سلام خانما بیایین کمی آرامم کنید تو رو خدا 😔

من بالای خونه مادرشوهر من و خانه رو خودمون خرج گذاشتیم ساختیما کلا ..منتی نیست از اونجا حرفی نیست...خدا اخرشو خیر کنه بابت وارث ..فعلا رو میگم حالا



خب شوهرم هر چی بخره میاره پایین .مادرشوهرمم نمیگه ها بیا ببر بالا نصفشو
چون غذارو اون درست می‌کنه اکثرا ..چون میلینه من بچه دارم یه وعده نیبینه نشد غذا خانم از گشنگی میمیره .مجبور شده ب عهده بگیره بذاره ...

و منم اکثر روزا خونه پدرمم نمیگم هفته دو روزو خونه باشم نباشمه


دو سه روز پیش مادرشوهرمم حرف زدنسو بلد نشد یجورایی .درازه بگم وقتتونومیگیرم ...

حالا من لج افتادم لیست نوشتم فرستادم شوهرم ک بخر بیار بالا تحویلم بده مادرتو قاطی نکن شاید اون پایین داره ...


رفت با ماشین بابام وسایل خرید آورده گذاشته پایین 😔😔😔بالا رو بسته بودم باکلید می‌تونست بیاره بذاره بالا پله ها


ب حرفم ارزش قایل میشد .برده ک مادرش ناراحت نشه

الان از خونه بابام اومدم دیدم مهمون داره خانم پایین از حرصم نرفتم .قبل میرفتم چای میدادم مینشستم .امشب نرفتم ب مهموناش ...


شوهرم پایینه .پیام دادم ک وسایلت رو گفتم بودم بیار بالا .جواب نداد


من خیلی حرصم آورده بااین کارش نزدیکه سه ساله ازدواج کردیم اولین‌بار لیست جزعی دادم ها .

چیکار کنم بنظرتون توروخدا😔😔😔

خیلی دلم میخواد برم خونه پدرم .و آدم ک بفرسته دنبالم بیان حرفامو بگم

اولا ب دوش نکشیدم ب به پیر نگا کنمشبا رو بیاد تا نصف شب بمونه



پسر دیگرش اونور دیواره خونش اونجابره .از ترس زنش نمیره .اینجا رو کرده خونه خودش ..آخرشم بخدا قدرمو نمی‌دونم هیچ کارم حرفم هم دیده نمیشه وسط

چیکار کنم کمکم کنید😔

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط