۸ پاسخ

همون لحظه برو دم در رک بگو عزیزم لطفا در نزن بچم خوابه با بدخلقی و اخم هم بگو هر چی اورد بگو ممنون داریم

با همسایه اپارتمانی اصلا نباید رفت و امد باشه

ما تو یه آپارتمان ۵ واحدی با خواهر شوهر و برادرای شوهرم هستیم
منم همین مشکل داشتم ،وقت و بی وقت بچه ها میومدن در میزدن پسرم از خواب می پرید با گریه
خودم خواب. و استراحت نداشتم .شوهرم بهشون گقت اصلا بچه هاتون نفرستید در خونه ما

اگ حفاظ دارید اون ساعت بکش

عزیزم سخته منم شرایط بدترش داشتیم
می‌آمدند راه پله جیغ ذاد فوتبال بازی میکردن وحشت ناک بی‌فرهنگ بودن

خود تهرانی؟ اینچیزا مرسوم نی ک رفت و آمد باشه بچه اتون خیلی کوچیکه ک برا مهد رفتن

همون موقع ب عصبانیت برو براش

مثل جاری من بوده
تازه ناراحت هم میشد که چرا من در باز نکردم خوب نگا ساعت هم میکردی

سوال های مرتبط

مامان جوجه مامان جوجه ۲ سالگی
از شیر گرفتن بچه 🙂

پارت۱:

سلام به همه ی مامانا و خداقوت از بچه داری ،میخوام تجربه ی خودم از شیر گرفتن بچه رو باشماها هم در میون بزارم شاید مادری مثل من استرس از شیر گرفتن داشته باشه و یا اینکه ندونه از کجا و چجوری شروع کنه ، میخوام کامل از اولش براتون بگم🙂♥️

( بچه ی
من به سینه م به شدت وابسته بود طوری که هر نیم ساعت یه بار باید بهش شیر میدادم😕😏)
از یکماه بیشتره که تصمیم گرفتم بچه مو از شیر بگیرم روز اول تایم ظهر صبح تا ظهر رو یه وعده رو کم کردم ، روز دوم یه وعده ی دیگه رو تا یه هفته این روند کم کردن رو ادامه دادم پایان هفته که شد دیگه کامل تایم بعداز صبحانه تا ناهار بهش ندادم
هفته ی دیگه به همین روند تایم ناهار تا شام رو کم و سپس قطع کردم
این روند رو تا دو هفته ی دیگه ادامه دادم
یعنی تایم صبحانه( بعداز خواب)
ناهار قبل و بعداز خواب
شام (قبل از خواب)
اینجوری شده بود که بچه م فقط موقع خواب شیر میخواست و بدون شیر نمیتونست بخوابه!!!!
که
۴روز پیش تصمیم گرفتم اونم ترک بدم ، روز اول تایم صبح رو بهش دادم ولی ظهر نه( منظورم برای خواب ظهره) یه عالمه بی تابی کرد و خیلی خوابش میومد ولی بهش ندادم و ظهر نخوابید و خیلی گریه و بی تابی میکرد منم بردمش مغازه و براش خوراکی خریدم توی خیابون میچرخوندم ولی بچه م طفلک خسته ی خسته بود وخوابش میمومد😔🥺 ولی من مقاومت کردم
این روند تا شب ادامه دادم، شام خورد و الان موقع خوابش بود ولی نمیتونست بدون ممه بخوابه ساعت نزدیک ۱۲شب شده بود ولی از صبح نخوابیده بود و بلند بلند گریه و بی تابی میکرد منم براش با گوشی کارتونی که دوست داره گذاشتم هم نگاه میکرد و هم بی تاب بود و باز مقاومت کردم تا اینکه در حین کارتون دیدن خوابش برد🥺