۲۳ پاسخ

این سری که اومد بگو با دخترم نمی‌سازن دخترم اذیت میشه همینو بگو درو ببند
دوبار که اومد اینو گفتی دیگه نمیاد

واقعا همسایه پر رو و بی ملاحضه بد هستش.
حالا طبقه بالای ما برادر شوهرم هست.این ها یه پسر دارن که ۶ سال از دختر من بزرگ تر هستش و مدرسه می ره. یه مدت دخترم گیر می داد هر روز حتی روزی چند بار که من باید برم خونه عمو اینا. بعد اگه نمی فرستادم این چنان گریه و زاری راه می انداخت که نگو. دیگه کم کم خدا رو شکر از سرش افتاد. ولی من خیلی خجالت می کشیدم دخترم می خواست تند تند بر خونشون و من نمی تونستم جلوش رو بگیرم.

بگو شوهرم خوشش نمیاد

عزیزم با همسایه ها رفت و آمد نکن . مخصوصا تو تهران. اصلا کار درستی نیست . مسئولیت اون پسر بچه گردن شما است . اتفاقی بیوفته هزار تا بزرگتر پیدا میکنه .

باورکن همسایه منم همین کارو بامن کرد ۵ ساعت بچرو ول کرد انگار کلفت بودم روزبعدش شوهره زنگزده ب شوهرم ک بیا ن بچه هام باری کنن شوهرم گفت نه خانمم کارداره مهمونم دارم دیگه فهمیدن
اخه عوضیا وقتی یکی لطف میکنه چراسواستفاده میکنین منم رفته بودخوابیده بود ی دستم رفته بودن حمام ووو مغزم داغون شد ازاینکه ۵ ساعت ولشون کرده بود بردم پس دادم شوهره اورده دخنرم نمبمونه بگیرش دیدم پررو شدن بچمم میزنن تخت وسایلوشکوندن راه ندادم

همسایه بالایی ما هم یه دختر دارن البته ۵ سالش هست بچم که کوچیکتر بود یکبار گفت بیایید خونمون فهمیدم بخاطر اینکه بچش با بچم بازی کنه اصلا محل ندادم چون اصلا از رفت وآمد با همسایه بدم میاد بعد بچش بزرگ هستش انگار بچم عروسکه میخاست با بچم چه بازی کنه مگه همسنشه بعد بچه های سن بالاتر چون همش بیرون ومهد میرن اکثرا مریضن اصلا اهمیت ندادم خودشم فهمید خوشم نمیاد
شما هم اینسری بگو باهم نمیسازن خطرناکه منم کار دارم یه وقت اتفاقی براشون میفته

یا اومد بگو اگه مبخواد با دخترم بازی کنه بیام خونتون بازی کنن
همس م فهمید دعوا کرد که چرا نگه میدارم چیزی بشه بهش

دراتاق و. قفل کن

هرموقع اومد بگو شرمنده میخوام‌بخوابونمش وقته خوابشه یا باباش خوابه یا مهمون دارم یا میرم بیرون

رک بگو درم باز نکن پشت در بگو دخترم اذیت میشه ببخشید در باز نکن

بگو من مسئولیت کسی غیر بچمو قبول نمیکنم شرمنده شوهرم نمیزاره

همینو بگو
بچه ها باهم نمیسازن.
دختر من همش گریه میکنه
باباش گفته چند روز همو نبینن بهتره
ببخشید

بچش بلد نیست بازی کنه! منم پرستار مادربزرگمون پسرشو میورد اومد سه چرخشو خراب کرد وسایلشو خراب میکنه بعد میزد تو چشم بچم البته این‌بزرگ بودا دیگه گفتمش بازی نکن با میکاییل . البته پسرمن خیلی دوسش داره ولی میاد حرفا بد میزنه بدم اومد. ب مادره بگو پسرت دخترمو میزنه شرمنده اگ‌میشه باهم بازی نکنن

بهش بگو شوهرم دوس‌نداره کسی بیاد پیش دخترم بازی

وایییی چ بد واقعا ادم میمونه چی بگه

اینبار اومد بگو‌نمیتونم جایی کار دارم همشششش بهانه بیار تا نیاد دیگه تعارف ک نداری میتونی ۲ بارم بگی ن دوس ندارم بیای

اینسری امد بگو باهم نمیسازن پسرت اسباب بازیایه بچمو شکونده دخترمنم حساسه گریه میکنه
هیچی از بچت مهمترنی خواهر

وای وای ماهم از این همسایه ها داریم از دستش عاصی شدیم

هردوصاحب خونه هستید؟؟

وقتی میاد در اتاقو قفل کن یا اسباب بازیاشو قایم کن چن بار بیاد ببینه چیزی نیس دیگه نمیاد

وقتی میاد اسباب بازیا رو نزار دم دست که بازی کنه، بیخیال بشه دیگه نیاد

چقدر میفهممت پسر جاری منم همش میومد خونمون بخاطر اسباب بازی ها چند باری متلک گفتم بهش کمتر میاد

خوشبحال همسایه ات 😁. من بچم جایی بره خودمم دلم طاقت نمیاره میرم گرفته خوابیده 😐

سوال های مرتبط

مامان کمیل مامان کمیل ۲ سالگی
سلام رفقا خوبید
بعضیاتون فک کنم در جریانید که بچه ی منو جاریم 2روز فرقشونه
و گاهی میریم خونه همدیگه که بچه ها باهم بازی کنن
امروزم اومدم پیشش
ولی یه پسر بزرگتر هم داره که 7،8سالشه
ولی جدیدا خیلییی رو مخ شده
امروز عطر زد تو چشم کمیل، راه میره هلش میده، یهو خرکي میگیرتش میکشه بچه رو(بچم چندین بار زار زد و دردش اومد) هی میگم زن عمو جان شما قهرمانی باید مراقب بچه ها باشی
داداش خودش و که حسابی میزنه میشینه رو بچه اون طفل معصوم که به قول مامانش چقر شده بسکه کتک خورده
خیلی بد هل میده بچه هارو
قبلا با کمیل خوب بود، یه مدته خیلی لجباز شده
چند روز پیش خونه ما دعوت بودن، یهو زد در باسن من
به حدی عصبی شدم، فقط یه نفس عمیق کشیدم و با اخم و جدی گفتم که اصلا از این کار خوشم نمیاد و دیگه تکرارش نکنه
نمیدونم جدیدا چش شده
بچم هنوز داره اشک میریزه
چشمش میسوزه هی
آب گرفتم، ولی قرمزه قشنگ
موندم باهاش چه رفتاری کنم، هی میاد میگه نز عمو بریم سوپر مارکت گشنمه، یه بار بردمش کلا، ولی تا رفتیم میگه اسباب بازی میخام، اینو میخام اونو میخام