خانما لطفا لطفا کمکم کنید امشب پسرمو بردم خانه بازی قبلش بهش گفتم پسرم رفتیم ازیت نکن تایمت تموم شد بریم خونه گفت باش مامان رفتیم اونجا شروع کرد به جیغ کشیدن بهش گفتم پسرم جیغ نزن بهم میگه برو گمشو کثافت رفت تو شن ها با دستش ریخت رو بقیه بچها گفتم نکن مامان با مشت ریخت رو من گفت اگه جرعت داری بیا تایمش تموم شد گفتم بریم گفت گو خوردی من نمیرم به زور آوردمش بیرون زدمش شوهرم میگه تقصیر توهه ادبش نکردی تربیت کردن بلد نیستی چیکار کنم لطفا کمکم کنید

۵ پاسخ

اول از تو خونه شروع کن گلم
دیگه بهش تذکر نده قبل رفتن به جایی تذکر نده
پسرت بزرگ کن و کارهای خوبش رو تحسین کن
کارهای بدش رو نبین نادیده بگیر بدون تذکر تبدیل به بازی کن

برای کارهای خوبش برچسب ستاره یا ستاره بکش رو کاغذ بزن دیوار
برای هر کار خوبش حتی اگه کار خوبش کوچیک باشه
از کلمات لطفا ببخشید عزیزدلم بیشتر استفاده کن
بزرگش کن با محبت همه چیز کارساز
سکوت و آرامش و صبر
محبت محبت محبت
آروم حرف زدن

اگر این فحش ها رو از سرش بندازی،بقیه ش اقتضای سنشه.باید عامل این فحش ها رو ازش دور کنید.یا اگر خودتون فحش میدین،خودتون رو اصلاح کنید

عزیزم پسزت از تو شکم مادر کع فحش یاد نگرفته بالاخره از یکی از اطرافیان یاد گرفته

سلام عزیزم همه اینا برمیگرده ب یا طرز بیان خودت یا همسرت یا اقوام ک زیاد درارتباطی بچه یادمیگیره خب باید صبور باشی وطرز بیان خودت یا هر کسی هست یاعوض کنی یا قطع ارتباط کنی و باصبوری اروم اروم بچرو تغییر بدی بچه الگومیگیره الگوش شو بصورت نامحسوس ومحسوس یا قصه بگوبراش تو قصه اموزش بده

بهش بگو برای اینکه این کارو تو خانه ی کودک کردی یه مدت نمیبرمت ک دیگه تکرار نکنی

مقالات مرتبط

بازی های نمایشی برای کودکان
بازی های نمایشی برای کودکان
چگونه کودک را از پوشک بگیریم
چگونه کودک را از پوشک بگیریم ؟+ فرآیند سه روزه
رفتار با کودک در جمع
رفتار مناسب با کودک در جمع و در مقابل دیگران
رفتار با کودک حساس
رفتار با کودک حساس و زود رنج | راهکارهای تربیتی کودک حساس

سوال های مرتبط

مامان جوجو ممد مامان جوجو ممد ۴ سالگی
خانما لطفا کمکم کنید من بیرون بودم شوهرم به پسر ۴ ساله ام دوتا قاشق شربت راسیپ داده خوابید همش بیدار میشه گریه میکنه میگه نمیخوام بخوابم باز می‌خوابه چیکار کنم لطفا کمکم کنید
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان مامان A مامان مامان A ۴ سالگی
خانما پسرم تایپک‌ ها قبلم‌ گفتم پسرم یکدفعه از مهد زده شده کلی باهاش حرف زدم براش اسباب بازی گرفتم فایده نداره‌ که نداره‌ هی میگه نمی‌رم بنظرتون اگه به زور ببرمش بزارم مهد خودم برگردم خوبه یا بزارم یه مدت بیخیال بشم. از الان استرس داره میگه فردا نمیرم‌ زورم‌ نکن برم مامان خوشم نمیاد
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان م بانو 💜 مامان م بانو 💜 ۵ سالگی
دخترمو آوردم شن بازی
دخترم رفت پیش دختره ک دوس بشه
دختره چاله درست کردم
دیدم دخترم دو مشت شن ریخت توو چاله
یهو مامانه داد زد دخترم زحمت کشیده درست کرده پرش نکن پاشو ببینم پاشو. باجدیت و صدای بلند گفت
😳😳😳
منم گفتم دخترم برو اونور بازی کن

