دخترم خیلی مادرشوهرمو دوست داره
پری روز رفته اونجا
دیشب رفتم دنبالش گفت شام میخوره بعد شام
دیگه خبری نشد تا امروز غروب من ب همسایه مون گفتم بریم دنبال دخترم (مادرشوهرم گفته بود بیا دنبالش غروب میخوام برم بیرون)
زنگ زدم گفت گریه میکنه نیا منم لحنم یکم تند شد گفتم من نمیتونم اسنپ بگیزم پس خودتون شب بیاریذش خونه اگه نیاوردینش هم مهم نیست بمونع گفت نه کار دارم صبح بیرون گفتم من کاری ندارم اصلا کلا بمونه اونجا بچه نمیتونم اسنپ بگیرم بیام دنبالش



(یکی دوبار در ماه میره اونجا چون من هرچقدر سعی کنم نمونه تا ی ذره گریع کنه مادرشوهرم میگه بدار بمونه و این انقدر گریه میکنه تا بذارم بمونه و متاسفانه شوهرمم پشتم نیست میگه بذار بمونه


شوهرم زنگ زد میرم دنبال بچه گفتم نرو بذار بیینم مامانت وقتی بعد س روز میگه گریه میکنه بذار بمونه با چی میخواد بچه رو بیاره
گفت ماشین نداره گفتم ماهم ماشین نداریم چرا ب حرف من ارزش قائل نیستن وقتی بعد س روز میگم میام دنبالش با همسایه ک اسنپ ندم باز میگع بذار بمونه تو تربیت بچه دخالت میکنه من ی کاری میکنم با گریه چیزی ب دست نیاره اون بدتا یادش میده با گریع ب دست بیاره

خلاصه منو شوهرمم بحثمون شد ک میگفت تو مقصری منم گفتم باعث دعوای ما مامانته منکه نمیبخشمش هیچ وقت ایشالله جوابشو میبینه این دنیا

آسمون خدا ب زمین بیاد نمیذارم بچم دیگع شب اونجا بمونه گفت تو یار کشی میکنی و لجبازی این حرفا
منم گفتم اصلا مهم نیست چی میگی یا تو پشت منی یا مقابل من


ولی خیلی حرص خوردم چون حرفم فقط اینکه با گریه نمیخوام بمونه اگه قراره ی روز اونجا باشه خب باشه دیگه وقتی گریع کرد بهش بگید نمیتونه با گریع بمونع باید برگرده خونه و همیشه مقصرم

۱۲ پاسخ

پرو میشه بچه با گریه کارش راه میندازه بچه کنترل کن وقتی خونه اومد

حسنا اصلا بدون من نمیمونه بخوادم بمونه نمیزارم هر کارم بکنه

والا عزیزم خیلی عروس خوبی هستی من با مادرشوهرم توی یه ساختمونیم کیانمهرم عاشقشونه مخصوصا پدر همسرم بهش گفتم فقط بعدظهرا اجازه داره بره پایین و اینکه شب باید حتما خونه خودمون بخوابه تو خیلی خوبی که ۳روز اجازه دادی اونجا باشه 😵‍💫💖

منکه اصلا اجازه نمیدم شب جایی بمونه
خیلیم خونه پدربزرگا گریه میکنه که بمونه اونام میگن بمونه منم خیلی جدی محکم میکشمش و میگم نه ما بدون هم خواب نمیریم شوهرمم دخالت میکنه بهش تو خونه و تنها هستیم میگم نه تو تربیتش بده نباید شب جایی بمونه و این حرفا و درک میکنه چون باید اولویت تربیت بچه باشه نه حرف و دلسوزی خاله خرسی بقیه تو خونه م کلی با بچه م صحبت میکنم که هرجا میریم موقع خواب باید خونه خودمون باشیم اصلا نباید اجازه بدی با ارامش فردا مثلا برای شوهرت توضیح بده حتما درک میکنه

اصلا نزار شبا بمونه اومد خونه بهش یاد بده چن بار بگو شبها جایی نمونه

عزیزم بهترین کار همین بود که شوهرت همون موقع که گفت میرفت دنبالش
چقدرررر سخت میگیرین بخدا زندگی اینقد سخت نیست
به اندازه کافی مشکلات مهم هست اینا دیگه بخدا مشکل نیست
حالا دو روز اونجا بود بهش خوش گذشته بود
مادر جونشم به هر حال مادربزرگه مادر میتونه گریه بچه تحمل کنه بقیه نمیتونن
حالا میرفت میاورد همتونم حالتون خوب بود
میومد میپرسیدی چه خبر خوش گذشت چیکار کردین چی خوردین کجا رفتین اونم با ذوق تعریف میکرد. خوشحال میشد که تو هم خوشحالی همه خوشحالن
نه اینکه اینطوری سختش کنی 😪

قانون بزار واسه دخترت
بگو روز میتونی بری اما شب باید خونه خودمون باشی
ما از اول اجتزه شب موندن ندادیم به پسرم خودشم تمایلی نداره معمولا خانواده اقا دوست دارن بچه رو هر طور شده بکشن سمت خودشون و به مادر تحمیل کنن که تو هیچ کاره ای
منم همین مشکل رو دارم ولی دیگه کوتاه نمیام

با مادر شوهرت صحبت کن بگو با من هماهنگ باش بگو هم من هم دخترم شما را دوست داریم دو روز میاد زحمت شما میده دیگه وقتی میخوام بیام ببرمش اگر گریه هم کرد بهش بگو مامانت ناراحت میشه وباید بری اگه گریه کنی دیگه اجازه نمیده بیای خلاصه مادر سوهرتو راضی کن از شوهرت آبی گرم نمیشه
بدترین نوع تربیت اینه که بچه با گریه به خواستش برسه

ازاول اشتباه کردی عزیزم که گذاشتی شب بمونه از همون اول نباید اجازه بدی من نرگس گهگاهی مامانم میگه توپیش من باش دخترم ولی خودش میگه شبا بچه ها باید پیش مامان وباباشون باشن

دختر منم نسبت به خونه مامانم دقیقا همبنجوریه
ولی من خیلی سخت نمی‌گیرم چون اونا واقعا با عشق از بچه های ما مراقبت می‌کنند.
البته که منم دوست دارم بچم پیشم باشه و میرم با هزارتا ترفند میارمش.
بنده های خدا گناه دارند کلی بچه زحمتشون میدن آخر سر هم با بداخلاقی کنیم باهاشون.

