سوال های مرتبط

مامان ککل مامان ککل ۶ ماهگی
تجربه‌ی زایمان
من سزارین دوم بودم. به گفته‌ی دکتر از ساعت ۱۲ شب قبل ناشتا بودم. ساعت ۸/۵ شام سوپ خوردم(البته سه تا بشقاب)😁. ساعت یازده و نیم هم مخلوط شیر و سویق و شیره خوردم که تا فردا گرسنه نشم.
ساعت ۷ بیمارستان بودم و تا ۸ کارهای پذیرش رو انجام دادم. ۸/۱۵ سرم و سوند گرفتم.تا اومدن جواب ازمایش و دکتر یک ساعتی طول کشید و ۹/۵ رفتم اتاق عمل که ده دقیقه‌ای اونجا معطل شدم. خداروشکر اتاق عملم خوب بود و ساعت ۱۰ پسرکم به دنیا اومد. بهم نشونش دادن و بردن. یه ربع به یازده عملم تموم شد و رفتم ریکاوری. اونجا یکم لرز کردم که پتو انداختن. ۱۲/۵ رفتم بخش .‌ بچه رو اوردن و شیر دادن. از ساعت یک و نیم تقریبا درد هام شروع شد. پرسیدم چرا شیاف نمیدن که گفتن تو اتاق عمل گذاشتن و باید چند ساعت بگذره. یه نفر اومد و شکمم رو کمی فشار داد و معاینه کرد(کلا سه بار تاشب، چندتا فشار دریافت کردم) درد داشت ولی خب طوری نیست که ادم نفسش بره. تا چهار و نیم درد داشتم که شیاف گذاشتن و اروم شدم تا حدودی. پیچش شکم داشتم. انگار رحم داشت جمع میشد و فشار میاورد. ساعت ۸ شب، یه لیوان چایی خوردم و بعدش یه لیوان اب گلابی.
مامان مهنا مامان مهنا ۲ ماهگی
تجربه سزارین بیمارستان صارم پارت ۲
.
راستی سوند رو توی بی حسی زدن برام و هیچی حس نکردم. بعدش بردنم ریکاوری و از همونجا دردم شروع شد. اما هرچی گفتم درد دارم برام مسکن نزدن برام و گفتن باید بری بخش. حدود یه ربع ریکاوری بودم بعد رفتم بخش و اومدن بهم لباس پوشوندن و شورت و پوشک برام گذاشتن و شیاف گذاشتن برام. خیلی پرسنلش مهربون بودن و عین مادر رفتار میکردن اصلا نمیزاشتن آدم خجالت بکشه . خلاصه کارامو کردن و بعد بچه رو اوردن ولی داخل تختش بود و نمیتونستم ببینمش. توی بخش هم با وجود شیاف درد داشتم و هم دردای محل عمل بود هم درد پریودی. و از همه اینا بدتر ماساژ رحمی بود . تا وقتی بی حس بودم که چیزی نمیفهمیدم اما توی بخش اومدم بی حسیم رفت و هربار ماساژ میدادن واقعا درد وحشتناک داشت و عذاب میکشیدم. خونریزیمم زیاد بود و ماماها میگفتن باید زیاد ماساژت بدیم خطرناکه خونریزیت که انقدر شدیده. خلاصه تا میومد یه کم شیاف عمل کنه و اروم بشم میومدن ماساژ میدادن و درد وحشتناک میگرفت تو تنم
مامان دنیز مامان دنیز روزهای ابتدایی تولد
#تجربه سزارین پارت ۲
حالت تهوع شدید هم گرفته بودم ولی فقط حسشو داشتم بالا نمی اوردم بعد چند دقیقه دیگه صدای گریه بچه رو شنیدم اونموقع بود که انگار کل دنیارو بهم دادن و نا خودآگاه اشکام میریخت🥹بعدش تمیزش کردن و نشونم دادن و دیگه بردنش و بخیه هامم که دکتر زد تموم شد بردنم ریکاوری که نیم ساعت اونجا بودم که سردم نبود اما لرز داشتم تا نیم ساعت که بردنم تو اتاق و من پمپ درد هم خاستم که برام از اتاق عمل گذاشتن جابجام که کردن اومدم تو اتاق اصلا حرف نزدم و زیر سرم هیچی نگذاشتم چون اگه اینکارو نمیکردم بعدش سردرد شدید میگرفتی که خداروشکر من نداشتم
