پارت3
هر پنج دقیقه میگرفتن.. من خیلی از معاینه میترسیدم و چون ماما گف بخاطر معاینه س دیگه دوست نداشتم برم بیمارستان.. تا اذان صبح صبر کردم همینطور بیدار چشم رو هم نذاشتم نتونستم دقیقه ای بخوابم.. تا اینکه بعد اذان دردام شد هر2 دقیقه میگرف قشنگ.
همسرم ک بیدار کردم برا نماز.. دید رنگ صورتم پریده.. باز ماساژ داد منو.. فقط در حد همون 2 دقیقه اروم میشدم دوباره میگرف.. همسرم گف فایده نداره هیچی نخوابیدی از دیشب کلی درد کشیدی تا الانم خوب نشدی.. پاشو اماده شو بریم بیمارستان. خلاصه رفتیم بیمارستان...، 😊😅
معاینم کردن گفتن 4 سانتی.. بستری کردن
منم تا ماما رسید رو توپ نشستم خیلییی ارومم کرد.. تا بلند میشم رو پایین فشار میومد.. و حس یه چیز میکردم که میخواد بیاد بیرون ازم.. همش رو توپ بودم.. تا ماما رسید نزدیک ساعت 7.. اومد معاینم کرد گف ماشاءالله 6 سانتی..
برم جکوزی اب گرم برات اماده کنم.. توش هم قطره اسطوخودوس و آبزن دم شده ریخت رفتم حالت گربه ای نشستم.. شکم و لگنم تمام تو اب بود.. حدود 20دقیقه تو همون حالت موندم.. یعد ببخشید حس مدفوع بهم دست داد ناخوداگاه زور میزدم...
ماما صدا زدم که بیا کمک..
تا بش گفتم معاینم کرد گف 9 سانتی برو رو تخت.. زور بزن هروقت حس مدفوع بهت دست داد.. چندتا زور زدم گف موهاشو دارم میبینم برو رو تخت زایشگاه..

