اومدم از تجربه ی زایمانم بنویسم براتون پارت اول :
اینو اول بگم ک من سر تاریخ خودم زایمان کردم یعنی زایمان زودرس نداشتم تاریخ ۲۶ /۶ ، شب قبلش ی شام سبک خوردم و ساک بیمارستان و لباس هارو دم دست گذاشتم رفتم بخابم ک از فکر و خیال اصن خابم نبرد و قشنگ تا خود صبح بیدار بودم ساعت ۶ صبح راه افتادیم سمت بیمارستان نیم ساعت بعد رسیدیم و پرونده رو کامل کردیم و آنژیوکت و سوند و اینا راسش من خیلی از سوند اینا میترسیدم طوری ک بهشون گفتم تو اتاق عمل بذارن ولی قبول نکردن اما خدایی اصن درد نداشت در حد ی سوزن زدن بود دردش اونجا باهام کلی حرف زدن و سرم و گرم کردن تقریبا استرسم رفته بود تا اینکه اسمم و خوندن ک برم برای اتاق عمل.....

۲ پاسخ

این داستان ادامه دارد

منم فردا این موقع اتاق عملم ی کم استرس گرفتم

مقالات مرتبط

لباس‌های نوزاد در چند هفتۀ اول پس از تولد
لباس‌های نوزاد در چند هفتۀ اول پس از تولد
درجه حرارت مناسب اتاق برای خوابیدن نوزاد
درجه حرارت مناسب اتاق برای خوابیدن نوزاد را چگونه تنظیم کن...
نحوه خوابیدن بعد از سزارین
نحوه صحیح خوابیدن بعد از عمل سزارین
زمان حرف زدن کودک
سن حرف زدن کودک پسر و دختر | راه‌های تسریع زمان حرف زدن کو...

