۱۱ پاسخ

من بارداریم تا چهارماهگی هر روزش تهوع و استفراغ بود بعضی روزا با معده خالی پنج شیش بار بالا می‌آوردم سرم میزدم اصلا تاثیر نداشت فقط بیقرار تر میشدم از همه مدل بو متنفر بودم طفلک مامانم تو سرما میرفت تو حیاط آشپزی می‌کرد 💔علاوه بر اون یبوست وحشتناک داشتم روزایی که دستشوییم میگرفت کابوس بود با همه اینا دلم پر میکشه برای حاملگیم خیلی دلتنگم بعد چهارماهگی رو به بهبود رفتم
و سه ماهه آخرم که سنگین شدم هم بد بود دو قدم بیشتر راه میرفتم دردای عجیب سراغم میومد بی‌خوابی های طولانی با این حال یه حس عجیبی داشتم تو بارداری که خودم ازش بی‌خبر بودم بعد زایمانم فهمیدم چه حس و حال نابی بود که از دستش دادم بعد زایمانم وقتی چیز شیرین میخوردم ناخداگاه منتظر بودم یه پروانه تو شکمم تکون بخوره :)))
یا وقتی دراز میکشیدم منتظر بودم پاها و دستای کوچولوشو محکم بزنه به پهلوم :)
هنوزم دلتنگ اون حال و هوام

منم بااینک سرکلاژ بودم و مطلق و هرهفته آمپول و....خیلی دلم تنگشه

والامنم اصلااااادلم تنگ نمیشه انقدک عذاب کشیدم خداروهزاراااان مرتبه شکرک زایمان کردم

وای نه ۹ماه عذاب سختی کشیدم برای چی دلم تنگ بشه

منم اصلااا و ابدا تنگ نمیشه با اینکه بارداری راحتی داشتم

منم اصلاااا دلم تنگ نمیشه

بله خیلی

من بارداریم خیلی خوب بود خداروشکر و بدون استرس و سختی گذشت الانم خداروشکر خوبه ولی بچم یکم نق نقو هست یکم ساکت تر بود واقعا لذت می‌بردم ولی الانم شکرخدا

خیر دلم نمیخواد برگردم خیلی اذیت شدم🥲

منم با این که راحت بود ولی دلم نمیخاد دوباره تجربه کنم 😐

شماها چی دلتون تنگه؟؟

سوال های مرتبط