۱۰ پاسخ

منم یه مرغ عشق آبی داشتم اسمش بولو بود🥺یادش افتادم
خدا دختر نازتو برات حفظ کنه
برای منم دعا کن این یکی دوهفته موقع زاییدنمه اما مشخص نیست
دلم دخترمو میخواد🥹

ای جون دلم خوشگلم 😘💖 آنیسا هم یه عروسک داره اسمش دینا که خیلی دوسش داره..دایناسور و اسمش شده دینا☺️😁

تصویر

عزززیرم خدا حافظش باشه🥹🥹ویهان منم دقیقا دستاشو یا پتوش رومیکشه رو چشمش وفتی میخواد بخوابه

وای خوداااا😍کی بشه مهراد من انقدر بزرگ و عاقل بشه

دیشب رفتی عروسی 😂

ای جونم،پاهاش یخ نکنه؟

ماشالله بهش .خدا واست نگهشداره😍🤗

خداروشکر همیشه به شادی از مادرعروس چیزی نمیبینیم؟

الهی عزیزم هزارماشالله
فقط بگو عروسی خوش گذشت لباس خریدی😂

پس چرا دختر من هر عروسکی بهش میدم فقط میخواد بخورتش🥲😂

سوال های مرتبط

مامان ایمان😍 مامان ایمان😍 ۸ ماهگی
سلام مامان های گل
شبتون بخیر
اومدم از تجربه خواب مستقل بگم.
با امشب میشه ۱ هفته که من ایمان رو دیگه نه رو پا، نه بغل، نه زیر سینه هیچی، با هیچ کدوم ازین روش ها شب نخوابوندم.
اولین شب که تو اتاق تاریک که فقط شبخواب روشنه انداختم زمین خودمم کنارش خوابیدم. چشمامم بسته بود که خیال کنه خوابیدم اما زیر چشمی میدیدم داره چیکار میکنه. چون از ۳ ماهگی غلت زدن رو یاد گرفته اینبار هم وقتی میخواست بخوابه هی برای خودش غلت میزد اینور میشد اونور میشد حرف میزد نق میزد غر میزد اما من توجه نمیکردم هر ازگاهی پستونکشو با دستش در می‌آورد ولی من دوباره میزاشتم. خلاصه تقریبا ۱ ساعتی طول کشید تا آقا انقدر اینور اونور کرد تا رو شکم خوابش برد. بعد که سنگین شد میزاشتم رو تخت خودش که کنار تخت خودمونه. این پروسه رو ۶ روز شبا انجام دادم. و روز هفتم که امروز باشه(۱۴۰۳/۰۶/۰۳) گذاشتم رو تختش آویز تختشو روشن کردم تا خوابش ببره منم رو تخت خودمون گوشی بازی کردم فقط هرازگاهی انقدر میچرخید تو عرض تخت گیر میکرد میرفتم صافش میکردم. (تختش، تخت کنار مادر است که تا ۱سالگی قابل استفاده است، تخت اصلیش تو اتاق خودشه) خلاصه دوباره انقدر با خودش بازی کرد تا خوابش برد. و من خوشحال که موفق شدم خواب مستقل آقا ایمان رو به سرانجام برسونم. ایشالله خدا بخواد پایان ۶ ماهگی هم میریم برای پروسه جدا کردن اتاق خواب.
باشد به یادگار از اولین خواب مستقل ایمان جانم.
عکسشو براتون پایین میزارم اگه میبینید روشنه فلش گوشی رو روشن کردم که حین عکس انداختن مشخص بشه وگرنه اتاق تاریکه.
سوالی بود در خدمتتون هستم.
مامان فربد مامان فربد ۱۳ ماهگی
سر شب داشتم جارو برقی میزدم و فربد بغل باباش شیر میخورد که وسط شیر خوردن با صدای جارو برقی خوابش برد.
اخر شب فول انرژی اما خواب آلود بود قبلش که موهامو خشک میکردم و بغلم بود چشماش یکم خمار شده بود همسرم گفت سشوار روشن کن بخوابه.اخه تازگی موقع خواب خیلی غر میزنه و بی تابی میکنه.
منم سشوار رو روشن کردم بالاسرش و شیر خشک بهش دادم. یه خوبی دیگه اش این بود که فربد شیر خشک رو به زور میخوره و قبلش نگرفت اما همین که صدای سشوار اومد شروع کرد اروم شیر خورد. شیشه شیرش که تموم شد خمار و خواب آلود شروع کرد به خندیدن.رفتم پستونکشو اوردم و دادم بهش داشت کم کم میخوابید که دیدم نمیشه‌ بدبخت سشوار همینجوری کار کنه اومدم خاموشش کردم و صدای آنلاین پخش کردم.😐
پخش شدنش همانا و همخوانی کردن فرید باهاش همانا😑😂تو خواب و بیداری شروع کرد بلند بلند اَع و او کردن و خندیدن و حرف زدن.
دیدم داره خوابش میپره قطعش کردم تکونش دادم خوابید😄
اره خلاصه که واقعی خوبه نه کیک...

1402/12/10