۷ پاسخ

عزیزم معلومه افسردگیت حاد نیس،خواهر من روانشناسه،افسردگی شدید باشه،طرف خودش اگاه نیس به وضعش و این دغدغه هایی که گفتی رو نداره،شما یه تلقینی که اگه بهت دارو بدن حالت خوب میشه، اما تو که انقدر آگاهی،سعی کن کلا مسیرت رو عوض کنی، تو خونه،ویدئویه ورزش دانلود کن،ورزش کن،بچه هاتم یاد میگیرن و اون یه ساعتو شاد و اکتیو میشن،رژیم غذایی درست بگیر، با بچه ها بازی کن،بیرون برو، تو خونه همش اهنگ رقصی و قری بزار،ناخوداگاه طی روز باهاش همراهی میکنی

برگ گل رز سرخ رو خشک کن با گل ختمی وچای سبز
نسبت ۳بر یک هست یعنی گل سرخ سه برابر اون دوتاس و اون دو تا هر کدوم یک سوم گل سرخ
بجوشون با نبات یا هر چی دوست داری بخور اعصابتو اروم میکنه واروم میشی

منم مثل شمام با یه بچه

خانواده خودت یا همسرت نزدیکت نیستن؟

من مثل شما باسه تابچه

آخ ک حرف دل منو زدی

داروهای گیاهی چی؟ دمنوش بهت میده دکتر، میگی کبدت مشکل داذه دورتزجون

سوال های مرتبط

مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
دردودل یه مامان خسته رو می شنوید، دوماهه سزارین کردم مادرم ده روز تقریبا یه سره اینجاموند بعد اون همه روز به جزپنج شنبه جمعه ها حدودساعت ده میاد خونه ما و دوازده میره کلیدمو گرفته که آیفون نزنه بچه هارو بیدارنکنه،من واقعا از اینکه اینقدروقت میذاره شرمنده شم وواقعا ازش توقعی ندارم، اوایل خیلی این اومدنه خوب بود برای روحیه م هم خوب بود تا که کم کم سرپاشدم ولی اعصابم خیلی درهمه همش فکرای ناراحت کننده میادسراغم بچه به شیرخشک که از سراجباربهش دادم عادت کرده داره شیرمنو ول میکنه دارم از غصه ش دق میکنم فشاراز طرف شوهرم و مادرشوهرم درهرزمینه ای فکرشو بکنید زیاده ، پسر بزرگه اضطرابش تشدید شده، بدقلقی و لجبازی هم به اقتضای سنش داره،مشکلات مالی هم که به قوت خودش باقیه، حالا با این همه دغدغه وبا وجوداینکه بچه م یه سره ریخت وپاش میکنه،از طرفی شب توی اتاق میخوابیم روز تشک بچه رو میارم توی سالن،یه بالش هم همیشه دم دستمه، شوهرمم بی سلیقه و شلخته ست وسایل توی خونه خیلی زیاده و توی یکی از کابینت ها موش هست که میره ومیادونمیتونیم بگیریمش وسایلشو ریختم بیرون،طبیعی یه که خونه خیلی درهم باشه، بابچه بزرگه نمیتونم بازی کنم عذاب وجدان اینم میادروی اعصاب خوردی هام، بچه رو یه هفته ست ختنه کردیم رسیدگی به اونم اضافه شده،حالا اخیرامادرم میاد از لحظه ای که میاددوتا پنج دقیقه با بچه هاوقت میگذرونه بعدشروع میکنه به کارکردن و همزمان غرزدن(اینم بگم هرروز حتماحتما خونه رو جارو میزنه وحمامو دسشویی رو میشوره بعدمیره)
مامان asemon مامان asemon ۴ سالگی
بچه که بودم، وقتی میدیدم مادرم تو روضه ها چادرش رو میکشه سرش و اشک میریزه، با خودم فکر میکردم چه‌جوری گریه‌ش میگیره اخه؟ با یه داستان تکراری؟ که هزااار بار شنیده؟که چه طور میشه ادم اینطور زجه بزنه برای کسی که ندیده؟
امروز منم یه مادرم.
مادری که یه سه ساله کنارش داره و یه شیر خواره تو بغلش🥀
امروز من بیشتر از هر وقتی دلم میشکنه تو روضه‌ی حسین.
امروز بیشتر از هر وقت دیگه‌ای، قلبم مچاله میشه از تشنگی لبان علی اصغر. که نگاه پسرکم میکنم و بی قراری میبینم وقتی دنبال شیر میگرده. که زجه و اشک میبینم وقتی لباش خشک میشه. که قلبم میسوزه وقتی که گشنه خوابش میبره.
امروز بیشتر از هر وقت دیگه‌ای میفهمم پدر برای دختر سه ساله چیه.
که وقتی دخترکم بعد از چند روز دوری عکس پدرش رو بغل میکنه و باهاش حرف میزنه چه دردی داره.
امروز وقتی مداح میگه میتونی یه ساعت به بچه‌ت شیر ندی؟ قلبم میره که اگه گریه کنه چی؟ اگه گشنه بشه؟ امروز بیشتر از هر وقتی میفهمم چه دردی داره مادر بودن. مخصوصا تو کربلای حسین.