سوال های مرتبط

مامان Aniya ✨🧚 مامان Aniya ✨🧚 ۳ ماهگی
پارت اول تجربه سزارین
تاریخ عملم ۸/۲۸ بود و چون از شهرستان اومدیم گنبد شب قبل حرکت کردیم اومدیم گنبد ک صبح زود بیمارستان باشم
از شب ساعت 12 ناشتا بودم تا6 غروب
صبح ساعت شش و نیم اومدم بیمارستان و بستری شدم
همسرم و فرستادن واسه تشکیل پرونده و خرید دارو
منم بستری کردن و سرم وصل کردن. تا یربع به ده ک دکترم اومد
سوند وصل کردن ک اصلا و ابدا اذیت نشدم فقط بعد وصل کردنش حس ادرار شدید داشتم ک یکم اذیت میشدم بخاطرش ..
سوار ویلچر شدمو بردنم طبقه اول ..
وارد اتاق عمل شدم استرسم زیاد بود اونجا ی پرستار خیلی مهربون بود ک کلی باهم حرف زدیم و آروم شدم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آوین مامان آوین ۱۰ ماهگی
تجربه زایمان
شب قبلش دکتر بهم گفت بستری شم
ساعت ۱۱شب بستری شدم
و بهم سرم وصل کردن
ساعت ۸ صبح دوباره بهم سرم زدن و ساعت ۹ سوند رو وصل کردن
واقعا سوند درد داشت حتی الان هم جاش میسوزه
سوند رو وصل کرد و من از درد سوند داشتم دیونه میشم ۱۱:۴۰ بود ک گفتن باید لباساتو عوض کنی برای اتاق عمل
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان مهوا👶👨‍👩‍👧 مامان مهوا👶👨‍👩‍👧 ۷ ماهگی
پارت ۱
من شب ۲۶ تیر رفتم ک بستری شم و فرداش دقیقا ۳۹ هفته کامل بودم تا صب از استرس نخابیدم و فقط بیدار بودم صب ساعت ۷صب برام سوند وصل کردن و فقط سوزش داشت ک اونم خودشون گفتن نفس عمیق بکش بعدش خیلی رو مخم بود سوند و تا ساعت ۱۲ک بهم گفتن برا عمل اماده شم رفتم ک برم برا عمل 😪رفتم داخل اتاق عمل و ازم پرسیدن بی حسی میخام یا بیهوشی و خودم بیحسی رو انتخاب کردم و بهم گفتن بشینم تا امپولو بزنن و اینم بگم ک واقعن پرسنل اتاق عمل خوب و صمیمی بودن باهام..
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان 💙هامین💙 مامان 💙هامین💙 ۴ ماهگی
#پارت اول تجربه سزارین
سلام خانما اومدم از تجربم از سزارین بگم براتون بعد۱۷روز امروز وقت کردم بیام وتجربمو بگم
من خودم ب شخصه از اون دسته آدمایی بودم که کل ۹ماه ب فکر سزارین بودم وب شدت میترسیدم ولی روزی ک روز سزارینم شد ی آرامش خاص داشتم خیلی آروم بودم و همه اینارو از چشم این میدیدم ک کار خداس این حجم از ریلکس بودن ونترس بودن من وتمام ترسام ب یکباره ریخته شده بود جوری ک من ترسو ک سزارین برام مثل کابوس بود اون روز دوس داشتم اولین نفر برم اتاق عمل و اون روز چیزی ک منو قوی کرده بود شوق دیدن بچم بود ک خیلی حس خوبی بود خیلییی اول از همه صبح ۸صبح رفتم بیمارستان شب قبل عمل رفته بودم زایشگاه و تشکیل پرونده داده بودم وقتی رسیدم بیمارستان بهم لباس دادن انژوکت وصل کردن و ساعت ۹برام سوند وصل کردن سوند برای من یکم دردناک بود چون هم عفونت ادراری داشتم هم ۳ساعت طول کشید که منو بردن اتاق عمل دکترم دیر اومد ولی بازم قابل تحمل بود ساعت ۱۲ صدا زدن رفتم توصف انتظار برای عمل اونجا بعدچن دیقه صدام زدن و وارد اتاق عمل شدم اصلن اتاق عمل ترسناک نبود اصلن روی تخت عمل نشستم گفتن خم شو خم شدم آمپول بی حسیو زدن ک اصلن نفهمیدم نترسین فق تکون نخورین وخودتونو شل بگیرین ادامه پارت بعدی ..
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان رایان مامان رایان ۴ ماهگی
سلام دوست جونیا قرار بود بیام از تجربه زایمانم بگم
اول اینکه زایمانم سزارین بود و با خانم دکتر هدیه عاشقان تو بیمارستان مهر
۳۱ شهریور ساعت ۹ قرار بود بیمارستان باشم شب قبلش از استرس خوابم نمیبرد خلاصه رفتیم بیمارستان ساعت ۸ و نیم رسیدیم با مدارک و نامه خانم دکتر منو فرستادن اتاق زایمان بیمارستان، اول لباسامو تعویض کردم و آنژیوکت وصل کردن دکتر من مخالف سوند هستش واسه همین بهم سوند وصل نکردن، رفتیم تو یه اتاق دیگه دوتا سرم پشت هم بهم زدن و دستگاه ان اس تی وصل کردن که ضربان قلب و تکونای جنین رو بررسی کنن، کلی استرس داشتم شوهرمو مامانم و جاریم پشت در بودن از پرستار خواهش کردم بزاره بیان پیشم که خداروشکر قبول کرد
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان رستا❤️روشا مامان رستا❤️روشا ۵ ماهگی
سلام مامانا عزیز من زایمان کردم سزارین دوم
اول اینکه نسبت به سزارین اولی دردم کمتر بود