پسر منم یروز در میان می‌ره خونه مادر شوهرم ساعت۳میره تا۱۰شب.اوایل ک‌شوهرم می‌رفت دنبالش گریه میکرد.ولی کم کم یاد گرفت بدون‌گریه باید برگرده خونه.

نمیدونم شاید واقعا من مادر بدی م که دلم میاد بچم گریه کنه اما با گریع ب دست نیاره

سوال های مرتبط

مامان علیسان مامان علیسان ۵ سالگی
اول از همه از تجربه سزارین اولم بگم سزارین اختیاری شدم با بیحسی اپیدورال واقعا تجربه وحشتناکی بود و دکترم الان گفت به شدت مخالف اپیدوراله که اپن زمان یه دکتر بیهوشی روی ما امتحان میکرد 🤕 سزارین اولم تا تیغ رو دکتر کشید رو شکمم درد و سوزش وحشتناکی رو حس کردم داد زدم و بیهوشم کردن
این ترس و وحشت تا آخر این زایمانم با من بود متاسفانه
اینبار دکترم بهم ۱۲ اسفند نوبت عمل داد هرچقدر سعی کردم بیهوشم کنن دکترا قبول نکردن و فقط گفتن بیحسی اسپاینال
۴اسفند صبح خواب بودم خونه مامانم که یهو یه درد پیچید زیر دلم و رفت سمت مقعد خب بس خوابم میومد توجه نکردم اولش هر ۴۰دقیقه بود بعد نیم ساعت بعدش بیست دقیقه بعدش یه رب دیگه بیدار شدم به مامانم وقتی هر ۲۰دقیقه بود بیدار شدم به مامانم گفتم مامانمم گفت بزار برم یه دوش بگیرم بریم بیمارستان🤕🤦🤦گفتم نه بزار اول من برم شیو کنم یه دوشم بگیرم بریم خلاصه داخل حمام هم اون درد و انقباض وحشتناک منو گرفت دو سه دفعه سریع اومدم بیرون اومدم همینجا گهواره از مامانا پرسیدم گفتن برم بیمارستان دیگه زنگ زدم شوهرم گفتم بره خونه ساک و وسایل نینی و برداره بیاره نگم که اونم یه ساعت طول کشید بیاد وای نگم درد و انقباضام هر ۵دقیقه شده بود فقط داد میزدم منو سریعتر برسونین بیمارستان سریع با شوهرم و مامانم رفتیم من فقط اشک میریختم رفتم علیسان رو بغل کردم و بوسیدم بابام از زیر قرآن ردم کرد و رفتیم اونجا که رسیدم شوهرم رفت ویلچر آورد منو سریع برد زایشگاه ماما کلی باهام دعوا کرد چرا دیر اومدی 😭😭😭
هرچقدر زنگ میزد دکترم جواب نمی‌داد به دکتر آنکال زنگ زد اونم گفت من حالم خوب نیست نمیتونم بیام😏😏
مامان 😘deli 😘 مامان 😘deli 😘 ۵ سالگی
سلام مامانا که بچه همسن من دارین یه سوال
بچه هاتون چقد از قانون های زندگی انجام میدن ؟چی رو رعایت میکنن و چی رو رعایت نمیکنن .من هر چقد به دخترم قانون ها رو میگم اصلا متوجه نمیشه که باید گوش بده. با بازی و صحبت کردن هم بهش گفتم .ولی هیچی.منظورم اینه مثلا بهش هر چقد میگم شب زود بخواب که بتونیم صبح راحت تر پاشیم بریم؟ مهد متوجه نمیشه و هردفعه ما الم شنگه داریم .یا مثلا میگم باید الان غذا بخوری و بعدش میوه یا اینکه الان وقت خوراکی نیس سر حرفش میایستد و تا خوراکی رو نخوره آروم نمیشه .مثلا می ریم مهمونی وقتی گیر بده به چیزی باید بگیره .هر چقد میگم وقتی رفتیم مثلا برات این خوراکی که میخوای رو میخرم جلو همه میگه دروغ میگی من الان میخوام . نمیدونم از کی اصلا یاد گرفته .چون همین یه بچه دارم.مثلا میگم من میرم حموم و الان نیای نمیتونم بعدش ببرمت حموم نمیاد و یه ربع بعد میگه باید بریم؟ الان حموم .یا الان باید فلان لباسم رو بپوشم .از همه راه باهاش وارد شدم .خیلی وقتا گوش نمیکنم حرفش رو .خیلی وقتا هم اولش به خواسته اش توجه کردم .ولی دختر من انگار خیلی لجبازه و من میترسم از ایندش که داره از کنترل خارج میشه. اکثر اوقات اعصابم رو خورد میکنه مثل امروز و من دارم اول صبحی گریه میکنم .چون واقعا دیگه نمیکشم .خیلی خسته میشم با همین یدونه بچه 😔😭چکار کنم به نظرتون ؟؟؟؟