سوال های مرتبط

مامان 🍼مرسانا جان 🥣 مامان 🍼مرسانا جان 🥣 ۱ سالگی
🍓 این داستان دختر شیطون و ماجراجو 🍓

سلام به همه مامانا صبحتون بخیر
امروز مرسانا از تخت افتاد
صبح ساعت 4 بیدار شد رفتم شیر براش درست کردم بهش دادم شیر خودمو بهش دادم و تا ساعت 5 و نیم روپام بود که بخوابه و نمیخوابید چشماش 8 تا بود و من به شدت خوابم میومد و هی میفتاد سرم پایین چند باری هم عصبانی شدم ریز خودمو زدم ولی فایده نداشت تا 5 و نیم که تصمیم گرفت خودش بخوابه منم رفتم نمازمو بخونم و اینا که شروع کردم به نماز خوندن 5 و 37 دیقه رفتم رکوع یهو دیدم میگه مامان صدا ریز میاد گفتم خب تا من نمازمو بخونم 2 رکعته یکم صبر میکنه تا برم یهو از رکوع بلند شدم یه چیزی گفت بوووو مب صدا بدی داد نمازمو شکوندم دویدم فهمیدم مرسانا افتاده پایین تخت نشسته بود گذیه میکرد نمیدونم چه جوری افتاد اصلا ارتفاع تختش زیاده باید پاشو بزاره بالا محافظ تخت و بیاد من خودم با 4 پایه میرم بالا ولی خلاصه افتاد دیگ موقع باباش بدو و من بدو
باباش گفت دیگ رو زمین بخوابه گفتم نه محسن سبا خیلی بد رو زمین میخوابه کل خونه رو نیخواد غلت بزنه بیدار بشه و خونه مامانم تا صبح 10 بار بیدار میشه رو همون تخت بخوابه گفت میفته و اینا دیگ تصمیم گرفتیم تشک تخت رو دربیاریم یه تشک از خودمون که ارتفاعش کمه بندازیم و تشک تختش رو پایین تخت بزاریم که اگر افتاد رو تشک تخت بیفته ولی خیلی ازتفاعش اومده پایین و دیگ پاش نمیرسه به چوب


حالا دیگ این مدلی شد