من صبح ساعت ۷رفتم بیمارستان تشکیل پرونده دادم دیگه بردنم تو اتاق آماده‌شدم ساعت ۹رفتم اتاق عمل برام سوند وصل کردن برام درد داشت دیگه رفتم اتاق عمل سوزن بی حسی زدن درد نداشت و بلافاصله دراز کشیدم پاهام گرم شد و نی نی دنیا اومد
بعدم اومدم ریکاوری ۲ساعتی اونجا بودم که یکبار ماساژ شکمی دادن من مردم از درد یکبارم تو بخش ماساژ دادن که نفسم رفت ساعت ۶عصرم سوند قطع کردن گفتن باید راه برم که این مرحله یعنی شکستن شاخ غول حدود نیم ساعت طول کشید تا کامل وایسادم و به راه افتادم من خیلی راه رفتم تو بیمارستان امروز درد ندارم
توصیه مهم :درسته خیلی درد داره ولی زیاد راه برید خیلی دردتون کمتر میشه و بخیه زودتر جوش میخوره
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان نیلا مامان نیلا ۲ ماهگی
تجربه زایمان: سلام دیروز ساعت ۶ اومدم بیمارستان تا سرم‌وصل کردن لباس پوشیدن برام ساعت ۸ونیم بردنم اتاق عمل متا ۹‌ک‌دکتر اومد اول قصد بیهوشی کامل داشتم اما اونجا باهام صحبت کردن نظرم عوض شد بی حسی انتخاب کردم سوزنی ک میزنن تو‌کمر مث درد سوزن سرمه کم کم پات داغ میشه دیگه من حالت تهوع داشتم بهشون گفتم چند بار عق زدم فوری اکسیژن گذاشتن رو بینیم گفتن یکم بخواب بعدش انگار ی خواب کوتاه داشتم دیگه صدای گریه دخترم‌اومد تا ۱۱ و نیم ک اوردنم بخش سوند هم‌گفتن بذارن بی حس شم بعد بذارم ولی فقط گردنم درد داره ی خورده همینو بس حالا عوارضای دیگش من تجربه نکردم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان 💙آرسام🩵 مامان 💙آرسام🩵 ۱ ماهگی
سلام مامانا عصر جمعتون بخیر.
الان ی خورده سرم خلوت شده میخام براتون تعریف کنم روز زایمانمو تو بیمارستان شهدا شاید برا کسی مفید بود.
#زایمان سزارین
پارت ۱
وقتی برا گرفتن نامه رفته بودم بیمارستان شهدا پیش دکتر جعفری مدیریت تخت بهم گفته بود ساعت ۸ بیمارستان باش ولی من ساعت ۶ صبح همراه مادرم و همسرم رفتم سمت بیمارستان ک نفرآی اول باشم برا عمل ولی با این حال بازم ی نفر قبل من اومده بود.
رفتیم اونجا گفتن برید پذیرش پروندرو ببرید تا بستری بشید بد ک بستری شدم لباسای عملو دادن گفتن منتظر باشید تا صداتون کنن ساعت ۸ بود ک صدا کردن خون گرفتن سوند وصل کردن دستبند کاغذی بستن ب دستم با ویلچر بردن ب سمت اتاق عمل
بزنید بریم پارت بعدی ک کلا تو اتاق عملیم😉😉
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان نی نی مامان نی نی ۸ ماهگی
سلام مامانا اومدم از تجربیات زایمانم بگم بهتون
من بیمارستان ارام کرج رفتم دکترمم دکتر غفوریان بود و سزارین اختیاری بودم
بیمارستان رسیدگیشون عالی بودمن اتاق وی ای پی گرفتم از همه لحاظ غذا لباس و اخلاق پرسنل و پرستار همه عالی بودن
حالا از عمل بگم بهتون
اول ک رفتم انژوکت زدن دردش خیلی کم بود و بعد سوند وصل کردن بهم ک درد داشت یکم و بهشون گفتم بعد بیحسی بزنید بهم ک قبول نکردن گفتن تیم بیحسی مردن نمیشه
یکم سوزش داشت وراه رفتن و تکون خوردن سخت بود یکم
بعد رفتم برای بیحسی ک واقعا دردش از سوند کمتر بود ولی من چون خیلی میترسیدم و گریه میکردم همش میلرزیدم وفشارم افتاده بود سر همون بیهوشم کردن
ب هوش اومدم ریکاوری بودم و بعد بردنم اتاق خودم ک دردام شروع شد تقریبا ۵ساعت درد شدید داشتم وبعد اروم شد دردم
واینکه سخترین مرحله اش بلند شدن بود ک تا دفعه سوم واقعا دردناک بود برام
و امروزم خیلی دردام بهتره
سوالی داشتید بپرسید بگم بهتو
ن
مشاهده ۱۴ پاسخ دیگر
مامان مانیاد🧿 مامان مانیاد🧿 ۳ ماهگی
خانما من دیروز زایمان کردم میخاستم براتون توضیح بدم اول اینکه بدن با بدن فرق میکنه،من ک تا رفتم اتاق عمل خیلی ترسیدم و گریه کردم بی حسم کردن یهو از کمر ب پایین بی حس شدم ک درد نداشتم بعدش در حین عمل حالم بد شد عق زدم و فشارم افتاد ک بهم دارو زدن خوب شدم و ۳۰ دیقه طول کشید ک بچم بدنیا اومد و بخیه زدن اصن نفهمیدم بعدش الان ک تو بخشم از دیروز چش رو هم نذاشتم از درد هر چی شیاف و امپول عضلانی میزنن اصن تاثیری نداره سوند هم یکم گذاشتنی درد داشت دیشب دراوردن اصن درد نداشت
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان الای مامان الای ۸ ماهگی
زایمان پارت یک
جمعه طبق نامه دکتر ساعت شیش رفتیم بیمارستان ک بستری بشم که بیمارستان سنو بیرون رو قبول نکرد و گفت باید دوباره باید سنو بشی ک تایید بشه بچه بریچه بعد بستریت میکنیم برای سزارین خلاصه ک کلی منتظر موندیم تا ساعت ده شب
