چندروزپیش برای یه کاراداری بایدعدم سوءپیشینه میگرفتم
رفتم دفترقضایی پرسیدثناداری گفتم نه
شماره ملیموزد گفت داری چرامیگی نه
تعجب کردم گفتم من ندارم گفت خانوم ایناهاشش جلومه به شماره فلانه
یادم افتاد شماره برای پدرشوهرمه'حدود۶'۷سال پیش که همسرم چندروزی خونه روترک کرده بود منوبرد دفترقضایی تادادخواست طلاق بدم
کاراشوانجام دادم ولی براثبت درخواست سیستم قطع شد وکارمون نصفه موند برگشتیم خونه
فرداش زنگ زدکه بیابربم ادامشوانجام بدیم ولی بابام نرویه هفته دیگه صبرکن
یادمه شبش مامانم داشت کتابهاشونومرتب میکرد'نیت کردم وازحافظ فال گرفتم
یوسف گم گشته بازآیدبه کنعان غم مخور
بابام بالای سرم ایستاده بود.ناخودآگاه اشکم اومد بابام نیش خندی زدوگفت:یوسف مگرجنازش بیاد
هوررررری دلم ریخت
نمیدونستم حرف صبحشوباورکنم یاشبشو
همسرمن برگشت.منم باهاش برگشتم سرزندگیم.گفتم ته تهش مجبورمیشم خودم میرم سرکار خرج خودموبچمومیدم.اصلاااااخودمو وقف امیر(پسرم)میکنم ولی حداقلش اینه خودموخودمم خلاصه برگشتموهمسرم ترک کردو یوسف گم گشته ی من بازگشت❤️
میدونی چیه؟میخوام‌بگم به احساستون اعتمادکنید🤌
احساس هیچوقت دروغ نمیگه

۶ پاسخ

عزیزم انشاالله از این به بعد فقط بخندید تو زندگی

بهتون نمیاد ک درخواست طلاق و این چیزا...
به هر حال خدا رو شکر

ولی دقت کردی اینجور مواقع چقدر زمان دیر میگذره و حرفای اطرافیان چقدر خردوکوچیکت میکنه 😔

خدا روشکر خدا به زندگیتون آرامش بده

قشنگ بود عزیزم

ب نظر من یوقتایی حرف دل بهتر از حرف عقله
تجربه منه البته یوقتایی احساسم و دلم راهی جلو پام گذاشتن ک عقل و منطق و حرف بقیه ضد اون بود

سوال های مرتبط

مامان امیرعباس. هلما مامان امیرعباس. هلما ۱۲ ماهگی
سلام مامانا
امروز دخترمو بردم واکسن ۱۲ ماهگی بزنه خلاصه زد رفتم خونه بعد یک ساعت و نیم دیدم از بهداشت زنگ میزنه ، خلاصه سلام و احوالپرسی کرد گفت بچتون حالش خوبه تب نکرده گفتم فعلا که الحمدلله خوبه بعد گفت میدونین که یه واکسن دیگه هم هست واسه پاش قراره تا یک ساعت دیگه برامون بیارن میام خونتون بزنم براش (ما روستا هستیم و همو می‌شناسیم رابطه ها صمیمیه)
منم گفتم باشه
بعد زنگ زدم به شوهرم گفتم آخه واکسن یک سالگی یکی بوده من که میترسم معلوم نیست واکسن چیه خودت بزنگ به بهداشت سوال کن
خلاصه زنگ میزنه یارو بهش میگه این واکسن ها خیلی خوبه واسه عفونت و سرما خوردگی و ایمنی بدن حتما باید بزنید. منم شک کردم زنگ زدم به رفیقم بهورز خانه بهداشت روستای بغلیمونه گفت زینب اصصصلا نزنی معلوم نیست چیه و بزار من زنگ بزنم به خونه بهداشتتون ببینم چیه خلاصه زنگ زد به بهداشت ما میگه گفته همکارم موقعی که اب مقطر می‌زده با گردا قاطی کنه حواسش نبوده ویال خالی برداشته زده به بچشون ولی چیزی بهشون نگید ما به دروغ گفتیم واکسن جدید می‌خوایم بزنیم
خلاصه رفتم خونه بهداشت نگفتم که خبر دارم چه غلطی کرده گفت میدونین صبح که واکسن زدیم براش نصفش مونده ته سرنگ همکارمون همش تزریق نکرده ماهم عذاب وجدان داشتیم که نصف مواد داخل سرنگ بوده گفتیم بیایم بقیش هم تزریق کنیم

بعد رفتیم مرکز به دکتر گفتم اینجوری کردن گف خودم تماس میگیرم ببینم جریان چیه گفته من سرنگ خالی تزریق کردم بهش بعدش که رفتن دیدم اینکه سرنگی که آماده کردم روی میزه

به نظرتون شکایت کنم ؟؟ آخه سرنگی که اب مقطر ریخته و خالی بوده که مشخصه اون چیه داخلش کشیدس
این چجوری هوا زد به بچه

من می‌گم نکنه اشتباه زده خلاصه ک دخترم دوبار آمپول خورد