مامان من يه درد دل ميخوام كنم…
من نميدونستم كه جاريمم حاملس اخع اون مخفى ميكرد و اينا
روزي كه رفتم به مادر شوهرم بگم اونم اونجا بود من شيش هفته بود باردار بودم خودمم پنج هفته اينا بود فهميده بودم بعد كه به مادر شوهرم ،شوهرم گغت كه مامان خانمم بارداره يهووو ديدم بلند شد وايساد كه اره چقدررر شوووكه شدمم (با يه حالت بد و لحن بد كه انگار دور از جون خبر مرگ كسيو داديم بهش😑)بعد اين خانم دو هفته از من جلو تره يهو ديدم سونو تشكيل قلب رو در اورد گفت منم حاملم 🥴من گفتم مباركه بعدش گفت بنظرم درست نبود كه شما هم زمان با من باردار شدى 😑😑😑😑من جوابي بهش نداشتم شوهرم بهش گفت كه والا اگه فاطمه نيومده بود خبر بده كه شما قصد گفتن نداشتى ، كسي هم نميدونسته كه تو باردارى كه بخواد هم زمان با تو باردار بشه ما يك سال و نيمه ازدواج كرديم جاريم بچه دومش بعد از ١٠سال به عمد جلوگيرى كردن ، شوهرمم گفت شما چند سال وقت داشتين ما نرمال الان ديگه خانمم بخواد باردار بشه كلا اخما رو كشيده بود تو هم مادر شوهرمم گفت واااااى چرا هم زمان 😑😑😑😑😑من ديگه چيزي نداشتم بگم با جعبه شيريني رفتيم بهشون خبر بديم كه با اين حجم از بي شعوري رو به رو شديم كلي گريه كردم شوهرمم گفت ديگه تا اخر بارداريت نمياييم كه اذيتت نكنن اصلا يه تبريك نگفتن با اينكه جاريم با ما بد حرف زد من بهش تبريك گفتم انگار دلشون نميخراست ما بچه بياريم خيلي دلم شكست 😣

۲۰ پاسخ

افرین به شوهرت ک جوابشونو داد و گفت تا اخر بارداری نری اونحا

افرین به شوهرت و جواب دادنش.اصلا توجه نکن بفکرخودتو بچه ت باش

اشکال نداره عزیزم خودتو ناراحت نکن اون شخصیت خودشو می‌رسونه میگفتی ببخشید ک باید از تو اجازه می‌گرفتیم ک کی بچه بیاریم الآنم بهش فکر نکن ادمایه اینجوری حتی ارزش فکر کردنم ندارن

آفرین به این شوهر
قدرشو بدون

من باردار بودم جاریم هی زنگ میزد بهم میگفت من مه حامله بودم اینا برام هیچ کاری کردم ببینیم واسه تو چیکار میکنن منتظر بود ببینه مادرشوهرم برای بچه من چیکار میکنن انقدر حسود بود
دیدم داره با حرفاش اعصابمو خورد میکنه همون تو دوران بارداریم باهش قطع ارتباط کردیم الان نزدیک دو ساله راحت شدم

دیشب آنقدر حالم بد بود که فقط گریه میکردم

اصلا خودت و ناراحت نکن ارزش ندارن
من جاری ندارم ولی خانواده شوهرم با حرف هاشون خیلی اذیتم کردن چون من بارداری سختی داشتم اومدم خونه مامانم موندم کلا کسی از دردهایی که کشیدم چیزی نگفت ناراحت نشد فقط نشستن و پشت سرم حرف زدن

من یه روز قبل اینکه بفهمم حاملم فهمیدم جاری دار شدم
انقد حرص خوردم ک نگم😂

یادت باشه بچت فقط واسه خودت و شوهرت مهمه نه کس دیگه.

مهم اینکه شوهرت طرفته عزیزم اونارو بیخیال خودتو و بچتو بخاطر همچین آدمایی اذیت نکن گلم مهم خودت و شوهرت که از اومدن ی فرشته تو زندگیتون خوشحالید ...از دوران بارداریت نهایت لذت رو ببر و به هیچی فک نکن.. خیلیا از بارداری تو خوشحالن...مثلا من که غریبم😍مبارکت باشه عزیزم

وا بدرک دیگه اصلا رفت و امد نکن باهاشون چ ادمایی پیدا میشن

عادیه عزیزم اصلا اهمیت نده هر کی اختیار خودشو زندگیشو داره تو یجور بهتر بارداری داشته باش یحور بهتر چ پسر چ دختر خدا بهت داد تربیتش کن و رفتارت باهاش مثله ی پادشاه باشه تا حسرت بخورن

اون خودشو مقایسه میکنه ک زودتر ازدواج کرده باید بچهاش از تو بزرگتر باشن

🥰مبارک باشه بسلامتی بغلش بگیری اصلا خودت ناراحت نکن و از این روزای شیرین لذت ببر از همچنین آدمایی دوری کن

الهی، چقدر بی فرهنگ و بی لول، دیگه اصلا باهاشون از بارداری و بچه و اینا حرف نزن و سنگین خووتو نشون بده، شوهرتم راست میگه نمیخواد بری خونشون، اگه ام زنگ زدن بهت اصلا به روی خودت نیار

ولش کن عزیزم
مگه شما واسه دل اونا بچه اوردی؟!
میدونم آدم ناراحت میشه. اما به نظرم سعی کن زیاد اهمیت ندی

الان منم با جاریم باهم حامله هستیم 😀 اون بچه سومشه من اول
بعد ۱۰ سال گذاشته دوباره بچه گیرش بیاد 😐

جاری منم همینطور ولی مادرشوهرم اینا همشون خوشال جاریم و مامانش و اینا حسود و ناراحت