و بالاخره سنو انجام شد و تایییدیه رو بردیم بخش بستری و بستری شدم
تا فردا ساعت نه صبح عمل بشم تا خود صبح نتونستم بخابم
ساعت دو شب اومدن سرم زدن
و ساعت پنج صبح اومدن سوند زدن ک به طرز وحشدناکی درد داشت و همش ثانیه هارو میشمردم تا ساعت عمل بشه و بی حسم کنن تا دیگ حسش نکنم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان دایان 👼🏼💙 مامان دایان 👼🏼💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان من ( سزارین ) پارت سوم
که هر چقدر بازم التماسشون کردم قبول نکردن و مجبور شدم بر کردم خونه که دکترم گفته بود اگه بازم قبول نکنن فردا صبح بستری شو که شیفته خودمه بیام عمل کنم صبح زود پاشدم رفتم برای بستری و بستری شدم ولی بازم بیمارستان گیر داد برای بریچ بودن بچه و دکتر خودم هر چقدر گفت من دیروز سونو کردم و بچه بریچ بود بازم بیمارستان چند دقیقه قبل تشکیل پرونده فرستاد تو خود بیمارستان سونو تا مطمئن باشه که دروغی در کار نیست خلاصه که بازم بریچ بود و رفتم برای عمل که حالا استرس بی حسی کمر و سوند رو داشتم به شدت که درد سوند کمتر از درد سرم بود و درد خاصی نداشت الکی به خودم استرس داده بودم و همچنین تو بی حسی من اصلا هیچی حس نکردم و پرسنل اتاق عمل هم عالی بودن کلی باهام موقع عمل حرف زدن و مشغولم کردن و کلی آهنگ های عالی باز کردن ولی من سختی اتاق عمل رو تو سر درد دیدم که سرم داشت منفجر میشد و یه ربع نکشید که صدای آقا اورهان رو شنیدم و آوردن نشونم دادن
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان پناه جونم💗👶🏻 مامان پناه جونم💗👶🏻 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت اول
من بعد از هزارتا دکتر رفتن و اینور اونور برا ۳۸ هفته و ۴ روز نامه سزارینمو گرفتم
سه شنبه ساعت ۶ صبح دکتر گفت که بیمارستان باش و از ساعت ۱۲ هیچی نخور
شب قبلش اصلا خوابم نمی‌برد ساعت سه خوابیدیم و پنج پاشدیم راه افتادیم
بعد از تشکیل پرونده رفتیم بلوک زایمان یه سری سوالات و ...پرسیدن و لباس اتاق عمل پوشیدم و رفتیم اتاق nst آنژیوکت و وصل کردن و سرم زدن دستگاه وصل کردن و یکی دو ساعت گذشت منم دسشوییم داشت می‌ریخت و دیگه هیچ نگفتم اجازه بدید برم
یک ساعت اینا گذشت که اومدن گفتم ساعت نه عملت میکنیم دوباره که کمی منتظر موندم اومدن برا وصل کردن سوند...
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان حنا🌼 مامان حنا🌼 ۸ ماهگی
مامانا اومدم از تجربه سزارینم بگم
پارت اول
ساعت ۶ صبح رفتم بیمارستان برای پذیرش البته روز قبل برای تشکیل پرونده رفته بودم
بعدش نوار قلب و انژیوکت نصب کردن و چون اون روز تاریخ ۳ /۳ بود و حسابی شلوغ دیگه نوبت به نوبت صدا میکردن برای اتاق عمل
تقریبا ساعت ۱۱:۳۰ نوبت من شد و من رو فرستادن اتاق عمل
خداروشکر خیلی بهم آرامش میدادن و استرس بهم وارد نکردن
بعدش آمپول بی حسی زدن و سریع گفتن دراز بکشم و بعدش سوند رو وصل کردن و یه حالت برق گرفتی پام رو گرفت و بی حسی کم کم از سینه به پایین شدم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان نیل آی مامان نیل آی ۱۲ ماهگی
سلام من اومدم با تجربه زایمانم😍
اول از همه باید بگم خدا روشکر برای این لحظه 🤲🧿
پارت اول :
من بعد از کلی حرص و جوش و استرس که قرار بود برم فامیلی... بخاطر بسته شدن فامیلی رفتم بیمارستان پارس چون دکترم فقط این دوتا بیمارستان میرفت. خیلی از خانم دکتر راضی بودم عملم خیلی راحت بود .
برای روز ۳ اسفند نامه داشتم و روز قبلش ۲ اسفند برای تشکیل پرونده بهمون زنگ زدن و من از ۹ صبح تا ۲بعدظهر با همسرم بیمارستان بودیم...
منم راستش ی کوچولو استرس داشتم از طرفیم خوشحال بودم قراره جوجه تو دلمو ببینم 😍 خیلی تو ذهنم تصورش میکردم .. خلاصه شب قبل عمل خواهرم اومدم پیشم باشه تا من استرس نداشته باشم... منم فقط یک ساعت و نیم خوابیدم.... و ۶ صبح حرکت کردیم به سمت بیمارستان.
وقتی رسیدیم اول ی آقایی اومد دستبند مشخصات رو زد به دستم و گفت برم داخل بخش و به همسر و خواهر و مادرشوهرم اجازه ندادن بیان داخل اونجا بود که ی لحظه بغضم گرفت ولی خیلی جلو خودمو نگه داشتم.
ادامه تایپیک بعد
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر