تجربه زایمان (۴)
تا شب ناشتا موندم و تشنگی خیلی کلافه کننده بود بعدش اجازه دادن چیزی بخورم تا خوردم اومدن گفتن چیزی نخور صبح باید ازمایش دیابت بدی🫤
شبش یکم سخت گذشت سینم شیر نداشت و نی نیم خیلی گرسنه بود تا صبح با بخیه هام نشستم و بهش شیر دادم (اگه بر میگشتم عقب با خودم شیر خشک می‌بردم و میدادم تا بچه سیر بشه و خودم بتونم استراحت کنم )
بلند شدن و نشستن برام سخت بود ولی اونقدر دردناک نبود قابل تحمل بود بعدشم اومدن چک کردن و مرخصم کردن
درکل بخوام بگم زایمانم خیلی خوب بود و کاملا راضی بودم
تعریفایی که درمورد بیمارستان کمالی شنیده بودم اونقدرا که میگن بد نبود کسی که تو اورژانس بستریم کرد واقعا مهربون و صبور بود
تو اتاق عملم همه عالی بودن و واقعا چیزی نبود که منو اذیت کنه
شاید یکی دوتا پرستار بودن ک بد اخلاق بودن که با من کاری نداشتن با یسری مریضا سر یسری چیزا بحثشون میشد
از درد سزارینم بگم فقط همون قسمت رفتن بی حسی دردناک بود برام که با شیاف اوکی میشدم
ماساژ رحمم موقع بی حسی زدن
نگران هیچی نباشید همه چیز قشنگ تر از چیزی که فکرشو میکنید اتفاق میوفته

۱۰ پاسخ

اخی عزیزم تو هم زایمان کردی
مبارکه😍😍

عزیزم مبارک باشه قدم گل پسرت اسم دکترت چی بود

عزیزم چجوری توکمالی سزارین کردن بچت بریچ بود

عزیزم خدا گل پسرتو حفظ کنه برات منم فردا می‌خوام سزارین شم یکم استرس دارم

مبارک باشه گلم💐من بیمارستان البرز بودم خیلی خوب بود وقتی از اتاق عمل میارن ریکاوری یا بخش بت پارچه منو بلند کردن و انتقال دادن یه تخت دیگه

جوجت رو حتما بین بازه زمانی ۷ تا ۱۲ روزگی ببر عکاسی نوزادی.توروخدا یادت نره.هیچ وقت این قیافه و این روزاشون برنمیگرده🥺

مبارک باشه عزیزم خوش قدم باشه

مبارکه گلم منم بیمارستان کمالی زایمان کردم به نظر منم بیمارستان خوبیه

معلومه خیلی آدم مثبت اندیش و عاقلی هستی
مرسی بابت جمله آخرت خیلی آروم شدم
نگران هيچی نباشید همه چیز قشنگ تر از چیزی که فکرشو میکنید اتفاق میوفته 🤗

مبارک باشه عزیزم 🥹🫧

سوال های مرتبط

مامان Sevda🫀✨ مامان Sevda🫀✨ ۴ ماهگی
٣:

بعدش بچه رو بردن كه واكسن هاشو بزنن منم بعد اينكه بخيه هامو زدن بردنم ريكاوري پرستاراي زايشگاه خيلي مهربون بودن هر ٥ دقيقه ميومدن ميگفتن دخترم درد نداري سرت درد نميكنه لرز داشتم كه گفتن طبيعيِ سه بار هم شكممو فشار دادن كه بي حس بودم و اصلا متوجه نشدم (بعدا همسرم گفت من كه بستري شدم دكترم ٤ ٥ دفعه زنگ زده به گوشيم و حالمو از شوهرم پرسيده)
بعد از ١ ساعت بردنم بخش كه بازم نتونستم همسرم رو ببينم🥲 چون رفته بود طلا بگيره برام سورپرايزم كنه كه نرسيد🥹
ساعتاي اول خيلي بد بود كه پاهامو حس نميكردم و نميتونستم به پهلو بشم خيلي بد بود كم كم كه سر پاهام باز شد يكم حالم بهتر بود حداقل پاهامو ميتونستم تكون بدم اما خيلي گرسنه ام بود و خيلي تشنه از صبحش قبل عمل ميخواستم آب بخورم كه نزاشتن ساعت ٨ صبح عملم تموم شد ساعت ٨ شب گذاشتن چيزي بخورم كه با مايعات گرم گفتن شروع كن منم نسكافه خوردم بعدش هم اومدن راه بردنم اصلا هم سخت نبود فقط از تخت پايين اومدن سخت بود يكم فرداشم كه ديگه مرخص شدم خلاصه كه راضي بودم از زايمان سزارين…
من بيمارستان مريم بودم هزينه تراشي اي كه ميگن نداشت ولي بعضي از پرستاراش واقعا سگ بودن و رسيدگي نميكردن بستگي به شيفت داشت شيفت صبح من پرستارم خيلي خوب بود اما شيفت غروب نه شيفت شب هم قابل تحمل بود ولي اگه باز بخوام زايمان كنم اين بيمارستان انتخابم نيست..
مامان سدنا مامان سدنا ۲ ماهگی
پارت چهارم تجربه زایمان
بهشون میگفتم تا بی حسم بیاین شکمم و ماساژ بدین دوبار اومدن تو بی حسی انجام دادن دیگه اخراش که میخاستن ببرنم بخش اومدن سرم و اینا رو چک کنن متوجه شدن خونریزی کردم مسئولشون اومد گف باید ماساژت بدم الان یکم درد داره گفتمش باشه فقط یجا ماساژ نده با فاصله گفت اوکی شروع کرد دوبار ماساژ داد بعد رفتم یکم دیگه اومد ماساژ داد گف خوبه رحمت ورم نداره دیگه عالیه ببرینش بخش
درد ماساژ شکمی اینجا من یکم حس کردم و دردش مثل دلدرد شدید بود غیر قابل تحمل نبود
من پمپ دردم داشتم البته از ریکاوری من شروع کردم دکمه رو مدام زدن تا فرداش که میخاستن مرخصم کنن کلا درد خاصی حس نکردم رفتم بخش و اونجا چیز خاصی نبود فرداش اومدن گفتن باید راه برین من بلند شدم رفتم اینم برام اسون بود البته من ۶۰کیلو شده بودم توبارداری کلا وزنم که زیاد نبود عامل دردای کمم بود بنده خداهایی که اونجا بودن سزارین ‌کردن وزنشون بیشتر بود دردشونم خیلی بیشتر بود خلاصه از عملم و بخصوص از دکترم ناهید شهبازیان خیلی راضی بودم پرسنل بیمارستانم خوب بودن بیشتر من
مامان دوقلوها مامان دوقلوها ۲ ماهگی
تجربه زایمان
خب بالاخره یک دقیقه وقت خالی پیدا شد
اول بگم که من قرار بود بیمارستان جوادالائمه به روش بی حسی سزارین بشم
صبح وقتی رفتم با توجه به شرایطی که داشتم بیمارستان بستریم نکرد و بعد دو ساعت گفت ما ICU نداریم اگه لازم بشه نمیتونیم مسئولیت قبول کنیم
برا همین رفتم بیمارستان پاستور وقتی رفتم اتاق عمل دکترم گفت باید بیهوش بشی و بی حسی برات ضرر داره مجبور بودم قبول کنم و بی هوش شدم اول اذان ظهر بود ساعتای ۱ بهوش اومدم ولی چون همون اول نمیتونستم دست و پام رو حرکت بدم یا حرف بزنم اولش خیلی ترسیدم تا اینکه کم کم خوب شدم یک بدشانسی که داشتم سرماخوردگیم بود که واقعا اذیتم کرد
بعد رفتم بخش و بچه ها رو آوردن خداروشکر نیاز به دستگاه و چیزی نداشتن
ساعت ۱۰ شب اومدن گفتن میتونم مایعات بخورم ولی تا معده ام کار نکنه نمیتونم چیز جامد بخورم اولین چیزی که خوردم نسکافه بود خیلی خوب بود سرم رو آروم کرد از اون سنگینی که بعد عمل داشتم
اونایی که سزارین هستین حتما با خودتون ببرین
ساعت۱۰ پرستار اومد کمک کرد که بلند بشم و راه برم چند قدم اولش برام سخت بود ولی بعد اوکی شدم شیاف گذاشتن و ساعت ۱۲ معده ام کار کرد و بعدش خرما خوردم البته که تا ساعت ۲ به خاطر اون شیاف دم به دقیقه سرویس بودم
من شیر خشک برده بودم بیمارستان و اول که شیرم نیومده بود با قطره چکون از کنار سینه ام به بچه ها شیر میدادم
این خلاصه روز زایمانم بود اصن اون طور که فکر میکردم اذیت بشم نبود خداروشکر
من پمپ درد نگرفتم تا الان فقط ۳ تا شیاف استفاده کردم دوتا تو بیمارستان یکی هم شب اول که اومدم خونه دیگه لازمم نشد خداروشکر
حالا باز سوالی داشتین بپرسین مامانای گل
مامان امیر مهدی مامان امیر مهدی ۲ ماهگی
پارت دوم تجربه زایمان سزارین
سریع گفتن به پشت بخواب و خوابیدم و پاهام که کامل بی حس شده بود شروع کردن


جو اتاق عمل برای من که دوبار رفته بود اتاق عمل خیلی خاص نبود

فقط بعد بی حسی حس خفه شدن داشتم
قفسه سینم انگار چیزی داشت فشارش میداد حس تهوع داشتم که برام امپول تهوع زدن و چون تا روز آخر بارداری حالت تهوع داشتم شب قبلش دمیترون خورده بودم

۱۰و۴۰ آمپول بی حسی زدن تا ۱۰و ۵۵ گل پسرم به دنیا اومد
صداش که اومد خیلی خیلی خوب بود
نشونم دادنش و بردنش
بعدش تا ۱۱و ۴۰بخیه زدن و برام سریع دوتا شیاف گذاشتن و رفتم ریکاروری
اونجا کم کم ی حسی مثل درد پریودی کم داشتم که بخاطر نبود بچه بود و این درد برای زایمان طبیعی هم هست
واقعا هم درد خاصی نبود قابل تحمل بود
بچم آوردن بهش شیر دادم
حدود ۱۲و نیم بود رفتم بخش که هنوز یکم سر بودم موقع جا به جایی از این تخت به اون تخت یکم اذیت شدم
داخل بخش ی پرستار اومد تا ماساژ بده که گفتم نکنه ی ذره فشار داد و رفت
من خیلی حرف زدم تو بخش ولی اصلا سرم تکون ندادم که گردن درد و سردرد نگیرم

واقعا خدمه توحید ی خانم جوون بود عالی بود خودش تمیز میکرد و شیاف میزاشت

درد هاش تقریبا مثل درد پریودی بود خب بستگی به آستانه درد هرکسی داره من تا میخاست شروع بشه دوتا شیاف میزاشتم و یک بار تو اتاق عمل یک بار تو بخش دوتا گذاشتم بقیش یکی یکی بود
مامان رونیکا💗محمد مامان رونیکا💗محمد ۱ ماهگی
پارت دوم
توی ریکاوری پسرم اوردن گفتن بهش شیر بده پرستار گذاشتش رو سینه ام شیر خورددیگه ساعت سه منو اوردن بخش حالم خوب بود ولی هنوز بی حس بود پاهام اومدم بخش همه توی اتاقم منتظرم بودن منو بچه را دیدن پرستار بیرونشون کرد مامانم همراه موند حدود ساعت 6 بود بی حسی رفت خیلی درد غیر قابل تحملی نداشتم اومدن زیرم عوض کردن دوتا شیاف گذاشتن برام حالم بهتر شد هر چند ساعت خودشون مسکن میزدن و شیاف میزاشتن ساعت 10 شب بود پرستارم اومد یه مسکن زد گفت نیم ساعت دیگه شروع کن ب خوردن مایعات تا بیایم از تخت بلندت کنیم همه چی خوب بود مایعات خوردم اومد سوند جدا کرد دستمو گرفت خیلی آروم شاید نیم ساعت طول کشید تا تونستم بلند شدم راه رفتم ولی اونقدر سخت نبود قابل تحمل بود تا فردا صبحش همه چیزم خوب بود حدود ساعت 9 بود درد عجیبی پیچید توی شونه هام که فقط داد میزدم و گریه میکردم که پرستار برام کیسه آب گرم اورد مسکن زد بعد ده دیقه آروم شدم کل درد شدید من اون عوارض بی حسی بود که زد به شونه هام دیگه همه چیز خوب بود ساعت 7 غروب هم مرخص شدم
سوالی داشتید در خدمتم
مامان بچک مامان بچک ۴ ماهگی
تجربه سزارین

