بعد زایمان خیلی دلم میکیره
خس میکنم تموم‌شدم
حس میکنم همه چیز روی دوش منه
جس خستگی و افسردگی دارم

ای خدا من از تو بدتر بودم ب حدی تنها بودم ک دیگه انگاری دیونا بودم پرخاشکر شده بودم مدام میپریدم ب شوهرم دلم میخاستم تو صورتشو با ناخن هام چنگ بزنم ی هو حمله میکردم به شوهرم وای خدا بهش فک میکنم حالم بد میشه خدا روشکر کم کم بهتر شدم هی ک بگذره اوضاع بهتر میشه نگران نباش منم ک‌تو اون حال خب شدم توام حالت بهتر میشه نگران نباش

چند ماه اول همینجوریه بچه ها خیلی گریه میکنن اعصاب واست نمی‌ذارن منم واقعا کم میوردم اون موقع ها خیلی خسته میشدم پسرم خیلی گریه میکرد چون بچه رو نمیتونی ببری بیرون همش باید وایسی خونه ولی هرچی میگذره اوضاع بهتر میشه آروم تر میشن

منم همین حسارو دارم
مخصوصا شبها این حسا میاد سراغم

وای منم همینطور هستم مخصوصا شبا

مخصوصا اگه یسری آدمای بی لیاقتم که دورمون باشن،که حالمونوبدترکنن که دیگه هیچ منم همینجوری حالم بده وخسته وداغون ،اما،این آدمای اطرافم حالموبدترمیکنن حالم از همشون بهم میخوره

هممون‌همینطوریم عزیزم ، این دورانم میگذره سعی کن حس بد رو از خودت دور کنی و کارایی ک حالت رو خوب میکنه انجام بدی ،حتی شده یه فیلم دیدن ، این حس ها هست مخصوصا ماه های اول بعد از زایمان ،چون هورمونها بهم ریخته آدم حساس میشه حس تنهایی میاد سراغش،من تا دو ماهگی دخترم کافی بود مامانم یا شوهرم یه چیزی بهم بگن‌سریع میزدم زیر گریه ، اصلا براخودمم عجیب بود چون قبلش اینجور نبودم!

من هنوزم حالم بده همین الان از ی‌ ساعت داشتم گریه میکردم

منم اینجوری بودم ولی از ۱۱روزگی بچم که تنها شدم هر شب همسرم با ماشین مارو میبرد بیرون خیلی خوب بود واقعا کمک کرد ، روزا زنگ میزدم دوستام میومدن پیشم یا تلفنی با مادرم و دوستام حرف میزدم حالم خوب شد

عزیزم همه ما همین هستیم بهترین راه کار برا من خونه نموندن بود

میرفتم جایی خسته میشدم و دلم میخواست تنها باشم تنها بودم افسردگی میومد سراغم ولی همین بیرون رفتنها باعث شد خودمو دوباره پیدا کنم

نشین خونه افسرده میشی اگ کمکی داری بده نی نی رو نگهدارن ب خودت برس عزیزم و تفریح داشته باش