سوال های مرتبط

مامان 💙هامین💙 مامان 💙هامین💙 ۱ ماهگی
#پارت اول تجربه سزارین
سلام خانما اومدم از تجربم از سزارین بگم براتون بعد۱۷روز امروز وقت کردم بیام وتجربمو بگم
من خودم ب شخصه از اون دسته آدمایی بودم که کل ۹ماه ب فکر سزارین بودم وب شدت میترسیدم ولی روزی ک روز سزارینم شد ی آرامش خاص داشتم خیلی آروم بودم و همه اینارو از چشم این میدیدم ک کار خداس این حجم از ریلکس بودن ونترس بودن من وتمام ترسام ب یکباره ریخته شده بود جوری ک من ترسو ک سزارین برام مثل کابوس بود اون روز دوس داشتم اولین نفر برم اتاق عمل و اون روز چیزی ک منو قوی کرده بود شوق دیدن بچم بود ک خیلی حس خوبی بود خیلییی اول از همه صبح ۸صبح رفتم بیمارستان شب قبل عمل رفته بودم زایشگاه و تشکیل پرونده داده بودم وقتی رسیدم بیمارستان بهم لباس دادن انژوکت وصل کردن و ساعت ۹برام سوند وصل کردن سوند برای من یکم دردناک بود چون هم عفونت ادراری داشتم هم ۳ساعت طول کشید که منو بردن اتاق عمل دکترم دیر اومد ولی بازم قابل تحمل بود ساعت ۱۲ صدا زدن رفتم توصف انتظار برای عمل اونجا بعدچن دیقه صدام زدن و وارد اتاق عمل شدم اصلن اتاق عمل ترسناک نبود اصلن روی تخت عمل نشستم گفتن خم شو خم شدم آمپول بی حسیو زدن ک اصلن نفهمیدم نترسین فق تکون نخورین وخودتونو شل بگیرین ادامه پارت بعدی ..
مامان شاهان مامان شاهان ۱۳ ماهگی
تجربه زایمان من بعد چندین وقت
پارت یک
اول اینک دکترم گفته بود بعد ۱۲ چیزی نخورم منم ساعت هشت شام خوردم و گفتم ک تا ۱۲ بشه چای اینا میخورم رفتم دراز کشیدم ک خوابم برده بود همسرمم بیدارم نکرده بود ساعت ۱ بود بیدار شدم دیدیم دیگ چیزی نمیتونم بخورم حتی اب هم نخوردم بیدار موندم تا ۴ اماده شدیم رفتیم بیمارستان داشتم از گشنگی تشنگی میمردم رفتیم حالا کلی پذیرش اینا معطل شدیم بلاخره ساعت ۷ بستری شدم خیلی استرس داشتم از طرفیم انقدر تشنم بود ب پرستار گفتم اب بخورم گفت نه التن برات سرم میزنیم اومدن سرم زدن سوند وصل کردن ک سوند گذاشتنی اصلا درد نداشت ولی نمیتونستم بشینم یا راه برم برام سخت بود سرم وصل کردنی من ب پرستار گفتم ک اذیت میکنه محل نداد گفت درست میشه ساعت ۹ منو ب سمت اتاق عمل بردن 🤣 منم میدیدم دا دستم باد کرده دستمو اصلا نمیتونستم تکون بدم بردنم داخل اتاق انتظار اونجا چند نفر دیگ هم بود و کلی پرستار هی با من حرف میزدن ک استرسم کم بشه فشار اینارو گرفتن گفتن یک ساعت اونجا منتظر نشستم تا بلاخره ساعت ده اومدن منو بردن
مامان دخمل مو طلایی مامان دخمل مو طلایی ۱۴ ماهگی
آواتار مامان آریا مامان آریا آریا ۳ سالگی
عههه
چقدر مثل من بوده تجربه زایمانت
حتی ساعتهاش