مامانم ی موضوع جدید راه انداخت که ذهنم درگیرش شده🚶‍♂
نمیدونم چطور شد ولی بی مقدمه برداشت گفت به شوهرت بگو کیسه برنج،روغن،گوشت بگیره برات بیاره ی ماه قراره اینجا بمونی مفت نداریم بدیم بخوری اولش یکم تو شُک بودم و متوجه نشدم چی میگه🤔
دیدم ادامه داد که برنج کیسه ی تومنه، گوشت کیلو ششصد، روغن شده چهارصد و خلاصه همینجور ادامه داد...
ی لحظه دلم گرفت با این حرفش 🥲موقع پریودیش هم که هست ی چیزا میگه که دلگیرمیشم 🥲
تنها چیزی که از دهنم خارج شد این بود که گفتم به دامادت بگو تا بیاره. گفت شوهر توعه من بگم!
نمیدونم چطور به شوهرم بگم قطعا بگم هم واکنش خوبی نشون نمیده 😔
همش تو ذهنم میگم بعد حاملگیم اصلا نیام خونشون باز فکرشو که میکنم میبینم کسی نیست بچه رو جمع کنه و اونطوری به قطع مادرشوهرم میاد و حرف و حدیثها شروع میشه...
مامانم که نمیاد خونمون سرکار میره و ابجیمم مدرسه ایه و... قرار به رفتن من بود که اینم اینطوری تازه حاج خانوم دستور دادن از اول دی برم خونشون که دردم گرفت زودتر منو ببره بیمارستان

اگه بجا من بودین چیکار میکردین؟ اصلا به شوهرتون چجوری حرف مامانتونو منتقل میکردین؟
ترسش افتاده به جونم که اگه به همسرم بگم احتمالش هست عصبی بشه و بگه نمیخاد بری اونجا و مجبورم کنه برم خونه مادرشوهرم که اصلا راحت نیستم . پدرشوهرم روزها خونس و من موذب میشم. دستشوییشون تو حیاطه. کلا راحت نیستم اونجا

۲۱ پاسخ

اگه خودت پس انداز داری بخر ببر خونه مامانت بذار نذار شوهرت بفهمه
من جان باشم نمی‌رم الکی بهونه بیار ک خونه راحت ترم واقعا هم اینطوریه مامانت ک سرکاره و خواهرتم مدرسه تو اون تایم ک نیستن کی میخواد بهت برسه یاد بگیر رو پای خودت بمونی ببخشید ولی آدم گوشت
ک و ن ش و بخوره بهتره تا منت قصاب بکشه

نگو مامانم گفته بگو میشه عزیزم یه خورده وسایل بگیری بالاخره می‌خوایم یه مدت اونجا باشیم گرونیه وفلان

مامانت حرف بدی نزده ها ولی خب سیاست نداشته یکم بد حرفشو زده😂😂
و اینکه زیاد نباید بری که روتون به هم باز نشه
کاش میتونستی برا زایمان خونه خودت باشی
بعدم روستا که نیستین قبل زایمان بری خونش بگو من خونه خودم راحتترم دردت بگیره بلافاصله زایمان نمیکنی که هر وقت دردات شروع شد قشنگ دوش میگیری آماده میشی زنگ میزنی شوهرت یا مامانت میان دنبالت میری بیمارستان
به شوهرت خودت هی کم کم بگو که میخوایم چند روز اونجا بمونیم زشته دست خالی یکم وسیله بگیریم حالا مامان اینا که قبول نمیکنن ولی خب باید بگیریم گرونیه و این حرفا هی بخون تو گوشش از طرف خودت

بهش بگو این مدت که خونه بابام هست بهتر خودمون یه سری وسیله ها رو بگیریم برا خورد خوراک معذب هستم اینجوری

چرا خونت نمی مونی؟
من که بارداریم خونم بودم با اینکه استراحت مطلق بودم بعد زایمانمم خونه بودم خودم کارای بچه رو میکردم با اینکه بچه اولیمه
کارای خونه هم شوهرم انجام میداد