پ.ن۱:قبول باشه عزاداری هاتون. اگه لایق بودیم مارو هم دعا کنین.
پ.ن۲:امشب بعد از حدود ۲۰ روز اومدم گهواره. فضا برام غریب شده😅
انشالله که ایام به کامتون بوده این چند وقت.
مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
دوستان سلام میدونما این روزا خیلی تاپیک گذاشتم توی همشون هم غرزدم ولی اینم لطفا بخونید بگید جای من باشید چیکارمیکنید؟ من بعدزایماناولم افسردگی گرفتم و حتی یه مشاوره هم نرفتم بعدکه دومی رو باردارشدم منظم مشاوره رفتم حالا الانم که ۷۰ روزه زایمان کردم همون حالت افسردگی با صدت بیشتری برگشته، نتونستم برم مششاوره چون پسر بزرگم مثه کوالا ازم آویزونه نمیتونم تنهاجایی برم گریه میکنه،حالا دوتا از دوستام بهم پیشنهاددادن مشاوره نرم برم مستقیم پیش روانشناس چون مطمئنا به دارو نیازدارم خودمم اینومیدونم
امروز به شوهرم گفتم چه روزی وقت داری من میخوام برم دکتر،گفت دکترچی میگم روانپزشک، برگشته میگه میخوای بری داروی روانی هارو بخوری؟🤦‍♀️گفتم احتمالا دارولازم دارم ولی نمیخوام کسی بفهمه میگه باشه من که نمیگم تا وقتی ناراحتم نکنی
ناراحتم کردی به همه میگم پریسا روانیه بچه آورده دارومیخوره!از ظهرتا الانم راه میره میادتا می بینه دارم کارمیکنم کلافه م یا از دست بچه هاکلافه م میگه آروم باش روانی درحالی که دادنمیزنم یا گریه هم نکردم امروز
جای من باشین بازم پیش روانشناس میرید؟ من برم این رفتارای شوهرم خودش برام یه کیسه قرص میاره میدونم🤦‍♀️
اینم بگم این کلمه بد حاصل مغز بیمار و تربیت بد شوهرمه وگرنه من هیچ گاردی به دارو ندارم و به نطرم اتفاقا اونی که به خاطر سلامت روانش دارو میخوره واقعا از همه بهترعقلش کارمیکنه که رفته دنبال درمان
نوشتن اینا نشان بی احترامی من به مادرایی که دارو میخورن نیست
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
قدر مجرد بودن رو الان بهتر می دونم مجردی رو بیشتر دوست داشتم چون دغدغه ای تو زندگیم نداشتم برام مسایل زندگی مامان و بابام و مشکلاتشون مهم نبود تو عالم خودم بودم مسیولیتی هم نداشتم موقعیت الانم رو دوست ندارم چون هیچکس هیچکس حتی همسرم که تو تمام مشکلات و سختی های زندگی کنارم بوده هم درکم نمی کنه به هیچ عنوان چرا چون من حق ندارم هیچوقت خسته بشم حق ندارم خسته باشم از مادربودن حق ندارم یه بار داد بزنم بداخلاق باشم چرا چون مادرم 😥😭گناه من چیه که صفر تا صد مسیولیت خونه و زندگی و بزرگ کردن بچه هام با منه شوهرم هیچ دخالتی نداشته تو این چند سال یه بار برا محض رضای خدا نگفته زن دستت درد نکنه از این بار زندگی رو دوشته تمام اون زمانایی که بچه هام به شدت مریض میشدن و چند روز بستری بددن تو بیمارستان از پذیرش کردنشون تا مرخص کردنشون از شب زنده داری ها تا خوب خوب شدنشون با خودم بوده و هست الان چند روز دیگه باید درمانشون رو شروع کنم خوب کی می بره کی وقت میزاره خوب منه مادر کیه که روزی سه وعده هر وعده یک ساعت باید بشینه به بچه هاش غذا بده اون کی بود که نوزادیشون تا خوده صبح چندبار بلند میشد شیر میداد و پوشک عوض می کرد اینقدر روپاهاش تکونشون میداد که نه گردن داشت نه کمر این مرد بی وجدان چرا اون روزای سخت رو ندید اگه الان اعصابم ضعیفه حوصله ی بچه هامو ندارم دلیلش سختی های زیادیه که کشیدم و خودم یه تنه بزرگشون کردم چرا اینقدر این مرد باید بی وجدان باشه عوض دستت درد نکنه بشینه شکایت منو به خانوادم بکنه که این خانوم بچه هارو دعوا می کنه 🥺😭به خدا هیچکس هبچکس جز دوقلو دارها منو درک نمی کنه همه از من انتظار دارن بهترین مادر باشم🥺بعد تازه دیشب به من میگه دیگه حالم ازت بهم می خوره