بچه آن دیگه
مردم دعوا دارن😁
شما بودید ب مادره چی میگفتید ???
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان دو فرشته مامان دو فرشته ۱ سالگی
به نظرتون کی بچه ها عاقل میشن حرف گوش میدن.امشب دخترم افتاده بود رو اون دنده .که نخوابه.یه بار گفت آب می‌خوام آب خورد پرسیدم دسشویی داری برو نرفت آوردم خوابوندمش گفت قصه بگو گفتم امشب خسته ام گفت پس صوتی بذار براش گذاشتم بعد گفت کمرم بخارن.بعد دسشوییش گرفت اومد گرفت خوابید باز گفت آب می‌خوام.یعنب همینطور پشت سرهم دیگه کلافه شدم گفتم تو آب خوردی این وسط باباش عصبانی شد باندش کرد برد تو اتاقش با حالت بدی و بهش گفت هر چقدر میخوای بازی کن.دلم برا بچه ام سوخت.جریه کرد و خیلی ناراحت بود.هرچند واقعا کلافه شدیم از دسش .بلاخره می اینا سرعقل میان آنقدر حرص ندن به نظرتون
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان فسقل شیطون مامان فسقل شیطون ۵ سالگی
امروز که مادرمو بردم دکتر پسرم همراهم بود چون حالش خوب نبود بعد به دکتر مادرم گفتم پسرم درست حرف نمیزنه درکش کامل نیست خیلی جیغ میزنه اذیت میکنه دکتر چنددقیقه زیرنظر داشت حرکاتشو بعد دم رفتینی بهم گفت بچت مشکوک به اتیسمه💔😔😔😔😔انگار آب جوش ریخت رو سرم ازاون موقع تاالان اینقدر غصه خوردم که نگوو🥺🥺🥺😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭💔💔💔😔😔😔😔😔😔
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
دخترم خیلی مادرشوهرمو دوست داره
پری روز رفته اونجا
دیشب رفتم دنبالش گفت شام میخوره بعد شام
دیگه خبری نشد تا امروز غروب من ب همسایه مون گفتم بریم دنبال دخترم (مادرشوهرم گفته بود بیا دنبالش غروب میخوام برم بیرون)
زنگ زدم گفت گریه میکنه نیا منم لحنم یکم تند شد گفتم من نمیتونم اسنپ بگیزم پس خودتون شب بیاریذش خونه اگه نیاوردینش هم مهم نیست بمونع گفت نه کار دارم صبح بیرون گفتم من کاری ندارم اصلا کلا بمونه اونجا بچه نمیتونم اسنپ بگیرم بیام دنبالش



(یکی دوبار در ماه میره اونجا چون من هرچقدر سعی کنم نمونه تا ی ذره گریع کنه مادرشوهرم میگه بدار بمونه و این انقدر گریه میکنه تا بذارم بمونه و متاسفانه شوهرمم پشتم نیست میگه بذار بمونه


شوهرم زنگ زد میرم دنبال بچه گفتم نرو بذار بیینم مامانت وقتی بعد س روز میگه گریه میکنه بذار بمونه با چی میخواد بچه رو بیاره
گفت ماشین نداره گفتم ماهم ماشین نداریم چرا ب حرف من ارزش قائل نیستن وقتی بعد س روز میگم میام دنبالش با همسایه ک اسنپ ندم باز میگع بذار بمونه تو تربیت بچه دخالت میکنه من ی کاری میکنم با گریه چیزی ب دست نیاره اون بدتا یادش میده با گریع ب دست بیاره

خلاصه منو شوهرمم بحثمون شد ک میگفت تو مقصری منم گفتم باعث دعوای ما مامانته منکه نمیبخشمش هیچ وقت ایشالله جوابشو میبینه این دنیا

آسمون خدا ب زمین بیاد نمیذارم بچم دیگع شب اونجا بمونه گفت تو یار کشی میکنی و لجبازی این حرفا
منم گفتم اصلا مهم نیست چی میگی یا تو پشت منی یا مقابل من


