۸ پاسخ

بزار گریه کنه خودش پاره کنه بچه ۴ ساله اینقدر بی ادب آخه😑 از اول هرچی خواسته گفتی باشه دیگه ابروتم نمیره مردم خودشون میدونن عادت بچه هارو

خب دیگه فهمیده با این کارش هرکاری بخواد میکنی ادامه میده
بذار گریه کنه مردم جمع بشن بچه س دیگه مردمم درک میکنن سرحرفت بمون و نخر یه مادر باید مقتدر باشه

عزیزم نباید از اول هرچه میگفتو انجام میدادی الانم عادت کرده ،ی مدت بازار رفتنی نبر اونو شاید اوکی شه

اقتضای سنشه..

پیش مامان خودت بزارش اگه مادر شوهرت نگه نمیداره

وای دختر ماشالا چقد شلوغه 🤣🤣🤣
سعی کن بیرون رفتنی بزاریش پیش کسی نبر با خودت

بسپارش ب یکی

ب گریه ش اهمیت نده ی چندبار
سخته عذاب میکشی ولی این عادت از سرش باید فته

سوال های مرتبط

مامان کوچولو مامان کوچولو ۱۳ ماهگی
بعدش رفتم بیرون و گذاشتم پدرش بیاد اونم رفت تو ‌من سوار ماشین شدم و راه افتادیم تو راه همش چشامو بازو بسته میکردم تا بلکه این اتفاقات یه خواب باشه خیلی برام دردناک و عذاب آور بود رفتم تو بغل مامانم با گریه میگفتم مامان آخه چرا اینجوری شد میگفتم آخه من چه گناهی کردم که زندگیم شوهرم الان رو تخت بیمارستان با مرگ دست و پنجه میزنه مامانم هم همش دلداریم میداد میگفت هیچی نمیشه خوب میشه منم به ترسی داشتم که نکنه دیگه نبینمش نکنه بچم یتیم بشه نکنهزندگیم نابود بشه و با هزار تا فکر و خیال و با هزار تا درد با گریه خوابم برد
بعد که رسیدیم خونه رفتم تو خونه سراغ دخترم رو گرفتم آخه اونروز و کلا از سر صبح کنارش نبودم دلم براش خیلی تنگ شده بود زودی رفتم پیش دخترم بغلش کردم و شروع کردم به گریه کردن با گریه میگفتم دخترم دارم داغون میشم میگفتم بدبخت شدیم بابات داره درد میکشه و من نمیتونم کاری بکنم میگفتم کااااش میمردم و اینروزا رو نمیدیدم گریم خیلی شدید شده بود با گریه من همه شروع کردن به اشک ریختن خواهر اومد بغلم کرد گفت دورت بگردم آبجی جونم‌‌ اینجوری نکن توروخدا قوی باش آرووم باش دخترت داره میترسه منم دخترمو دادم بغل خواهرم و با درد زار میزدم پشیمون بودم از اینکه اومدم خونه خیلییی خیلی پشیمون بودم خیلی نگران بودم خیلی میترسیدم که نکنه چیزی شده باشه تحمل نداشتم بی خبر باشم همش به بابام اصرار میکردم که بریم زودتر بابامم گفت فردا میبرم خودمون تازه اومدیم ولی من آرووم نمیگرفتم‌ 💔😭😭😭