کم کم اثر بی حسی از بدنت میره ولی تا موقعی که بره یه حس عجیبی داشتم دوس داشتم همش پاهام سریع تکون بخوره
خلاصه اولی بود که دردم شروع شه سریع پمپ درد رو فشار میدادم حتما حتما پمپ درد بگیرین که خیلییی خوبه من فقط کل دردم تو این بازه زمانی یک روز بیمارستان اندازه درد پریودی بود راه رفتنش هم انچنان سخت نبود برام چون کم کم شروع کردم به بلند شدن نیم ساعتی طول کشید تا اروم بلندشدم دیگه خوب بود شما هم همینکار کنید حتما
مامان آرمان مامان آرمان ۱ ماهگی
دوستان خواستم تجربه زایمان سزارین خودم تو بیمارستان آرمان رو باهاتون اشتراک بزارم ، اول اینکه روز زایمانم دوساعت جلوتر گفتن بیا رفتم نیم ساعت نشد پزیرش شدم باهمسرم تا بلوک زایمان رفتیم دگ از اونجا تنها بودم تا ان اس تی و کارای اولیه انجام بشه لباس عمل تنم کردم یه رب قبل عمل برام سوند زدن که اصلا نه درد داشت نه ترس بعد اون تا اتاق عمل حتی تو ریکاوری همراهم بود بردنم اتاق عمل به شدت با تصورم فرق داشت خیلی جدید و عالی بود اصلا سرد نبود تختمو جا به جا کردن کادر اتاق عملش انگار خانوادم بودن کلی باهام گفتن و خندیدن از بی حسی بگم واقعا انگار نیش پشه بود یدونه فقط زدن و فوری هم بی حس شدم اما یکم نفس تنگی و سنگینی قفسه سینه داشتم بعد عمل شروع شد حدودا یه ربع بعد بچم بدنیا اومد اما تو این تایم فشار روی بالای شکم و زیر دنده ها میدادن که یکم اون قسمت اذیت شدم اما بعد بچمو دیدم دگ چیزی حس نگردم بعد عمل بردن ریکاوری ریکاوری هم مثل بخش بود اصلا اون تصوری که از ریکاوری داشتم سرد باشه کسی نباشه نبود بچمم کنارم تو تخت گداشتن رسیدگی عالی داشتن تا اینجا بقیرو تو پارت بعد اضاف میکنم
مامان کیان و آوا♥️ مامان کیان و آوا♥️ ۴ ماهگی
مامان محمد علی مامان محمد علی ۶ ماهگی
#تجربه زایمان #سزارین
هشت ساعت قبل عمل ناشتا بودم باهمسرم صبح ساعت ۶ رفتیم بیمارستان اولش رفتیم پذیرش کارای اونجارو انجام دادیم اولش علی الحساب ۵ م گرفتن بعد یه کیف دادن که توش دمپایی و دستمال کاغذی و لباس بیمارستان و لیوان بود بعد رفتیم قسمت زنان اونجا دیگه اجازه ندادن همسرم بیاد داخل من رفتم گفتن مه لباسامو عوض کنم و لباس بیمارستانو بپوشم بعد نوار قلب بچرو گرفتن بهم انژیوکت و یه سرم وصل کردن بعد بهم سوند وصل کردن فقط یکم سوزش داره اصلا درد نداره و بعد بردنم اتاق عمل از کمر بی حسم کردن که یهو ادم پاهاش داغ میشه و بی حس میشه من بعد بی حسی حالت تهوع گرفتم ولی بالا نیاوردم دوبار اوق زدم فقط کل عمل یه ساعت طول کشید و بعد عمل اوردنم ریکاوری دوساعت اونجا بودم بهم پمپ دردو وصل کردن تو ریکاوری فقط میلرزیدم سردم بود گفتن از بی حسیه دوساعتو اونجا خوابیدم بعد دوساعت بردنم بخش تا شب ساعت ۳ اینا چون پمپ درد داشتم هیچ دردی حس نکردم واقعا خیلی تاثیر