خانوما من دوست دارم بابام بیاددتو شهر ما زندگی کنن

الان ب زور راضیش کردم بیاد فقط ببینه قیمت خونه چطوره و کار هست یا نه براش


مادرم خواهرم تو شهرشون تنهان

اگه کار جور بشه اگه بابام قبول کنه چون چندین بار گفتم و قبول نکرده شاید ی ماهی با ما زندگی کنه
من تو این هشت سال هرموقع خانوادم اومدن جدا از شوهرم خوابیدم الان با شوهرمو و دخترم بریم اتاق بخوابیم زشته؟

۶ پاسخ

ولی یه چیزی میگم خواهرانه
هیچ وقت کسی رو مجبور به هیچ کاری نکن
زخم خوردم چوبش رو خوردم که دارم میگم

عزیزم اول از اینکه هیچوقت کسیو مجبور به کاری که دوست نداره نکن .نه چرا زشت باشه شوهرته اصلا دلیلی ندارد جدا ازش بخوابی

اصلا زشت نیست

عزیزم هیییچ وقت ب خاطر هیییییچ کس.و تو هیچ شرایطی از همسرت جدا نخواب نه چرا زشت باشه پدر مادرت هم عادت میکنن .باید همسرت فک کنه اولویتت اونه تازه تو اون مدتی ک خونواده آت تو خونه شمان بیشتر ب شوهرت برس و تمکین کن ک بهش خوش بگذره اگرم بروت آورد ک جلو مامان بابات اخلاقت تغییر کرده بگو مامان بابام منو اینطوری ببینن خوشحال ترن
اینطوری همسرت ترغیب میشه بیشتر با خونواده آت رفت و آمد داشته باشی

نه اصلا زشت نیست اتاق دخترت رو بزار براش
خودتونم باهم بخوابید

کدوم شهری

مقالات مرتبط

رفتار با کودک حاضرجواب
رفتار مناسب با کودک حاضر جواب
رفتار با کودک حساس
رفتار با کودک حساس و زود رنج | راهکارهای تربیتی کودک حساس
چگونه کودک را از پوشک بگیریم
چگونه کودک را از پوشک بگیریم ؟+ فرآیند سه روزه
کتاب خواندن برای کودک از بارداری
کتاب خواندن برای کودک از بارداری

سوال های مرتبط

مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
سلام خانوما من بابام شغلش ازاد بود
شوهرم واسطه شد تو ی شرکت باربری کار دادن بهش کلا ی هفتته کار کرد ماشینی ک دستش بود یاتاق زد خراب شد
الان دیشب پیام داد کی بیام اقاهه جوابشو نداد
دلشوره عجیبی گرفتم نکنه کلا بهش بگه نیا
(شوهرم با واسطه حرف زده بود گفته بود ماشین درست شه بیاد اونم گفت اره مشکلی نداره ولی خیلی سرد)

چون بابام از ی شهر دیگه اومده تو شهرما برای کار میگم خداکنه حالا که میخواد کار کنه پشیمون نشده باشه صاحبکارش

نمیدونم چرا اینجا گفتم ولی استرس دارم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
سلام خانوما من ی مشکلی دارم
وقتی خانوادم میان خونم روم نمیشه تو اتاق. بخوابم پیش شوهرم
سختمه
بعد شوهرم میگه بیا تو اتاق
همیشه تو اتاق می‌خوابیم
البته بعد هشت سال یبار گفت
شما پدر مادرتون میان تو‌اتاق میخوابید
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان یکی یدونم مامان یکی یدونم ۵ سالگی
امیدوارم سوالم بره تو فرزندپروری 😐
مامانای که بچشون مهر ماهی آن من میخام امسال پسرمو بفرستم پیش ۲ ولی قبول نمیکنن
حالا پرسیدم اکثر شهر ها قبول میکنن بندرعباس قبول نمیکنن
میگن بزار بچت بچگی کنه
اخه بچه من تو هوای بندر چهار دیواری تو خونه میخاد چیکار کنه بعدم بخاطر چند روز یه سال باید عقب بیفته اخه
اصلا کاش بزارن دلبخواهی
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان رایان و وانیا مامان رایان و وانیا ۴ سالگی
سلام مهربونا ببخشید یکم طولانیه چون کامل توضیح دادم 😬🫣🤭
رایان از نوزادی توی اتاق ما و تخت خودش بود
از دو سال و نیم که شرایطش بود توی تختش بخوابه و اتاق خودش رو داشته باشه (تا حدود دو سالگیش برادر شوهرم با ما زندگی میکرد و دو شب درمیون برای خواب خونه ما بود و چون رایان ممکن بود بیدار بشه نصف شب و اینا سخت بود اتاقش رو جدا کنم وگرنه قصد داشتم زودتر جدا کنم)
دیگه دو سال و نیم بود جابجا شدیم و بهش گفتیم این اتاقت هست و تختش گذاشتیم اتاقش و راحت می‌خوابید توی اتاقش یعنی توی تختش می‌خوابید نهایت ی قصه میگفتم و میموندم توی اتاقش تا خوابش میبرد حتی وقتی که وانیا دنیا اومده بود هم اتاق خودش میخوابوندم رایان رو
از آذر ماه پارسال که پدر و مادرشوهرم یک ماهی بخاطر عمل پدر خونه ما بودن رایان عادت کرد چند باری اتاق ما و تخت ما بخوابه بعد بذاریمش تو تختش
از امشب تلاش کردم دوباره روال قبل رو طی کنم و تخت خودش بخوابه
اما بچم کلی بی تابی کرد که من خوابم نمیبره و این چیزا ... کلی قصه و داستان گفتم و هی میگفت من هر چی سعی میکنم تو تختم خوابم نمی‌بره، می‌خوام همه مون پیش هم باشیم تا بخوابم (یعنی اتاق ما و روی تخت ما) 🥹🥹🥹 منم مامان ی دنده گفتم حالا یبار دیگه تلاش کن و خوابش برد
اما الان نگرانم نکنه آسیب ببینه چون فوق العادههههه حساس و درون گرا هست و بروز نمیده 😫
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان دوقلوها🩷🩵 مامان دوقلوها🩷🩵 ۵ سالگی
دوستان ما قراره طبقه پایین خونه ی مادرمو بدیم اجاره
بعد قراربود هرماه پولش واسه خواهرا باشه نوبتی
حالا خواهر بزرگم میگه هرماه پولو من بگیرم تقسیم کنم به تو کمتربدیم وضعتون خوبه😑 منو اون یکی خواهرم بیشتر برداریم منم گفتم نمیدونم والا..اینم بگم دوساله داداشم از حقوق بابام ماهانه واسه این دوتا خواهرام میفرسته بارضایت مادرم حالا شما باشید قبول میکنید یا نه (منم شوهرم حقوقش آنچنانی نیست ولی خب ازنظرشون ما نیاز نداریم)
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان لنا مامان لنا ۵ سالگی
سلام مامانا
تجربه جدا کردن جای خواب بچههاتونو بگید لطفا،
قبلابا دخترم توی پذیرایی همه باهم میخوابیدیم ، من الان تو اتاق خواب دخترم پیش تختش میخوابم ،بعضی شبا میرم تو اتاق خودمون میرم ولی هر وقت صدا کنه سریع میام پیشش میگم رفتم دستشویی یا آب بخورم ،ولی انگار نگرانه،بهش میگم قصه بگم بخوابی بعد من برم تو تختم قبول نمیکنه ،بهش میگم بیا پایین تخت ما بخواب که بگه نه ت و تخت خودم میخ ابم میگه باشه
اینم بگم قزمستون پارسال تختش کنار تختمون بود تو ی اتاق میخوابیدیم ولی همه جا نامرتب بود تختش و برم تو اتاق خودش ،تابستون اتاقش گرم بود نخوابید توش ،چه کار کنم؟؟؟
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
سلام خانوما من سال۹۶ ازدواج کردم هرسال یلدا خونه مادرشوهر با جاریام بودیم هرکسی هرچی داشت میبرد مادرشوهرمم خدایی تدارک کاملی میبینه بنده خدا
همه دورهم فقط خوراکی میخوریم🤣🤣🤣
پارسال خونه ما بودن دایی های همسرمم اومدن
(امسال خونمون و عوض کردیم)
به شوهرم گفتم اگه اشکال نداره دلم میخواد سه تایی باهم باشیم اولین ساله تو این خونمونیم گفت یلدا حسنش به دورهم بودنه
منم گفتم مگه چکار میکنیم فقط بلدیم دورهم بخوریم اصلا خوش نمگیذره خاطره ای نداریم حداقل سه تایی دورهم باشیم ی خاطره ای از باهم بودنمون داریم
گفت منو گذاشتی تو منگنه گه مخالفت کنم ی جوری اگه موافقت کنم یه جور
منم گفتم تو از اینکه مامانت اینا ناراحتمون کنن یا ناراحت بشن ما نرفتیم میترسی
فکر نمیکردم انقدر ترسو باشی که جرات نکنی بگی میخوایم امسال دورهم باشیم اونا اصلا نمیتونن مارو برای نرفتنمون بازخواست کنن مگه نه سال رفتم چه اتفاقی افتاد من دلم میخواد تو خونه خودم باشم مامانتم زنگ بزنه میگم امسال میخوام تو خونه خودم باشم
گفت باشه بهش بگو

منم گفتم تو دلت نمیخواد با ما سه تایی باشی بهت خوش نمیگذره ولش کن
گفت هنوز که کسی چیزی نگفته تدارکی هم کسی ندیده بذار بیینیم چی میشه گفتم اونا اگه جایی دعوت بشن اصلا ب فکر تو نیستن بگن اینم هست میرن پی برنامه خودشون
گفت خب بریم خونه مامانت یا بگو اونا بیان گفتم نمیخوام میخوام تنها باشیم باهم



بنظرتون شلوغش کردم؟
مشاهده ۱۹ پاسخ دیگر
مامان آراد مامان آراد ۵ سالگی
سلام مامانا راهنماسیم کنید لطفا پسرم ۴ سال و نیم که از اول مهر میبرمش مهد اما گریه میکنه ک تو هم پیشم بمون فقط هم دوست داره بازی کنه و تو کلاس نمی مونه اگه از پیشش برم کلی گریه میکنه مثلا امروز خودم و نیم ساعت ازش دور کردم همین ک دید نیستم زد زیر گریه مربیا گفتن مامانت رفت خونه میاد دنبالت منم وقتی دیدمش گفتم رفتم ناهار درست کردم و اومدم مربیای مهد میگن بزار ی چند وقت گریه کنه ازش دور باش تا عادت کنه پسرم ب من وابسته هست میگه تو باش منم باشم واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم بزا رم خودش باشه من بیام خونه یا نه اصلا نزارمش مهد چون سلامت روانش خیلی برام مهمتره از طرفی هم دوست دارم مستقل بشه من باید چیکار کنم راهنماییم کنید لطفا
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
بچه ها من این سری خاله شوهرم دعوت کردم مادرشوهرمم گفتم بیاد جاری هامو نگفتم

خودتون شاهدید هر سری میگم بیان

این سری چون روز قبلشم مهمون داشتم روز بعدش جمعه بود یکم مرغم کم میومد بگم بیان



بعد جاری هام دعوت کردن خالشو همو دعوت کردن در اصل فقط منو دعوت نکردن من یکم ناراحت شدم چون همیشه من دعوتشون میکردم


امشب من دایی و زنداییشو دعوت کردم برا فردا نهار من تو اتاق بودم داداش شوهرم گفت فقط دایی اینا تنها بیان
من رفتم بیرونم گفت فردا چی درست می‌کنی گفتم هرچی مهمونام دوست داشته باشن
بعد گفت که ما هم گفتم شما مهمونی دادید مارو دعوت کردید گفت نه گفتم به ما گفتید گفت نه گفتم خونه خودتونه ولی خب شمام مارو دعوت نکردید

بد گفتم؟؟


چون تو جمع گفت منم تو جمع گفتم
من هربار مهمونی میدادم ب مادرشوهر و جاریام میگفتم بیان ولی ب من نمیگفتن اونا منم ناراحت شدم دیگه نگفتم بهشون
اینم بگم اونا همه نزدیک همن خونه من از خونه اونا ده دقیقه دور شده
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان رضا جون مامان رضا جون ۵ سالگی
دوستای گلم لطفا راهنماییم کنید🙏من طبقه بالا خونه بابام زندگی میکنم .پسرم هیلی خیلی اذیت میکنه .همش بهونه میگیره سر کوچک ترین چیز گریه راه میندازه. بابام هم آدم فوق العاده حساسی هست مخصوصا روی گریه های پسرم موندم بخدا چکا کنم اینا رو دارم با گریه مینویسم.پسرم تا دعواش میکنم یا بهش میگم مامان جان فلان کار نکن فورا قهر میکنه میره پایین خونه بابام .ده دیقه نشده‌ بر میگرده والی واقعا این کارش آزارم میده امشب از دستش خودم انقده زدم الان سرم رو هواس آخرش سکته میکنم از صبح قلبم و دست چپم درد میکنه داغون شدم. کمکم کنید
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان 💖وروجک💖 مامان 💖وروجک💖 ۵ سالگی
خانوما در رابطه با سوال قبلم امروز با دخترم رفتم مهد اونجا نشستم ولی ازم جدا نشد اصلا هرچقدر مربیان تلاش کردن همش غر زد که بریم خونه هر چقدر بچها اومدن باهاش بازی کنن رفت وسریع برگشت همش گریه که زنگ بزن بابا بیاد دنبالمون بریم خیلی اعصابم بهم ریخته تصمیم گرفتم که دیگه نفرستمش
ولی سال بعد هم اینجوری کنه چیی؟؟
خسته شدم از دستش🥴
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان سام .. مامان سام .. ۵ سالگی
مامانا سلام من بچم یکی هست تو شهر غریب کسی نداشتم تا حالا بچم بذارم پیشش اصلن الان اینجا با خانم های که آشنا شدم میگن بوت بیاد خونه ما با بچم بازی کنه همش فکرم خرابه میگم بره در باز باشه یا پنجره بچه هستن همدیگرو پرت کنن از طبقه بالا پایین چه می‌دونم قرصی چیزی بخورم تو اتاق هزار فکر میاد سراغم بوم بدجور وابسته خودم شده آخه پسره باید مستقل بشه گذاشتمش مهد واینساد از بس گریه کرد یکم راه حل بذارید جلوم چطور استرسم کنترل کنم
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان دخملی وپسملی❤️ مامان دخملی وپسملی❤️ ۵ سالگی
سلام خانومای عزیز
دخترم نزدیک پنج سالشه ولی هر کسی بیاد خونمون یا خونه ی کسی بریم اصلا نمی‌خواد بیاد بیرون ،همش گریه می‌کنه جیغ میزنه که کسی از خونمون نره بیرون یا از خونه ی کسی به زور میاریم
همه دیگه بخاطر این اخلاقش عاصی شدن منم خیلی ناراحتم که چرا باید این مدلی باشه ،هر چقدر هم توضیح میدم چه با زبون چه با دعوا بازم همونه
خیلی ام به همه زور میگه
مثلا به خواهر زاده به زور میگه باید با من بازی کنی اگه نکنه جیغ میزنه
یا به زور اسباب بازی کسی رو میخواد اگه ندیم جیغ میزنه گریه می‌کنه
منم دیگه واقعا خسته شدم از این کاراش
واقعا نه میتونم بخاطرش جایی برم نه کسی میاد خونمون
به نظرتون چیکار کنم درست شه؟😔🥺🥺
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان عشقم مامان عشقم ۵ سالگی
به حدی اعصابم خورده که دلم میخواد دیگه خونه ی بابام نيام بخاطره بیشعوری برادرزاده ام
درسته يتيمة دیگه قرار نیس جیگر بچه ام خون شد
از عصر توحیاط بازی میکنن نمیذاره دخترم سوار چرخ بشه
بعد داد میزنه سرش یا جلو شوهرم میگه به عمه بگین ديگه نیاین اینجا
یکی هم نیس بزنه تو دهنش
شبی هم رفتیم هیئت آخر گفتن هرکی یه صندلی کمک کنه بره تو حسینیه
دختر من داشت کمک میکردبدو بدو رفت از دست دخترم گرفت ببره
دخترم پشت صندلی رو گرفت چنان تو جمعیت سر بچه ام داد زد بچه ام وسط جمعیت هنگ وایساد
منم رفتم دست بچه ام رو گرفتم بابام میگه تو چیکارش داری میگم داره بچه ام رو خورد میکنه
میگ طرف بچه رو نگیر میگم قرارنیس بخاطر یتیمی هرچی تونست به ماها بگه به بابام گفتم اگه این بچه یکسال دیگه گذاشت ما بیایم خونه ات
گفت غلط میکنین همه اتون که بخواد تو زندگیم دخالت کنین
گفتم دخالت نمی‌کنیم بزن تو دهن این بچه ای که اصلا هیچی نمیگی بهش
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان زهرا مامان زهرا ۵ سالگی
مامانای عزیز شما جای من بودین چیکار میکردین
من شاغلم و دیروز رو به خاطر کارای خونه مرخصی گرفتم تا عصر کلی کار کردم و مادرشوهرم ساعت شیش سر زده اومد اینم بگم نزدیک هستیم و اون همیشه این عادتو داره که سر زده میاد دو ساعتی میشینه و میره منم اگه شامم آماده باشه نگهش میدارم اگه نه که میره. دیروز موقع رفتن دخترم ازش پرسید برا شام میمونی اونم گف نه شامم آمادست منم یه تعارفی کردم که بمونین و اینا که قبول نکرد از یه طرف خسته از یه طرفم یه چیز درست و حسابی واسه شام نداشتیم دخترم اونقد گریه کرد که باید بمونه و اینا منم چند بار تعارف الکی زدم اونم قبول نکرد و رفت. حالا واقعا کار من خیلی بد بود باید با توجه به اصرار های دخترم نمیذاشتم بره؟
مشاهده ۴ پاسخ دیگر