صبح رفتم بیمارستان فشار و ضربان قلب بچه رو‌ چک‌ کردن بعد یک‌ربع قبل از رفتن به اتاق عمل برام سوند گذاشتن موقع گذاشتنش یکم سوزش داشت و یکم احساس ناراحتی داشت بعدش تا بی حس بشم بعد رفتیم اتاق عمل و بی حسی نخاعی که برام‌ زدن رو میتونم بگم متوجه نشدم و‌ اصلا درد نداشت چند دقیقه بعد هم نی‌نی رو دنیا آوردن و آوردن گذاشتن رو صورتم خیلی سریع بود و حس خوبی داشت من اصلا فشار هم که بعضیا میگن متوجه نشدم بعدشم رفتم ریکاوری و باز نی‌نی رو آوردن شیر دادم بهش همه چیز عالی بود تا وقتی بردنم بخش اومدن حسابی شکمم رو فشار دادن اون درد داشت بعدم عصر که بی حسی رفت دردام شروع شد که مسکن زدن برام و غول مرحله آخر بلند شدن‌ و راه رفتن بود که خیلی سخته فرداشم مرخص شدم و اومدم خونه چون پانسمان ضد آب بود دوش گرفتم راحت سبک شدم ولی تا امروز بلند شدن برام سخته و گاهی درد دارم که دکتر شیاف داده. امروزم رفتم بخیه کشیدم که اونم متوجه نشدم اصلا و‌ تمام. سزارین واقعا لحظه تولد خیلی خوبه ولی بعدش مراقبت میخواد و اصلا آسون نیست حتما باید کمک داشته باشی یه ۲۴ ساعت سخت داشت و در کل میتونم بگم راضیم
مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ ۶ ماهگی
#تجربه زایمان
پارت نهم:
بعد اومدن به اتاقم همه اومدن پیشم و خانواده همه بهم میگفتن که چقدر مانلی خوشگله مثل عروسکا میمونه،همون موقع هم اومدن برام شیاف و مسکن زدن و شکم بندمو وصل کردن و حدودا بعدظهر اومدن فشارمو گرفتن و شکممو فشار دادن(ی کم دردش زیاد بود🥴)چون اثر بی حسی بیشترش رفته بود برای من اذیت کننده بود،تشنگی خیلی داشت اذیتم می‌کرد ولی اجازه خوردن آب نداشتم ولی مادرم با قاشق حدود چند قطره گاهی بهم آب میداد،حدودای ساعت ۱۰ شب اومدن سوندمو کندن و گفتن باید پاشی بری سرویس که من هرچی تلاش کردم نتونستم بلند بشم آخرش ی خدماتی اومد ی هو منو کشید از رو تخت و من تونستم بلند بشم خیلی سخت بود ولی خیلی دردناک نبود بلند که شدم کمی راه رفتم حس بهتری داشتم و خیلی درد و حس نمیکردم و ساعت ۱۲ شب خودم درخواست کردم ک میخوام بچمو ببینم و رفتم بخش کودکان بچمو دیدم البته با ویلچر در کل اون شب چند بار از جام بلند شدم و این خیلی کمک کرد درد نداشته باشم و روز دوم کاملا سرپا بودم راحت تونستم راه برم و کلی پله بالا پایین کردم
مامان 🩷 نیهان 🩷 مامان 🩷 نیهان 🩷 ۲ ماهگی
ادامه تجربه زایمان🤭
من روز قبلش رفته بودم سونو و دخترم هنوز بریچ بود تو بیمارستان چند بار معاینه کردن و سونو کردن دیدن آره بریچه امروز تو بیمارستان کلا ۴ تا سزارینی بود من ساعت ۱۰ و نیم رفتم زایشگاه دیگه تا نوبتم بشه و معاینم کنن شد ۱۲ ظهر تو اتاق عمل بهم بی حسی زدن که سریع پاهام داغ شد اصلا هیچی حس نمی‌کردم تو سرمم هم به چیزی زدن که گیج شدم تو خواب و بیداری بودم و هیچی متوجه نمی شدم حتی نفهمیدم کی زایمانم تموم شده اونجا دخترم و نشونم ندادن بردنم ریکاوری نیم ساعت شایدم بیشتر اونجا بودم مدام چکم می کردن وای من و یه لرزی گرفته بود انگار سرما تو عمق استخونم بودم ، اومدن شکمم و فشار دادن که چون بی حس بودم هیچی نفهمیدم سه بار فشار دادن تو ریکاوری بعد بردنم تو بخش تو اتاق اونجا دخترم و نشونم دادن 🥹🥹🥹🥹 یه بار دیگم شکمم و فشار دادن که چون بی حسی ها رفته بود واقعا درد داشت اما الان خداروشکر من و دخترم خوبیم هر ۴ ساعت هم شیاف میزنم واقعا جوابه و درد بخیه ها مثل پریودیه و قابل تحمله مدام راه میرم گردنم خیلی درد گرفته بود گفتن راه بری خوب میشی که بله خوب شد ، تجربه سزارین خوب بود اصلا اینطور که اطرافیان بد تعریف میکردن نبود فقط مشکل اینجاست شیر کم داری تا چند روز اول من اینقدر سینه هام و ماساژ دادم تا یکم شیر بیاد 🥲 دیگه از بیمارستان هم بگم واقع بیمارستان تمیز و خوبیه پرستاراش همه مهربونن و خانم دکتر زهرا موهبتی من و سزارین کرد فقط دانشجو داره که اونا فقط نگاه میکنن معاینه با دکتر با ماما هست دانشجو ها کمک حالن و نوار قلب میگیرن و بقیه کارا