فدای سرت اصلا نرو و برات مهم نباشه

خیلی بیشعور و حسودن

سوال های مرتبط

samane samane قصد بارداری
اول داستان تاپیک قبل👈🏻

خلاصه من بعد از ۲۵ روز تاخیر گفتم حالا شاید شد یه بیبی چک بزنم اگه نبود برم دکتر زدم و یک خط کمرنگ افتاد همونجا یکم دلشوره گرفتم گفتم که بعد از ۲۵ روز تاخیر این خط کمرنگ عجیبه.
فرداش رفتم ازمایش دادم و دیدم بله مثبته ولی عدد بتا هم دلشوره به جونم انداخت عددش زده بود بالای ۱۰۰
این عدد بازم برای تاخیر من کم بود ولی بازم روحیم رو حفظ کردم و فرداش نوبت دکتر داشتم و رفتم دکتر که اونم گفت سونو اورژانسی بده
سونو شکمی دادم اونجا گفتن که چیزی داخل رحم نیست و احتمالا خارج رحمی .
ما با گریه و حال بد رفتیم دکتر و گفتیم اینجوری شده اونم گفت که اورژاسی برو سونو واژینال انجام بده .
از شانس بد ما کل شهرو زیرو رو کردیم و سونو پیدا نکردیم اگرم بود بخاطر بارداری انجام نمیدادن (ما شهر بروجردیم و امکانات پایینه)
دکتر مارو فرستاد همدان گفت که برید اونجا بیمارستان هم سونو انجام میدن هم اگه خارج رحمی باشه با دارو دفع میکنن


ادامه تاپیک بعد..
مامان مهیا مامان مهیا هفته سیزدهم بارداری
سلام مامانا،یه مشورت و راهنمایی میخام ،من بعد دو سال تلاش حامله شدم چون اولین بارداریم هست یکم حساسم مثلا چیز هایی که دکتر گفته خوب نیست نخور یا اینجا گفتن و دیدم دیگه چه کم چه زیاد میترسم بخورم ،دیشب شوهرم رفت از اون ابمیوه بزرگا خیرید آناناس بود منم اول نمیدونستم وقتی یه لیوان خوردم یهو دیدم آناناس هست گفتم عه بزار برگه دکتر رو بخونم فک کنم اینم نوشته نخور که یهو شوهرم قاطی کرد و داد بیداد که تو چرا اینجور به هر چی میگی ضرر هست ،خدا بچه رو ازت بگیره راحت شیم ،همش تو مخی و.... گفتم مگه من چیزی گفتم میرم برگه رو نگاه کنم که همینجور هعی ور ور گفت منم اخر چیزی نگفتم بعد اومده بالا سرم که چرا اینجور گفتی به هرچی گیر میدی و فلان منم یهو دلم شکست چشام پرش هعی میگفت اره گریه کن زود باش بعد رفت بیرون از اتاق ،شما میگید مشکل از منه؟؟؟اخه چیکار کنم بعد دوسال خدا یه بچه داده نمیخام چیزیش بشه تو شهر غریب هم کسی ندارم که از اون برم سوال کنم خواهر مادر خودمم چیزی میگن زیاد نمیدونن خب چیکار کنم شوهرمم درک نمیکنه شما بگید چیکار کنم
ببخشین طولانی شد
رُزا رُزا قصد بارداری
سلام
می‌خوام تجربه هامو براتون بگم شاید بدردتون بخوره ♥️
من ۱۱ ماهه که ازدواج کردم به دلایلی از همون اول ازدواج هم خودم هم شوهرم دلمون بچه میخواست و من حتی می ترسیدم که باردار نشم🥲
خلاصه سه ماه اولو که اقدام کردم همش منتظر بودم که باردار شم اینم بگم که از قبل ازدواج من تنبلی داشتم و پریودم نامنظم بود به شدت نامنظم گاهی اوقات تا سه ماه پریود نمیشدمو میرفتم دکتر تا که آمپول پروژسترون بهم میداد برای پریود شدن🤦🏻‍♀️
اما خداروشکر بعد از ازدواج خیلی بهتر شدم تقریباً منظم بود اما یه ۲ یا ۳ روزی عقب می‌افتاد همراه منتظر نی نی بودم وقتای هم که عقب مینداختم خوشحال میشدم فک میکردم باردارم اما امان از دل غافل🥺
هیچی ام از بارداری نمیدونستما فک میکردم هرکس ازدواج کنه هر موقع اقدام کنه سریع میگیره اما خب تو این مدت اونقدر تحقیق کردم که فهمیدم حتی کسایی ام که هیچ مشکلی ندارن ممکنه که به نتیجه نرسن که دلایل زیادی هم داره یکیش همین استرس🥴
والا سه ماه دوم رو من رفتم پیش ماما که کارم هم اشتباه بود باید همون اول میرفتم پیش متخصص
ماما بهم مدروکسی داد که مثلا پریودم کامل منظم شه منظم نشد که هیچ بدتر رید توش😐
سه ماه قرصا رو خوردم گفتم شاید کم کم خوب شم اما دیدم نه کامل بهم ریخته بودم دیگه پیشش نرفتم
یه روز زنداییم بهم گفت من قرص لتروزول رو خوردم باردار شدم اونم پسرر توهم بخور منم که اسکل دستورش رو گرفتمو خوردم آقا موقع تخمک گذاری بود شادو خوشحال که اقدام کنم دیدم خونریزی کردم😐 اون ماه هم که هیچی تا چند روز من خونریزی داشتم اعصابم داغون بود بعدش فهمیدم که قرص رو روز اشتباهی خوردم یعنی زنداییم بهم اشتباه گفته بود و این که لتروزول رو باید دوران پریودی خورد چون باعث خونریزی میشه