عزیزم دلگیرنشو از مامانت ولی خب به شوهرت بگو من اون مدت که میخوام برم خونه بابام بمونم یه سری اقلام اصلی مثل برنج و روغن و گوشت و مرغ اینا بگیر که من اونجا میمونم معذب نباشم، میدونم تو دلت الان آشوب بزرگیه داری خودخوری میکنی ولی خب چیکار میشه کرد که خودی خودمون اینجوری میگن آدم حالش بد میشه.
ولی خب اگه نمیخوای بری خونه مامانت بهش بگو خونه خودم راحتم اگه میخوای بیا اینجا مواظبم باش و حتما از شوهرت بخواه مرخصی بگیره اون مدت که تازه زایمان کردی. الان هم بهش فکر نکن فقط نفس عمیق بکش بگو خدایا تا توهستی من محتاج هیشکی نیستم فقط تویی که مراقب دلمی.

والا من مامانم ی ظرف برمیداره پرش خوراکی میکنه میگه من نمیتونم بیام برات درست کنم تو هم نمیای بیا ببر😂😂جنگمون میوفته که نمیبرم میگه مال تو نیست مال دخترت به تو چه😂😂😂، ولی ی بشقاب اضافه تر که جایی رو نمیگیره قبل اینکه شوهر کنه میتونست بهت بده بخوری الان نه 🤦نمیدونم چی بگم ولی به دل نگیر

وای چرا مامانا هر حرفیو راحت میزنن😐برا منم تازگیا همش حرفه بارم میکنه
نمیدونم چه غلطی کنم از دستش

بنظرم نزو تو خونه خودت باشه نهایت بعد زایمان روزا کمکی بگیر شبا هم مامانت و همسرت باشن تا بتونی خودت و جمع و جور کنی رفت و امد زیاد حرمت حرمت هارا از بین میبرع
من پسر اولمو روز چاارم امدم خونم تک و تنها چون با مانان بابا سر اسم بچه بحثم شد
همسرم روزا سرکار بود شبا خونه 15سالم بود فک کن

بچه دومم با اینکه سز بودم و یه بچع دوسالع داشتم دو روز موندم اونجا اونم به زور خلاصه بگم من یاد گرفتم رو پای خودم باشم تو هم سعی کن اینجوری خیلی بهتره عزیزم

اینجوری این مسله ام حل شه فردا یه حرف دیگه پیش میاد همش تو بچه داری و زندگی نظر میدن چون دقیقا همین موضوع برای دوستم پیش اومد تو حاملگی انقد میگفت تنهام تنهام میرف خونه مامانش دیگه تمام حرمت ها از بین رفت الان پشیمونه ک از شوهرش و زندگیش انقد دور بوده الکی و کلی حس سرباری دیر بره ادم ارزشش بیشتره احترامش بیشتره

عزیزم بهتره از طرف خودت بگی ک مثلا معذبی و دلت بعضی غذاها میخواد اینجوری روت نمیشه بگی ب مامانت
ولی من بودم میرفتم خونه خودم چون خداروشکر استراحتی نیس بارداریت راحت ب کارات میرسی تنهاییتم فرقی نمیکنه اینجام ک همش بقیه سرکار و مدرسه ان خونه خودتم همینه
اینجوری ادم ب هرچی دست بزنه معذبه خونه خودت راحت تری حس میکنم بیشتر عادت کردی ب خونه مامانت موندن تا اینکه حس تنها نبودنه

من اگر مامانم اینجوری بگه و به شوهرم بگم عمرا دیگه نمیذاره برم خونشون 🫠 ببین از یه جهت هم مامانت حق داره فشار و خرج زیادی میفته رو دستشون حتما خودشم سختش بوده بگه، تو از زبون مامانت نگو از زبون خودت و جوری ک انگار فکر خودته به شوهرت بگو، مثلا بگو ما قراره یه مدت خونه مامانم باشیم مهمون میاد و اینا خرجشون زیاد میشه حس بدی دارم یکم برنج و گوشت و اینا بگیر که فشار نیاد بهشون

من ۸ ماه تو خونه ی مامانم اینا موندم اصلا مامانم همچین حرفی نزد شوهرمم خیلی وقتا میومد می‌خورد و میرفت سرکار
ولی شوهرم خودش بعضی وقتا میخرید می‌آورد مثل برنج و روغن بابام عصبانی میشد بهم میگفت بگو شوهرت چیزی نخره زشته به شوهرم گفتم گفت وظیفه امه چند ماه هست داریم اینجا میخوریم.