ولی خیلی حرص خوردم چون حرفم فقط اینکه با گریه نمیخوام بمونه اگه قراره ی روز اونجا باشه خب باشه دیگه وقتی گریع کرد بهش بگید نمیتونه با گریع بمونع باید برگرده خونه و همیشه مقصرم
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان پسر جانم مامان پسر جانم ۵ سالگی
شاید باورتون نشه
پسر من شعر از سعدی و سهراب سپهری و کلی شعر بچگونه بلده
امروز تو یه جمعی بودیم بچه ها شعر میخوندن
پسر من گفت میخام بخونم گفتم خب بخون شروع کرد چرت و پرت خوندن
گفتم مامان شعرایی که بلدی بخون گفت یادم نیست
همه که رفتن گفتم مامان چرا نخوندی؟؟؟شروع کرد برای من همونارو خوندن
توی مهد هم شعر میخونه
اینقدر حرص خوردم از دستش دارم سکته میکنم😃🥲
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان جوجو ممد مامان جوجو ممد ۴ سالگی
خانما پسرم چهارسالشه بی نهایت شلوغ کار شیطون لجباز خیلی همش سر دردم حالا اینا به کنار باباشم مثل خودش لجباز همش باهم درگیرن خیلی پسر اذیت میکنه حرف گوش نمیده اصن منم کتکش میزنم حالا من آروم یبار میزنم ولی شوهرم بد کتک میزنه داشتیم شام میخوردیم پسر سر نمیدونم چی قهر کرد بلند شد خورد به پارچ دوغ کلن خالی شد تو خونه زیادم بود گند زده شد به زندگیم پسرم بدو بدو رفت تو اتاق شوهرم رفت دنبالش کتکش بزنه چون بچه خیلی ترسیده بود گفتم نزنش ها اومد بیرون بعد چند دقیقه دوباره رفت تو اتاق درو بست پسرم کتک زد رفتم جلوشو گرفتم پسرم گفتم برو آشپز خونه به شوهرم گفتم خجالت بکش خودتو با بچه یکی نکن اون اکه بفهمه اینکارو نمیکنه منم آدمم عصبی میشم ولی بجا که پسرتو کتک بزنم میریزم تو خودم حتی سردرد میشم بخدا با کتک زدن به جایی نمیرسی فردا میشه یکی مثل خودن که بچشو کتک بزنه هیچی نگفت ولی از این وضعیت خسته شدم که شوهرم اصن هیچی حالیش نیست پسرم شلوغ لجباز🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️چیکار کنم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان محمد مهدی مامان محمد مهدی ۵ سالگی
سلام ماماناپسرم دیشب گفت دلم دردمیکنه منم جدی نگرفتم گفتم برو بخواب خوب میشی رفت ۵دیقه بعدش اومد گفت خوب شدم امروز غروب داشت لباس عوض میکرد یهو جیغ زد گفت مامان نافم چی شده دیدم ازنافش ترشح میاد و انگار چرک کرده وخشک شده اولش گفتم چیزی نیست ولی فوری بردمش اورژانس دکتر اصلا به حرفم گوش ندادگفت باید ببری پیش جراح رفتم جراح متخصص بهم وقت نداد اومدم ازداروخانه دارو گرفتم بهم پماد بتامتازون و آئروتکس چشمی داد گفت خوب میشه گفتم ببینم کسی همچین مشکلی داشته چیکار کرده
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان محمد امید مامان محمد امید ۴ سالگی
مامانا پسرم کمتر از یه ماه پیش انفولانزا با تب شدید کرد و بستری شد دوباره دیشب گفت گوشم درد میکنه و تبش شروع شد مگه میشه اخه تو یک ماه اینجوری شه😢
چهارتا دندون بالاش سیاه شده و پوسیدست امکان داره تباش به خاطر دندون باشه
گنا داره بچم لطفا کمکم کنین😢
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان میکائیل مامان میکائیل ۵ سالگی
سلام بابچم وشوهرم رفتیم پارک هرشب ک میریم بچم میگ بستنی بخرامروزقبل اینک بریم گفتم اگ بگی بستنی بخرپارک نمیریم گف باش میدونستم الکی میگ چون اصلااااحرف گوش نمیده رفتیم یکم بازی کردخیس عرق بودیکم سرفه م میکردامروزگف بستنی من گفتم نمیگیریم باباشم همینوگف بعدشروع کردب گریه باباشم رفت خریدهرچی گفتم نخرگوش ندادبعدیکمشوخورددیدسرفه میکنه گفتم دیدی گفتم نخرپرت کردروزمین منم نه باخودش حرف زدم دیگ نه باباباش گفتم حالاک گوش ندادی منم باهات حرف نمیزنم الان اشتباه ازکی بوده بنظرتون
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان رضا جون مامان رضا جون ۵ سالگی