۲ پاسخ

خیلی خوب بود مرسی

مبارک باشه
فقط نمی‌دونم چرا حس ترس بهم دست داد 🤣

سوال های مرتبط

مامان فاطمه مامان فاطمه روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم
دیگه خلاصه مامای بخش اومد منو دوباره معاینه کرد گف همون ۴ سانتی دیگه با خودم فکر کردم چقد اینجوری سخته دست تنها کسیم زیاد اهمیت نمیده که تو کی میخای زایمان کنی دیگه ماما خصوصی گرفتم قیمتش یک میلیون و سیصد و پنجاه تومان بود خانم داودی دیگه باهاش هماهنگ کردم و اوکی کردم شوهرم پولو همونجا واسش واریز کرد که اونم دست بکار شد و ورزش و ماساژ و کیسه اب گرم بعدش باز معاینه کرد گف ۵ سانت باز دوباره ورزش و ماساژ وااای واقعا درد وحشتناکی بود خعلی اذیت شدم دیگه باز معاینه کرد گف حالا دیگه به بعد زور بزن که سر بچه بچرخه، پاهامو جمع میکردم تو شکمم زور میزدم احساس میکردم دارم پاره میشم واقعا درد وحشتناکی بود دیگه دو سه زور اخررو گف بریم تو تخت زایمان دیگه دکترمم خانم شعرباف رو زنگ زده بودن بیاد رفتم رو تخت زایمان و تیغ زدن و بیحسی تا دکترم سر بزنگا رسید و زور اخری رو زدم و بچه بدنیا اومد و گذاشت رو شکمم و جفتمم دراورد و بخیه و خلاص
ان شاءالله یک زایمان راحت رو برای همتون ارزومندم
مامان نی نی ام مامان نی نی ام روزهای ابتدایی تولد
پارت2
خب داشتم میگفتم 😂12 ابان عصرش من معاینه تحریکی داشتم.. رفتم.. معاینه خیلییی درد داشت قشنگ یاد دردش که میفتم عین درد زایمان بود...
دهانه رحمم تحریک کرد ماما بعد بهم گف برو پیاده رویت 2 ساعت بکن.. میخام این هفته دیگه زایمان کنی.. سونو هم برام نوشت برا سلامتی و حالت بچم..
من بعد اذان مغرب ک اومدم خونه.. دردام گرفتن هر ربع ساعت میگرف..(البته صبح همون روز درد داشتم ولی با فاصله نیم ساعته.. 20 دقیقه ای)
بعد معاینه دردام زیاد شدن با فاصله کم هر ربع ساعته..
به ماما زنگ زدم ک درد دارم و هر ربع ساعته.. گف نه بخاطر معاینه برو دوش اب گرم بگیر برو پیاده روی.. گفتمش دردام طوریه ک نمیتونم پیاده روی کنم گف باش پس پیاده روی نکن فقط دوش اب گرم بگیر بخواب...
رفتم دوش گرفتم.. ولی فرنگی اوردم تو حموم نشستم.. همسرم همراهم بود.. کمرم زیر اب گرم ماساژ میداد.. ماساژه خیلی ارومم میکرد.. بعد حموم که اومدم بیرون ساعت 11 شب..
هرچی سعی کردم نتونستم دراز بکشم که بخواب به حالت نشسته موندم رو تخت خواب.. هروقت دردام میگرفتن همسرمو میگفتم ماساژم میداد.. بنده خدا کار داشت صبحش تا ساعت 1و خرده ای همش ماساژم میداد دیگه خوابش برد...من موندم و دردام 🙂
مامان فاضل🥺❤️ مامان فاضل🥺❤️ ۵ ماهگی
تجربه زایمان
پارت 2
گف برو پس دوش بگیر تا بریم بیمارستان و پیاده روی کن تا تو خونه هستیم
سریع دوش گرفتم و من روز قبلش خودمو تمیز کرده بودم، شوهرم رف سرکار چون فک میکرد هنوزم و ما ساعت 6 و نیم صبح راهی بیمارستان شدیم و من حالم بدتر میشد درد داشتم ساعت 7 رسیدیم بیمارستان و معاینه شدم گفتن 4 سانتی برو به همراهت بگو بستریت کنه من به مادر شوهرم گفتم و رف بستریم کرد بهم لباس دادن پوشیدم و گف رو تخت دراز بکش و دراز کشیدم و یه سرم اورد وصل کرد بعدش یه چیز پلاستیکی سفید شبیهه سیخ چوبی اورد و کیسه ابمو پاره کرد واییی بعدش یواش یواش دردام بیشتر شد من هم اینقدر که گریه کردم و درد داشتم اشکی واسم نموند و مدام صداشون میکردم فقط بیا یه چیزی بزن یکم اروم بشم زایشگاه رو گذاشتم رو سرم😂 و بعد دو ساعت اومد گفتن که فول شدی تا میتونی زور بزن یکم دیگه زایمان میکنی ساعت 12 شد و من درد شدید داشتم و خیلی وقته فول شده بودم اما زایمان نکردم دکتر اومد و ماما هم مدام فشار میداد و میگف تا میتونی زور محکم بزن چون دارم موهاشو میبینم ولی من دیگه قدرت زور زدن رو نداشتم و یهو تشنج گرفتم و از هوش رفتم
مامان السا💖 مامان السا💖 ۲ ماهگی
تجربه پارت۲

