاسخ

هرروز میبری؟چندمیدین

عزیزم پسر من همین طوری بود از اردیبهشت میفرستم دیروز رفتم دنبالش اصلا نمیخواد بیاد خونه پسر بچه ها زمان میبره عادت کنند وابستگی براشون خوب نیست سعی کن دیگه ازش جدا بشی یک ماه نیم اعتماد به محیط گرفته جدا بشی کم کم عادت میکنه که شما نیستی

عزیزم زیادموندی ،دیگه باید باهاش حرف بزنی بگی شمااینجا پیش مربی دوستات هستی شعر یادمیگیری بازی میکنی نقاشی میکنی من برم خونه غذایی ک دوس داری درست کنم میام دنبالت دیگه تو این مدت باید ی دوستی چیزی دلیلی برای موندنش پیدامیکردی ک قانعش کنی عزیزم

وقتی این قدر ترس جدایی داره چه اصراریه ،سه سالگی سن شکل گیری سبک دلبستگی هست آسیب می بینه

منم میخواستم بفرستمش بخاطر وابستگی شدیدش نتونستم همش مث چسب دو قلو بهم چسبیده ثبت نامش هم کنم باید خودمم برم خیلی دوست داشتم بتونم وابستگیش کمتر شه حداقل ۱ ساعت با هم سناش سرگرم باشه اجتماعی تر بشه

سوال های مرتبط

مامان ترنم مامان ترنم ۳ سالگی
سلام خوبین میخوام راجبه مهد دخترم تایپیک بذارم چون خیلیا ازم پرسیدن من ب اندازه یک ماه پیش دخترم موندم دو سه روز داخل کلاس رفتم ولی بعدش گفتم فقط مخصوص بچه هاست اصلن صندلیش کوچیکه من نمیتونم بعدش رفتم سالن تا چندوز بعدش گفتم تو سالن گرمه میخوام برم تو اتاق مدیر خلاصه هرزگاهی بهم سرمیزد بغلش میگرفتم من هستم خلاصه خونه هم براش غصه میگفتم یا پیش پدرش بهش میگفتم خیلی قویه خیلی معلمشو دوست داره دخترم در کلاس نمیبست گریه میکرد منو نمیدید یا تو جمع بچه ها نمیرفت یه معلم فقط با سدنا بود یه روز یعنی بعد یک ماه خلاصه بیست دقیقه آخر رفتم تو حیاط کلاس تموم شد گفتن مامانت اومد دم در سریع اومد دم در بهش گفتم تو حواست نبود گاز روشن بود رفتم خاموش کنم تو حواست نبود من بهت گفتم بعدش تو راه برات آدامس خریدم کلی خوشحال منم کلی بهش اب وتاب دادم تو چقد قوی آفرین مثلن داشت بازی میکرد با گوشی حرف میزدم ب همه میگفتم من رفتم گاز خاموش کنم تنها بود تو مهد گریه نکرد کلی اعتماد بنفس کلی تشویق همین روند ادامه دادم الان خودش میره تو. کلاسش بدون من میمونه ب زور هم باید بیارمش اگ تعطیلات باشه گریه مهد داره بریم مهد واقعن صبوری کردم