گذار بود ساعت ۸ شب دولیوان اب ولرم خوردم واز تخت اومدم پایین ولی چون پمپ درد داشتم اصلا برام سخت نبود و اون شبو کلا مایعات خوردم اب هویج اینا ۳ شب که پمپ تموم شد بلافاصله گفتم اومدن مسکن زدن تو سرمم تا صبح ۸ اینا که مسکن اثرش رفت دردام شروع شد چون من دفع گاز نداشتم شکمم نفخ شده بود اذیت میشدم که دوباره ۱۰ صبح اومدن مسکن زدن تو سرمم که سریع دردمو کم میکرد حتما یادتون باشه تا میتونید راه برید که زوتر شکمتون راه بیفته و نفخ نگیرید اکه بهتون شربت دادن واسه شکمتون حتما یادتون باشه بعد خوردن شربت نباید چیزی بخورید فقط باید راه برید تا شکمتون کار کنه
مامان بچک مامان بچک ۶ ماهگی
تجربه سزارین

صبح رفتم بیمارستان فشار و ضربان قلب بچه رو‌ چک‌ کردن بعد یک‌ربع قبل از رفتن به اتاق عمل برام سوند گذاشتن موقع گذاشتنش یکم سوزش داشت و یکم احساس ناراحتی داشت بعدش تا بی حس بشم بعد رفتیم اتاق عمل و بی حسی نخاعی که برام‌ زدن رو میتونم بگم متوجه نشدم و‌ اصلا درد نداشت چند دقیقه بعد هم نی‌نی رو دنیا آوردن و آوردن گذاشتن رو صورتم خیلی سریع بود و حس خوبی داشت من اصلا فشار هم که بعضیا میگن متوجه نشدم بعدشم رفتم ریکاوری و باز نی‌نی رو آوردن شیر دادم بهش همه چیز عالی بود تا وقتی بردنم بخش اومدن حسابی شکمم رو فشار دادن اون درد داشت بعدم عصر که بی حسی رفت دردام شروع شد که مسکن زدن برام و غول مرحله آخر بلند شدن‌ و راه رفتن بود که خیلی سخته فرداشم مرخص شدم و اومدم خونه چون پانسمان ضد آب بود دوش گرفتم راحت سبک شدم ولی تا امروز بلند شدن برام سخته و گاهی درد دارم که دکتر شیاف داده. امروزم رفتم بخیه کشیدم که اونم متوجه نشدم اصلا و‌ تمام. سزارین واقعا لحظه تولد خیلی خوبه ولی بعدش مراقبت میخواد و اصلا آسون نیست حتما باید کمک داشته باشی یه ۲۴ ساعت سخت داشت و در کل میتونم بگم راضیم
مامان حنا🌼 مامان حنا🌼 ۷ ماهگی
پارت دوم سزارین
خلاصه بعد از بی حسی طولی نکشید صدای بچه رو شنیدم و بچه رو بعد از تمیز کردن آوردن گذاشتن رو صورتم و بعد بردنش سریع .
و دیگه کارهای بخیه و بعدش هم بردنم اتاق ریکاوری که اونجا خیلییی بد بود همش میلرزیدم ، لرز شدید داشتم راستی پمپ درد هم زود بهم وصل کردن که درد نداشته باشم
تقریبا ۲ ساعت تو ریکاوری بودم تو همون بی حس بدونم شکمم رو ماساژ دادن که خداروشکر درد نداشت
و بعد بهم گفتن پاهام رو تکون بدم وقتی دیدن میتونم تکون بدم گفتن ده دقیقه دیگه میبریمت بخش
و تو بخش خیلی گیج و بی حال بودم بیشتر بخاطر گرسنگیم بود
راستی اینو نگفته بودم وقتی بی حسی بهم زدن حالت تهوع شدید گرفتم و نزدیک بود بالا بیارم که سریع تو سرم برام ضد تهوع وصل کردن خداروشکر
اینم بگم که در آوردن سوند هم اصلا درد نداشت فقط باید شل بگیریم خودمون رو
بعدش هم برای اینکه دردام کمتر شه شیاف میزدم هر چند ساعت یه بار دو تا دوتا
اگه سوالی هست و چیزی نگفتم بپرسین جواب میدم😊❤️