خانما سلاام ی نظر ازتون میخام وقتی میخام ب بچم غذا بدم شوهرم میگ بیا ب مامانم بده بده منظورم مادرشوهرمه اون میده منم از دور ب اونا نگا میکنم اون بهش غذا میده خیلی ناراحت میشم چون بچه منه دوس دارم خودم غذاشو بدم مثلا اگ ی کار داشته باشم اون بده ن اینک من بشینم ب اونا نگا کنم اونم ب بچم غذا بده

وقتی تنها شدی ب شوهرت بگو من دوست دارم خودمو بچمو بزرگ کنم بهش رسیدگی کنم هر زمان کار داشتم مادرت این زحمتو بکشه آگاهش کن باهاش نجنگ و گارد نگیر و خیلی محترمانه و در کمال آرامش یسری نکاتو‌بهش یادآوری من

خوب به شوهرت بگو ،بگو میخوام ازش لذت ببرم مامان تو بچه هاشو بزرگ کرده حالا ۱بار دوبار طوری نیست ولی همیشه که نمیشه

من دستمم بند باشه خودم ب بچم غذا میدم همه کارامو میذارم میام ب بچه غذا میدم و میرم ب شوهرت بگو تو خلوت ک خودم میخوام بچمو غذا بدم

مادرشوهرم کلا دوس داره بچه های عروساشو ازش بگیره و بزرگ کنه بچه های جاریمم اینجوری کرده بود میگف موقع غذاش میزاشت کنارش غذاشو داده سرشو شسته حتی با خودشم خابونده الانم بچه هاش زیاد مادربزرگشو دوس دارن زیاد ب مادرشون وابسته نبوده ب مادر بزرگشون وابستن بخدا این اصلا انصاف نیی بچه یکیو ازش بگیریو بزرگ کنی خیلی گناهه چون اون مادرشه دوس داره زحمته بچشو بکشه غذاشو بده حمومش کنه

چرا وقتی کار نداری چه دلیلی داره بگو بچه خودمه دوست دارم خودم بهش غذا بدم مگه مادرشوهرت همیشه پیشته؟

عجب خب بگو یبار من یبار مامان جوری که اونام دلخور نشن