دو ظهر بستری شدم سه بهم امپول فشار زدن تا ساعت هف درد خاصی نداشتمو ورزش اینا کردم تا هفت دیگ اومدمعاینه کرد گف ۱و نیم سانتی خیلی روحیمو باختم خسته شده بودماز معاینه هم خیلی بدم میومد اذیت میشدم دیگ اومد کیسه ابمو پاره کرد دردام شرو شد منم تحمل میکردم و ورزش میکردم تا ساعت ده دیگ حیلی شدید شداومد معاینه کرد ۵ سانت بودم دردام خیلی پشت سرهم بودو قط نمیشد اومد سرمو جدا کرد و دید خیلی اذیتم زیر نوار قلب کلن تیک تیک گرفته بود گاز بی حسی اوردواقن اب رو اتیش بود خیلی چیز باحالیه ادم انگار خوابه ادم دردام ک میگرف حالیم میشد ولی شدتش خیل کم شده بودو قابل تحمل دیگ ماما رف بعد دوازده اومد معاینه کرد گف هشت سانتی من همچنان از اون گاز استفاده میکروم ولی دردام شدید شده بودو باز حس میکردم یاعت یک اومد فول شده بودمو حس زور داشتم خیلی بد بود چن تا زور زدم اما نمیومد دیگ رفتیم زایشگا اونجام چنتا زور زدم بهم بی حسی زد و برش داد بچه بدنیا اومد بعدم بهم بخیه زد دردش خیلی نبود ولی متوجه میشدم یکم شکمم اومد فشار داد اکنم خیلی درد داشت همین کلن چون طولانی شد خیلی برام سخت بود ولی اگه گاز بی حسی نبود واقن کم میاوردم
مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۱ ماهگی
# 2
تا ساعت ۴ و ۵ اینا همونجور میومدن گاهی معاینه میکردن میرفتن اون وسط با مامانم میگفتم شوخی میکردم 😂 ((خیلی خوبم من وسط درد با مامانم و ماما و دکتر شوخی میکردم😂))
ساعت ۵ و ۴عصر بود که ۴ سانت شده بودم ،بعد از این ک ۴ سانت شده بودم اومدن امپول فشار معروف رو تزریق کردن ،منم دردام فاصله اش کمتر شده بود و شدتش کمی بیشتر
گذشت تا این که ساعت ۶ و نیم اینا اومدن معاینه کردن ۵ سانت بودم
تا این که ساعت ۷ شب شیفت تغییر کرد و مامای دیگه ای اومد و شیفت رو تحویل گرفت اونا هم موقع تحویل شیفت معاینه کردن گفتن همون ۵ سانت ،دکتر هم اون وسط دو دفه اومد معاینه کرد
ساعتای ۸ و خورده ای نزدیک ۹ شب بود که همراهی هارو بیرون فرستادن دلیلشم گفتن ک بخش شلوغ شده و ی مریض با فشار بالا آوردن ..
ماما اومد گفت بیا پایین رو توپ ورزش کن راه برو ،دانشجوی مامایی اومد گفت بهت گفتن راه بری ؟ گفتم آره، خودش اومد بهم ورزش و حرکت روی توپ داد که حدودا تا ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه ورزش کردم و راه رفتم تا اینکه خودشون گفتن کافیه بخواب رو تخت
ماما اومد کیسه آبم رو زد ی دریای آب خارج شد ازم🤭.
کمی ک گذشت دردام ب شدت زیاد شده بود و وسط همین دردا بهم ورزش داد بازم تا ساعت ۱۱ و نیم ،ساعت ۱۱ و نیم شب ماما اومد گفت بخواب معاینه ات کنم معاینه کرد گفت وقتی دردت شروع شد زور بده که خداروشکر زورای خوبی میدادم ولی خب باز از اون طرف بديش این بود ک سر بچه داشت دیر میومد توی لگن و همین اذیتم می‌کرد ، خلاصه که تا ساعت ۱۲ شب هر چند دقیقه میومد معاینه می‌کرد و می‌گفت زور بده
۱۲ و ربع ی چنتا حرکت بهم داد و خودشم واستاد تو اتاق گفت همزمان ک دردت گرفت زور بده
مامان نیکا مامان نیکا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی

روز سه شنبه ٨/٨/١۴٠٣
وارد هفته ۴٠ بارداری شدم و کلا کلافه از اینکه چرا زایمان نمیکنم

ساعت ١ بعد از ظهر رابطه ی بدون جلوگیریو کمی تحریک نوک سینه انجام دادیم

همیشه بعد از رابطه درد و انقباض داشتم

این بار هم از ساعت ٣ بعد از ظهر درد و انقباض هام شروع شد و من جدی نگرفتم

تا ساعت ۴ونیم ک دیگ دردام زد به پهلوهام

زنگ زدم همسرم تا بخواد برسه و اماده شم و برسیم بیمارستان ساعت ۶ شد

معاینه کردن و گفتن ٣ سانتی نرمی دهانه رحم هم ٨٠ درصده باید بستری شی
نوار قلب بچه گرفتن و سرم زدن بعد۴٠ دقیقه معاینه کرد و گف پیشرفتی نداشتی

من درد زیادی نداشتم ولی با هر بار معاینه دردام شدید میشد
و اشتباه اولم این بود ک زود رفتم بیمارستان و دردامو خونه نکشیدم اوناهم میخواستن زودتر زایمان کنم

گفتن میتونی راه بری و ورزش کنی بردنم ی اتاق دیگ تا دکترم برسه
اشتباه دوممو کردم و گفتم ماما همراه میخوام

تا ۶ سانت خودم ورزش از یوتیوب نگاه میکردم و انجام میدادم انقباظارو با تنفس رد میکردم و در کل حالم خوب بود

ماما همراهم رسید و معاینه کرد گف ۶سانتی جای اینکه ورزش بده کمک باشه گف بخواب تا دکترت برسه

فقط هر ۵ دقیقه میومد معاینه میکرد ک من واقعا با معاینه ها اذیت میشدم

اونقدری ک معاینه اذیتم میکرد درد انقباضا اذیت کننده نبود

دکترم رسید اومد معاینه کرد گف ٧ سانتی و سرعت پیشرفتت عالیه
کیسه ابمو پاره کرد این مرحله واقعا دردناک بود من خیلی سفت کرده بودم خودمو فک کنم برا همون خیلی اذیت شدم
ب ماما گفت توپ بده ورزش کنه


بقیش پست بعد
مامان مُــعـین👼✨️💙 مامان مُــعـین👼✨️💙 ۶ ماهگی
خانوما پارت ۴ تجربه زایمان طبیعی من
ماما اومد پیشم و چند تا حرکت ورزشی زدیم مثل اسکات و اینا بهم گف هر وقت دستشویی داشتی میتونی بری ولی نباید اصلاااا زور بدی
تو این بین من دردام خیلی شدید بود و همش نفس عمیییییق میکشیدم و فوت میکردم که رد بشن ولی انقباض ها طولانی شده بودن و استراحت بینشون کم بود
بهم گف بریم زیر دوش آب گرم یا وان کدوم راحتی
که من خودم دوش رو انتخاب کردم رفتم زیر دوش آب گرم و اونجا بود که دردام خیلیییی کم میشدم انقباض ها بودن اون حالت کمردرد و زیر شکمم درد میگرفت ولی با آب گرم خیلی دردش میومد دایین و بهم خیلی کمک کرد یکم زیر دوش موندم و اونجا هم حرکت لگن به چپ و راست و انجام دادم و گف بیا معاینه کنم که شده بودم ۶ سانت گف عالی بیا نوار قلب بگیرم و من خوابیدم که نوار قلب بگیره دیگه دردام خیلی زیاد شدن موقع نوار قلب گرفتن داشتم تختو میشکوندم😂میخواستم بخوابم چون از دیشب بیدار بودم خیلی خسته بودم و همش خوابم میومد که بعد نوار قلب معاینه کرد گف ۸ سانتی بیا پایین یکم راه بریم با هم اومدم و راه رفتیم و خیلی رود من فول شدم و حس زور زدن داشتم بهش گفتم گف هر وقت احساس کردی که خس مدفوع داری بهم بگو که همون لحظه من حس مدفوع و زور ردن داشتم بهش گفتم معاینه کرد و گف عالی دیگه بریم برای زایمان گف هر وقت درد داشتی زور بده و هر وقت نبود بینش استراحت کن
همینطور انجام دادم و خیلی زور زدم انگار اون لحظه تمام قدرت دنیا رو داشتم خیلی لحظه عجیبی بود چند بار زور زدم و سر بچه اومد بیرون و یکم دیگه بچه رو کامل کشید بیرون
ادامه…
مامان زهرا و علی مامان زهرا و علی ۵ ماهگی
پارت ۲


خلاصه ساعت ۱ و ربع شب رفتیم بیمارستان ک دخترمم پیش مادرشوهرم نموند و همراه ما اومد و تا صب تو بیمارستان بود پیش باباش ،منو مامانمم باهم رفتیم زایشگاه ، خوب بگذریم
بعد رفتم و گفتم درد دارم معاینه کرد با تعجب گف نزدیک ۶ سانتی چرا دیر اومدی سریع بستری کردو با دکترم هماهنگ کرد و لباس تنم داد رفتم داخل سالن رو تخت دراز کشیدم تو همین تایم با هم تختی هام و پرستارا صحبت میکردم ،ازم پرسیدن امپول بی درد میخوای گفتم اره توسرم بزنین فکنم اسمش وریدی هس ک اونو زدن و اکسیژون وصل کردن برام دیگ یهو گیج شدم دردام قطع شد و خوابم میگرف گاهی میومد دردام ولی با فاصله زیاد
اخرین بار یادمه معاینه کرد گف ۹ سانتی بیا بریم اتاق زایمان منو بردن اونجا دردام ک میومد داد میکشیدم گاهی سعی میکردم با تنفس رد میکردم گاهی نمیشد و داد میزدم دکترمم سر ۷ یا۸ سانت اومد بالاسرم ، ازشون خواستم دوباره برام امپول بیحسی بزنن چون اثرش داش ازبین میرف ، دیگ نمیدونم زدن یا ن
بهم گف موقعی ک درد داشی زور بزن ولی خو من انگار زور زدن یادم رفته بود و اون حس فشار و زور نداشتم هرکاری میکردم نمیتونسم جبغ میزدم میگفتن جیغ نزن زور بزن ولی نمیتونستم دیگ دکتره داش ناامید میشد میگف نمیتونه و بلد نیس زور زدن رو ،واقعا ترسیدم نکنه سزارین بشم تمام تلاشم

ادامه ش پارت۳