سوال های مرتبط

مامان نقل کوچولو مامان نقل کوچولو ۳ سالگی
مامان محمد و ماهلین مامان محمد و ماهلین ۳ سالگی
دختر همسایمون که مجرد بودیم هم بازی بودیم چندوقت پیش عروسی گرفتن حدودا سه چهار ماهی هست بعد مادرشو دیدم گفتم زینب حامله نیست گفت نه میگه فعلا زوده گفتم آره واقعا لااقل یه مسافرتی چیزی برن یکم از خونه و زندگیشون لذت ببرن نه مثل من که دوماه بعد عروسیم حامله شدم فرشام که بوی سگ میدادن یخچالم بوی خوک میداد سینکم بوی سیب ترشیده میداد شوهرم بوی پیاز میداد حالا از تو این ویار کوفتی گذشتی لاکردار نمیزاییدم تو هفته ۴۱ به زور منو انداختن تو ماشین بردن بیمارستان آمپول فشار زدن دوساعت بعدشم گفتن بچه قیر خورده بندازینش تو اتاق عمل بعدشم اومدم خونه محمدم ماشالله پهلوونی بود انقد وزنش زیاد بود از در تو نمیومد (2400 وزنش بود )خخخخخ بعدم یه گوسفند جلوم سر بریدن رفتم تو خونه محمد پیرررم کرد دوباره حامله شدم محمد رو از شیر گرفتم باز خونه بوی عن گرفت چهل روز رفتم خونه مامانم ولی ایندفعه شوهرم بوی پیاز نمی‌داد بوی سیب زمینی میداد خخخخخخخ ولی تو بارداری دومم هفته ۳۷ بچه دیگه خودش میگفت بیاین منو بیارین بیرون از بس مشت و لگدهای محمد رو خوردم، توهفته ۳۸ همش دردکشیدم دکترم ۳۸ هفته و چهار روز ماهلین رو برداشت دوباره منو آوردن خونه یه گوسفند دیگه جلوم سربریدن ایندفعه واقعا ماهلین از در تو نمی‌رفت ۳۲۰۰ وزنش بود خخخخخ البته یه گوسفندم شب عروسیم جلوم کشتن کلا هرچی خاطره دارم از گوسفندا دارم هی کله پاچه میخوردم خخخخخ ببخشید سرتون رو به دردآوردم