۳ پاسخ

بهتر شعر سعدی بخونه چشمش بزنن
دختر منم همینه
از لجبازیه

بچه ها همشون همینجورین
یه سوال خودتون شعرای سعدی و سهراب وشاعرا را براش خوندین یاد گرفته؟

اینم بگم من اصرارش نمیکنم شعر بخونه توی جمع خودش گفت میخام بخونم
اصلا دارم میمیرم که اینهمه بلده و بازم جوری رفتار کرد انگار خنگه هیچی بلد نیست

سوال های مرتبط

مامان رکسانا مامان رکسانا ۴ سالگی
سلام خانما خواستم تجربه خودمو به اشتراک بزارم دو سه روز بود پسرم مریض شده بود می‌گفت گلوم درد می‌کنه و سردرد داشت فکر کردم ویروس جدید گرفته همسرم بردش دکتر با آمپول و دارو خوب نشد هیچی تازه تیم کرد شنیده بودم بچه ها غذا می خورند توی گلوشون می مونه و عفونت می‌کنه و باعث مریضی میشه و کسانی هستند که با روش های قدیمی که بلدن اونو رد میکنند به اسم تول گیر یا قاروق گیر منم گشتم یه پیر زنه که انجام میداد پسرمو بردم دست زد به گلوش گفت وای این خیلی مونده تو گلوش چند بار مثل ماساژ گلوشو فشار داد و بالا پایین کرد پسرم میگه انگار یه چیزی از گلوم رد شد شاید باورتون نشه ولی تب پسرم قطع شد و گلوش بهتر شد وقتی هم کوچیکتر بود اینجوری شد برم پیش یه خانم دیگه ای یه فوت کرد دماغ پسرم یه تیکه گردو از گلوش پرت شد بیرون برا دخترمم هم فوت کرد یه تیکه خیار شور پرت شد بیرون واقعا جلو چشم خودم اینکارو کرد خواستم بهتون بگم بعضی چیزا با یه درمان خیلی راحت رو ما قبول نمی کنم در عوض می ریم کلی دارو می‌دیم به بچه هامون که بدنشونم ضعیف میشه
مامان گل پسر مامان گل پسر ۴ سالگی
سلام خانما یه سوال دارم اگر کسی می دونه راهنماییم کنه لطفاً ،پسر من تقریبا دو هفته پیش عفونت گوش گرفت ، البته قبلش هم آبریزش بینی و سرفه داشت ولی از وقتی که گوش درد گرفت بردمش دکتر بهش چرک خشک کن و چند تا داروی سرماخوردگی داد و گفت تا ده رو مصرف کن و بعد از دو هفته بیار مطب چک کنم ببینم برطرف شده یا نه ، پسرم رو بعد از دو هفته بردم گفت تقریبا خوب شده ، بهش گفتم خیلی وقته آزمایش چکاپ نداده براش بنویس تا چکاپ هم بده ،گفت بزار تا ده روز از قطع چرک خشک کنش بگذره بعد آزمایش انجام بده ، حالا ده روز گذشته امروز دوباره می‌گفت مامان ببینیم کیپ شده یکی دوبار هم سرفه کرد ، منم بهش پلارژین و شربت فکسوفنادین که دکتر بهش داده بود دادم میگم اگر تا دو سه روز دیگه خوب شد و داروشو قطع کردم میتونم ببرمش آزمایش بده ، آخه بدنش ضعیف شده می‌خوام بهش مولتی ویتامین بدم ، دکتر گفت بزار آزمایش بده بعد شروع کن به مولتی ویتامین دادن و اینا ، موندم چی کار کنم تا خوب میشه دوباره شروع میشه
مامان هلیا مامان هلیا ۳ سالگی
دخترم خیلی مادرشوهرمو دوست داره
پری روز رفته اونجا
دیشب رفتم دنبالش گفت شام میخوره بعد شام
دیگه خبری نشد تا امروز غروب من ب همسایه مون گفتم بریم دنبال دخترم (مادرشوهرم گفته بود بیا دنبالش غروب میخوام برم بیرون)
زنگ زدم گفت گریه میکنه نیا منم لحنم یکم تند شد گفتم من نمیتونم اسنپ بگیزم پس خودتون شب بیاریذش خونه اگه نیاوردینش هم مهم نیست بمونع گفت نه کار دارم صبح بیرون گفتم من کاری ندارم اصلا کلا بمونه اونجا بچه نمیتونم اسنپ بگیرم بیام دنبالش



(یکی دوبار در ماه میره اونجا چون من هرچقدر سعی کنم نمونه تا ی ذره گریع کنه مادرشوهرم میگه بدار بمونه و این انقدر گریه میکنه تا بذارم بمونه و متاسفانه شوهرمم پشتم نیست میگه بذار بمونه


شوهرم زنگ زد میرم دنبال بچه گفتم نرو بذار بیینم مامانت وقتی بعد س روز میگه گریه میکنه بذار بمونه با چی میخواد بچه رو بیاره
گفت ماشین نداره گفتم ماهم ماشین نداریم چرا ب حرف من ارزش قائل نیستن وقتی بعد س روز میگم میام دنبالش با همسایه ک اسنپ ندم باز میگع بذار بمونه تو تربیت بچه دخالت میکنه من ی کاری میکنم با گریه چیزی ب دست نیاره اون بدتا یادش میده با گریع ب دست بیاره

خلاصه منو شوهرمم بحثمون شد ک میگفت تو مقصری منم گفتم باعث دعوای ما مامانته منکه نمیبخشمش هیچ وقت ایشالله جوابشو میبینه این دنیا

آسمون خدا ب زمین بیاد نمیذارم بچم دیگع شب اونجا بمونه گفت تو یار کشی میکنی و لجبازی این حرفا
منم گفتم اصلا مهم نیست چی میگی یا تو پشت منی یا مقابل من


ولی خیلی حرص خوردم چون حرفم فقط اینکه با گریه نمیخوام بمونه اگه قراره ی روز اونجا باشه خب باشه دیگه وقتی گریع کرد بهش بگید نمیتونه با گریع بمونع باید برگرده خونه و همیشه مقصرم