خیلی ها بهم‌میگن چرا میری کمک خانواده عباس میکنی وقتی انقدر بیشعور و نفهم هستن بخدا دست خودم نیس هی انگار یه چیزی مغزم و میخوره که برو برو اگه نری اعلان پشتت کلی حرف میشع میگن ادم بدی هستی و .... انگار بخاطر فرار از صدا مغزم میرم کمک اگه نرم عذاب وجدان اذیتم میکنه برمم اینجور بی احترتم میشم میخوام برم پیش تراپیست البته ب عباس نمیخوام بگم

خوبی زیاد میشه وظیفه
پس یطوری رفتار کن ک بی احترام نشی و قدرتو بدونن
من خودم تجربشو داشتم ک میگم
کمرمو میزاشتم روی چرخ برا مادرشوهر و خاهر شوهر لباس دوختن مفتی قدرمو ندونستن
الان شوهرم میدونه میپرونه بهشون

من باشم ی ذره هم دست ب سیاه سفید نمیزنم تا آدم شن

عزیزم وقتی خودت نمیخوای قبول کنی کمک تا این حد وظیفه شما نیست پس باید منتظر هرگونه عواقبی باشی چون این دقیقا سواستفاده هست که از شما میشه وقتی خودت برای اینکه ازت سواستفاده کنن عذاب وجدان میگیری اوناهم به خودشون اجازه میدن هرطور خواستن برخورد بکنن

من اولا میرفتم بعد ی چندباری نرفتم پشتم کلی حرف میزدن الان دیگ برام مهم نیست بزار بگن هزار و کوفت و مرض گرفتم دیسکم زدن بیرون پا درد
توم نزار مثل من بشی نرو از همین الان دیگ

چرا نمیگی بگو خورشت از جلو من برداشتی ی بار جلوشون در بیا