۳ پاسخ

بعضی وقتا بچه ها آدمو روانی میکنن هرچقدر هم صبوری کنی باهاشون کاش یکی باشه ک درکت کنه وآرومت کنه

دقیقا موافقم دمت گرم

گاهی واقعا حس میکنی ته دنیایی همه چیزیه رنگ وبوی دیگه داره من خودم وقتی بچمودعوامیکنم بعدش دلم خیلی میشکنه دخودموسرزنش میکنم ولی واقعاگاهی دیگه تابو توانم ازدست میدم میدونم اون هیچ گناهی نداره کاش حداقل دیگران به جای قضاوت دخالت نکنن توتربیتم تاعصبی نکننم کاش کاش کاش من بچم عالیه وقتی باهم تنهاییم ولی قضاوت کننده گان ودخالت کنندگانوکه میبینه ۱۸۰ درجه فرق میکنه وقتی تنهاییم اسباب بازیاشوحتی جم میکنه ولی بادیدن اوناتره هم خوردنمیکنه وشانس بدمن هرروزمیبینشون وداره میشه یکی این همونا😭😭😭😭یه مدت به بچم یادداده بودن بهم بگه زن بابا😔چون فقط میخوام تربیتش کنم گوشی بهش نمیدم تلوزیون دیدنومحدودکردم وقت خوابشوبرنامه ریزی کردم حتی به بچم گفتن شیرشونخوردی مامامت نیست😔منوتبدیل کردن به یک زن عصبی افسرده

سوال های مرتبط

مامان اِی لان Ailan مامان اِی لان Ailan ۳ سالگی
خصوصی
الان یه قسمت دیدم از سوپر ننی یعنی بچه ها چنگ مینداخت فوش میداد میزد تف میکرد اصلا یه وضعیتی بود برای خودش

روش تایم اوت یا همون صندلی و‌ یا اتاق فکر برای این بچه یکی از موارد بود
مورد بعدی این بود که اگه کتک میزد باهاش آروم حرف میزنیم میگیم چرا چرا دوست داری خشمگین باشی من دوست توام اگه این رفتار رو بکنی من بهت توجه نمیکنم تا زمانی که بهتر رفتار نکنی من باهات حرف یا بازی نمیکنم و توجه من رو نمیگیری
یه جا شروع کرد محکم زدن منتظر این بود که مامان یا بابا عصبانی بشه و توجه منفی بکنه توجه منفی یعنی داد بزنه و حالا کتک بزنه یا مقاومت بکنه
و اینطوری بچه متوجه شد که این جور حرکات جواب نمیده و عذرخواهی کرد

چقدر میخونم اینجا بچم جیغ میزنه، چنگ میزنه دعوا میکنه دیوانه شدم تا شما به بچه نشون ندید که حرف حرف منه اون سعی میکنه کنترلتون بکنه 😅 خیلی این برنامه رو دوست دارم و هرروز یه قسمت نگاه میکنم خیلی چیزا بهم یاد داره ( super nanny youtube)

اینم شوشو با خانوادش 🤭🥰❤️
مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
یعنی خاک تو سر من با این مادر بودنم، آخه چرا منی که وقت و حوصله همین یه بچه رو هم ندارم باید تسلیم حرف شوهرم بشم و یه بچه ی دیگه هم بارداربشم،تا الان که درگیرمشکلات بودیم از این به بعدم اون یکی بیادپس کی برای پسرم وقت بدارم بچه م تازه یه ذره یادگرفته حرف بزنه هنوز خیلی کلمه هارو نمیگه،چه روزا باید دوتایی منوپسرم مینشستیم برام با صدای قشنگش حرف میزد چه روزا باید میبردمش پارک از بازی کردن با مادرش کیف میکرد چه کتابا و بازی فکری هایی که میخواستم براش بخرمو نشد چقدر دلم میخواست یه جشن تولدبراش بگیرم اقوامو دفوت کنم یه شام بدم نشد😔دلم میخواست حداقل بچه مو ببرم براش یه کلیپ برای یکی از تولداش بگیرم نشد حالا یکی دیگه که به دنیا بیاد تمام چیزایی که برای پسرم میخواستم تحت شعاع میره😔چقدر من مادربی فکری ام که عقلمو دادم دست یه مرد بی درک ،میدونم خیلی ها توی حسرت یه بچه ن و این حرفای من که با دوبار اقدام باردارشدم ناشکری محضه ولی واقعا کلافه م ودلم غم داره احساس عذاب وجدان شدید دارم😔😔