دوستای گلم لطفا راهنماییم کنید🙏من طبقه بالا خونه بابام زندگی میکنم .پسرم هیلی خیلی اذیت میکنه .همش بهونه میگیره سر کوچک ترین چیز گریه راه میندازه. بابام هم آدم فوق العاده حساسی هست مخصوصا روی گریه های پسرم موندم بخدا چکا کنم اینا رو دارم با گریه مینویسم.پسرم تا دعواش میکنم یا بهش میگم مامان جان فلان کار نکن فورا قهر میکنه میره پایین خونه بابام .ده دیقه نشده‌ بر میگرده والی واقعا این کارش آزارم میده امشب از دستش خودم انقده زدم الان سرم رو هواس آخرش سکته میکنم از صبح قلبم و دست چپم درد میکنه داغون شدم. کمکم کنید
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان علیسان مامان علیسان ۴ سالگی
مامانایی که در جریان پنهان کردن بارداریم از خانوداه شوهرم هستین😂😂😂شوهرم میگه امروز عصر رفتم خونه مامانم کرسیمون اونجا بود بیاره میگه دوتا خواهرام اونجا بودن خواهر بزرگم ازم پرسید زهرا حامله اس گفتم آره 😂بعد گفت حتما 3یا 4 ماهشه گفتم نه بابا 6 یا 7 ماهه 😂😂میگه دوتاشون چشاشون میخواست در بیاد بعد کفت من نفهمیدم شب یلدا متوجه شدم 🤣🤣بچه چی هست میگه گفتم دختره دیگه میگه کلا توبهت و ناباوری تنهاشون گذاشتم اومدم🤣🤣🤣🤣☺️☺️
مشاهده ۳۰ پاسخ دیگر
مامان آقا رضا مامان آقا رضا ۵ سالگی
سلام دیشب حمله عصبی بهم دست داد آمبولانس زنگ زد شوهرم
بیایید براتون تعریف کنم
چند شب پیش داشتیم می رفتیم مهمونی یه خانمی به شوهرم زنگ زد بعد مدام می گفت فردا زنگ می زنم فردا زنگ می زنم شوهرم بهش می گفت بله بفرمایید هی می گفت فردا زنگ می زنم
بعد من به شوهرم گفتم کی بود گفت نمی دونم بهش گفتم شماره اش را بده زنگ بزنم ببینم کیه داد من هر چی زنگ می زدم وقتی می دید من زنم جواب نمی داد
منم براش نوشتم شمارت را می دم به پلیس زنگ نزن کثافت
تا دوباره فردای اون شبم با شوهرم بودیم ساعت ۸ شب زنگ زد شوهرم جواب داد روی آیفون فقط می گفت سلام خوبی بعد شوهرم گفت با کی کار داری قطع کرد
دو شب گذشت زنگ نزد تا دیشب ساعت ۱۲ زنگ زد شوهرم جواب داد و گفت اشتباه می گیرید شوهرم بهش می گفت این شماره را من خریدم مال کس دیگه ای هست
بعد خوابیدیم ساعت یک و نیم زنگ زد شوهرم گذاشت رو آیفون زنه گفت سلام شوهرم بهش گفت چرا ساعت یک و نیم شب زنگ می زنی مزاحم نشو بعد زنه هی می گفت سلام جواب سلامم را بده
بعد که قطع کرد من رفتم دستشویی داشتم فکر می کردم به شوهرم بگم فحشش بده شمارش را بلاک کن که یک دفعه تمام بدنم یخ زد و دست و پام چوب شد و افتادم چشمام دیگه جایی نمی دید
شوهرم زنگ زد به اورژانس اومد گفت فشار عصبی بعد یه مدت خوب می شی
آخه مغزم هزار راه رفت که چرا زنگ می زنه و اگه صبح زنگ بزنه شوهرم را گول برنه چی و فلان
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان آرنیکا مامان آرنیکا ۵ سالگی
سلام مامانا خوبین مبگم من خیلی حالم بده یکم با مادرشوهرمم بحثم شد پارسال نذری داشتن من گفتم خونتون کوچیکه تراس ندارین بیاین خونه ما نذری بپزین بخدا رفته بودم دکتر گفت دیسکت داره پاره مبشه فقط استراحت باید بکنی من بازم گفتم اسکال نداره نذریه بیان فقط منو شوهرم و جاری بزرگه و برادرشوهرم بودن اون دوتا برادرشوهرم سر کشیدن غذا رسیدن مام دستمون به غذا بود الان بهش میگم امسالم بیاین خونه ما میگه نه شما پارسال به اون دوتا پسرامو زنش بی احترامی کردی اومدن خونتون یه شربت بهشون ندادی گفتم لامصب من داشتم عذا میکشیدم بعدم همه چیو چیده بودم رو میز ناهار خوری میوه شربت فلاکس چای که دبگه خودشون بردارن مهمونی نبود که نذری پزون بود بعدم گوشیو قطع کرد منم انقد گریه کردم سوهرم اومد گغت چته منم گفتم رفت با مامانش یکم بحث کرد حالا من الان عذاب وجدان گرفتم که چرا به شوهرم گفتم ولی واقعا زیادی خوب بودنم بده حالم از خودم بهم مبخوره
مشاهده ۶ پاسخ دیگر