نمیتونم قضاوت کنم من بعد زایمان ۱۰ روز موندم شوهرم گف دلتنگم بیایبن خونه در حالی که مامانم میگف حداقل تا چهلمت بمون ولی نشد بعد زایمان شوهرم میوه و شیرینی گرفت برا مهمون قبل زایمانم خودش چن باری گف مرغ و گوشت بگیرم ببری خونه مامانت ولی من چون اخلاقشون رو میدونستم که خیلی ناراحت میشن نذاشتم ولی تو این ده روز هروقت میومد یا میوه میگرت یا از بیرون غذا
البته میگم که من ده روز موندم شام یا ناهارم اصلا مهمون نداشتیم همه بعدازظهر میومدن دیدنم فقط خودم بودم اونم یه وعده رو بزور میتونستم بخورم

ببین خب راس میگه من دوماه مجبور شدم بمونم اونجا شوهرم هر دفعه میمد ی چی میخرید ی بار میوه ی بار ماست و اینا ی بار روغن ی بار گوشت ی بار تخمه ی بار غذا مثلا
ولی بازززززز من خودم تو عذاب بودم

عزیزم لابد دستشون تنگه...
اشکال نداره خودت با پول توجیبی خودت بخر.

خب خیلیم حرف بدی نمیزنه
مامان منم گفت
یکم ناراحت شدم دیدم حقداره دیگه
اگه مهمون بیاد و می‌ره پذیرایی با خودمونه چیزی‌میگیریم
بعد مثلا زن زائو باید چیزای مقوی بخوره دیگه میگم شوهرم بگیره
خیلی گرونیه نمیتونن خرج مارو هم بدن ک
اون پدر مادری که نمیگه چیزی بیار بازم تو دلش میخواد که بچه یه خرجی بکنه اینهمه وقت اونجاست

بگو زشته من همینجوری برم خونه مامانم بمون بهتر نیست کمی خوردو خوراک بگیریم مثل گوشت ومرع وبرنج ببریم من اینجوری راحتترم

بگو ممنون مادر من میمونم خونه خودم نمیخوام بیام....از یکی تو خونه خودت کمک بگیر باور کن انقدراهم سخت نیست

اگه مامانت وسعش نمیرسه که خودت ازطرف خودت به شوهرت بگوبگیره نگومامانم گفته

به نظرم بمون خونه خودت مامانت بیاد پیشت وقتتیی که مامانت نمیتونه مادر شوهرت بیاد

سوال های مرتبط

مامان نیهان🩷 مامان نیهان🩷 ۳ ماهگی
سلاااام خدمت همه مامانای عزیز و همه کسایی که آرزوی مادر شدن دارن😍❤️اومدم از تجربه زایمانم بگم شاید بعضیاتون آروم بشین با حرفام. دقیقا ۳۷ هفته و ۲ روز بودم که یهو دردم گرفت و دکترم مستقیم حکم بستری داد.رفتم بستری شدم انقباض نشون میداد بنابراین ساعت ۱۰:۵۰ شب سزارین شدم. اولین بچه و اولین سزارینم بود اختیاری بودم. آمپول بی حسی که اصلا برای من درد نداشت از کمر زدن بعدش هم کلا ده دقیقه نشد که صدای دخترمو شنیدم و بعد تمیز کردنش گذاشتن رو صورتم و تماس پوست به پوست دادن که بهترین لحظه عمرم بود🥹😍بعدش که بردنم ریکاوری خیلی بد لرزه افتاد به جونم طوریکه دستام میلرزید دندونام میلرزیدن که حدودا ۲ ساعت بعد بردنم بخش.ماجرا از اینجا به بعد سخت شد چون کم کم اثر بی حسی میرفت و دردا شروع میشدن ولی در کل بخوام بگم دردا جوری نبود که نشه تحمل کرد. البته این یادم رفت بگم که ماساژ رحمی واقعا افتضاح بود و خیلی اذیت شدم.در کل سزارین اون ۶ ساعت بعد عمل که میخوای پاشی برای اولین بار راه بری سخته بعدش دیگه خیلی راحت تر میشه.امیدوارم همه مامانای باردار بسلامتی این مراحل رو بگذرونن😍🩷من اگه برگردم عقب بازم سزارین رو انتخاب میکنم.