ایت تاپیکمو تا شب پاک میکنم

چندساعت پیش یه تاپیک دیدم و بچگیایه خودم یادم اومد از اونموقع اعصابم خورده و سردرد شدم😣یادمه 5یا 6 سالم که بود چون ما و عموم اینا باهم همسایه بودیم مامانم میگفت اشکال نداره برو بخواب خونه عموت. بعدیه شب خونشون خوابیدم نصف شب یهو پسرعموم دیدم پیشم خوابیده هی نزدیکم شد و یهو دهنمو بست و باهام ور میرفت واقعا هرچی تقلا کردم ولم کنه نکرد وای به نفس نفس افتاده بودم نمیتونستم نفس بکشم. که خداروشکر زنعموم بیدار شد. تا دید صدا اومد ولم کرد منم واقعا ترسیده بودم تا دیدم صدا میاد گریه کردم گفتم من میخوام برم خونمون اینقد گریه کردم تا بردن خونمون گذاشتن. وای از اون به بعد هرجا میدمش فرار میکردم واقعا خیلی میترسیدم ازش. به مادرمم میترسیدم بگم که اینکارو باهام کرد. کاری نکردا ولی اگه بیدارنمیشدن حتما کارشو میکرد دیگه. از اون موقع خیلی وقته میگذره و امشب یهو یاده اون زمان افتادم واقعا از فامیل پدری متنفرم متنفر.. برای همین که الان همیشه هرجا میرم نمیزارم دخترم با پسرا بازی کنه میترسم خدانکرده اتفاقی بیوفته🥺
حتی من الانم از اون میترسم و نمیتونم چیزی به کسی بگم. واقعا این اذیتم میکنه نمیدونم چیکار کنم

۵ پاسخ

عزیزم‌ماجرا به فامیل پدری و پسر عمو نییت این اتفاق ممکنه با پسر حاله هم بیوفته
اولین اینکه اگر نزاری دخترت با بچه فانیل بازی کنه یه جوری ترس از پسرت از بین که نمیره به دخترتم منتقل میشه
نا مثل مادرتون بیخیال نه مثل شما با وحشت
چه دختر چه پسر شب باید بچه پیش مدر و مادرش خونه خودش باشه بازی هم در حضور خودتون بازی کنه

خاک تو سر هرچی پسر عمویه 😒

بیشعورا همشون مثل همن

قدیما این چیزا خیلی زیاد اتفاق میفتاد الان پدر مادرت آگاه تر شدن خداروشکر

متاسفم واقعا قلبم به درد اومد
اصن بچه همیشه باید با پدر یا مادرش باشه
هیچ کس قابل اعتماد نیست

خاک توسرش کنن گاو

سوال های مرتبط

مامان 💚هاناامیرعلی💚 مامان 💚هاناامیرعلی💚 ۱۱ ماهگی
صبح زود بیدار شدم دیدم بدنم ب شدت درد داره و حسابی کوفته ام و از داخل بدنم تب داشت ....
گفتم وای سرماخوردم اون روز رو استراحت کردم تا شب ک شد دیدم روی پام یدونه تاول زده و شکممو که نگاه کردم دیدم بلهههههه منم گرفتار ابله مرغان شدم و خدامیدونه چقد گریه کردم ...
هم برای خودم چون تنهام مادرم و کسی از فامیلم پیشم نیس
هم برای پسرم که 4ماهشه ....
بازم همون لحظه رفتیم دکتر و برام دارو و سرم نوشتن و یه آمپول که نمیدونم اسمش چی بود ولی ب شدت کم یاب هستش و به سختی گیر میاد ولی چون همسرم پرسنل بیمارستان هست برام پیداش کرد و زدم اون جلوگیری میکرد از شدتش و اینجوری که میگفتن از نصفم کمترش میکرد

خلاصه بعد گرفتن داروهام اومدیم خونه و من همش نگران بچم بودم با اینکه گفته بودن زیر6ماه نمیگیره و خیلی نایابه که بگیره 🤐💔
فردا صبحش بلند شدم دیدم روی صورت پسرم یدونه تاول هست بدنشو ک چک کردم دیدم روی بیضه هاش و باسنش و شکمش پراز دونه شده
دنیا روسرم خراب شد
چون بچه هیچ دارویی نمیتونست بگیره و از اونورم شیرخشکی بود ک بگم شیرمنو میخوره و انتی بادی میگیره 💔
دیگه برای پسرمم شروع کردم بدنشو با سدر،گل ختمی ، ولوسیون کالامین دائم میزدم کنارشم داروی سیتریزین و استامینوفن میدادم و همش از تبش میترسیدم
پسرم خیلی شدید گرفت و داغون شد و تنها چیزی ک کمکمون کرد ژل خنک کننده آلوورا بود
من زودتر خوب شدم ولی پسرم هنوز رو بدنش زخمه و جاشون خوب نشده
خلاصه ک اومدم بگم
به حرف هیچکس جوش نکنید بچه زیر یکسال اصلا آسون و سبک نمیگیره و واقعا سختش میشه بچه
من پسرم واقعا اذیت شد و هر لحظه با بیقراری هاش جون دادم