۳ پاسخ

مردمک چشم بخاطر نور بزرگ کوچیک میشه عزیزم این چیزا خیلی تخصصیه اگر منو شما بلد بودیم پس دکتر چه کاره اس

مردمک چشم بخاطر نور بزرگ و کوچیک میشه

نگران نباش ان شاالله ک چیزی نیس اگه ضربه مهمی بود بابا میاورد یا حالت خواب آلودگی داش

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۵ سالگی
سلام خانوپا توروخدا منو ببخشید اگه دائم غر می زنم آدم غر غرویی نیستم شرایط های خیلی سخت تری رو تا الان تحمل کردم و سفت بودم به این قضیه ولی مساله ی دخترم دیگه از تحملم خارجه امروز ۳ و ۴ بار تو خودش پی می کرد قبل اینکه بیارمش پیش دکتر روانشناسش تو خونه پی پی کرد دمه اومدنمون بلد ویگه خیالم راحت شد از بابتش بعد تا اومدیم تو مطب نشستیم دیدم چقدر بو میاد شصتم خبر دار شد باز پی پی کرده قبلا تا ازش می پرسیدم می گفت ولی الان جوری شده دیگه از ترسش نمیگه گاهی وقتا ازم قایم می کنه یا اینکه من می فهمم میگه مامان منو نزن 😥😥دلمم براش میسوزه به قرآن هر راهی هم که دکتر و روانشناس و مشاوره گفتن ربتم ولی فایده نداشته امروز که به دکترش گفتم گفت ماله آی کیو پایینه گفتم آخه پس چرا جیش رو میگه ولی پی پی نه گفت اون براش راحت تره ولی به احتمال خیلی زیاد این بچه بی اختیاری مدفوع داره خودمم همین حسو دارم چون بالاخره بعد این هپه تکرار و تنبیه تا الان باید یاد گرفته باشه یه بارم بهم گفت بعد اینکه پی پی کرد گفت مامان منو نزنی کسی بوده مشکل بچه ی منو داشته باشه مشکلش رفع شده با دارو ؟؟خانوم دکترش میگه با این وضع نمی تونه پیش دبستاتی بره ها اخراجش می کنند😥
مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی
تا حالا شده به سلامت روانتون شک کنید من امروزشک کردم تصمیم گرفتم که در حتما پیش روانپزشک. من دوتا بچه کوچیک دارم دخترم چهار سال ونیم پسرم دوسالشه. پسرم شیطونه البته مقتضی سنشه از اون زیاد ناراحت نمیشم اما دخترم متاسفانه تاخیر داره درکش خیلی پایینه حتی از پسرم که دوسالشه خیلی پایین‌تره بماند که برا سلامتیش همه کاری کردیم از انواع دکتر گرفته تا کاردرمانی و گفتار درمانی. بازی درمانی. نورو تراپی. خدارو شکر خیلیم پیشرفت کرده بلاخره با اینم کنار اومدم سپردمش دست خدا متاسفانه چون درکش پایینه خیلی خیلیییییی گریه میکنه خیلی سختم آروم میشه ولی این گریه کردنا منو دیونه کردن به مرز جنون میرسم گاهی حس میکنم پتانسیل اینو دارم که اون لحظه یه آدم بکشم در این حد روانی میشم. امروز یه چرت زد از خواب پا شد بی مقدمه شرو به گریه کرد هر چی خواستم آرومش کنم نشد گفت غذا میخورم هر چی خواست براش آوردم. گفتم فقط آروم شه اما نشد. عدسی خیلی دوس داره بخاطر اون اکثرا درست میکنم از دیروز یه مقدار مونده بود گفت اونو میخوام براش گذاشتم اما باز جیغ و گریه که نمیخورم. گفت نیمرو میخورم خواستم براش درست کنم انقد گریه کرد جیغ زد تخم مرغا از دستم افتاد شکست با تابه تو دستم انقد خودمو زدم انقد به سر و کلم زدم که الان همه بدنم درد میکنه بعدش زود رفتم تو اتاق در و بستم گوشام گرفتم تا صدای دخترم رو نشنوم انقد گریه کردم آروم شدم بعدش زنگ زدم مادرشوهرم که طبقه پایینه که ببرتش بلکه یکم آروم شه اونم اومد تا حال و روز منو دید یه لیوان آب سرد داد دستم دخترمم برد خداروشکر تا اون بردش آروم شد. اما من با اینکه آروم شدم اما هنوزم دستام میلرزه تپش،قلب دارم برا حالم نگرانم