۱۱ پاسخ

من الان سه روز میرم خونه مامان و مادرشوهرم بقیه هفته تنهام. روز خوبه شب چون بچم نمی‌خوابه سخت تره. اگه کوچولوت میخوابه که سخت نیس

به خودت همش تلفین کن که میتونی و. راحته
من که مامانم خودش گردنشو عمل کرده اصلا دلم نمیاد خیلی بگم پیشم بمون
همش میگم نهایتا ۳ روز بخابم بعد پا میشم
خدا ایشالا توانشو ب ادم بده خیلی نیفتیم

منم خیلی میترسیدم ولی بعداز ۲۵ روز دیگه تنها شدم بعضی وقتا نمیفهمیدم چشه گریه میکردم😂ولی کم کم دستم اومد من حتی زنگ میزدم شوهرم از سرکار بیاد خونه کمکم کنه

من که یکماه خونه مامانم بودم بعدش ک تنها شدم گریه میکردم دیگه مامانم اومد یه هفته موند رفت یه غول ساخته بودم از تنهاییم ولی اونقدرام سخت نبود هر چی سخت بگیری بدتره

اولش سخته عزیزم به خودت اعتماد کن نگران نباش

نترس ،بالاخره باید روبه رو شی
عادت می کنی و از پسش برمیای 🩷

اره بابا وقتی مادر بشی ب طور عجیبی قوی میشی . سخت هستا ولی تو شرایطش ک بیفتی میتونی

نترس از پسش برمیایی منم تنها بودم منم نا بلد بودم همچنین حس مثل تو داشتم تازه من سزارینی بودم اصلا استراحت نکردم بخاطر بچم سرپا شدم هی ..غربی سخته🥲

من خیییلی وضعیتم بدتر بود
میگفتم اصلا از پسش بر نمیام
ولی خدا یه اراده و قدرتی به آدم میده ک میتونه همه کاراشو انجام بده
اصلا استرس نداشه باش و ی مامان قوی باش😘

بده دستش تا یاد بگیره

اره من از اولش کسی نبود پیشم الهی شکر بر اومدم تا آرومی می‌کنه ولی درست میشه از یک ماه به بعد

سوال های مرتبط

مامان دلانا مامان دلانا ۶ ماهگی
مامانا من حالم اصلا خوب نیس.. فک کنم افسردگی بعد زایمان اومده سراغم.. همش نگرانم دخترمو بد بغل کنم یا جاییش درد بگیره، همش نگرانم چیزیشش نشه یا مشکلی نداشته باشه.. رابطم با شوهرم بهم خورده البته خودشم بی تقصیر نیس کارایی کرد ک ناراحت شدمو دلم شکسته… دخترم کولیک و رفلاکس شدید داره بی خابی دارم هنوز بعد زایمان نرفتم خونه خودم ک باهاش تنها باشمو بتونم تنهایی از پسش بر بیام… فک میکنم نمیتونم مادر خوبی باشم خوب ازش نگهداری کنم فک میکنم تنهایی از پسش برنمیام ک شبا ساکتش کنم… این چند روز شبا گریه میکنه بیشتر مامانم ساکتش میکنه همش احساس میکنم مادر بدیم ک خودم نمیتونم دخترمو ساکت کنم.. اگه صبح یکی دو ساعت بخابمو مامانم ازش نگهداری کنه وقتی بیدار میشم عذاب وجدان میگیرم ک خابیدمو ولشکردم… خوب نمیتونم باهاش ارتباط بگیرم باهاش حرف بزنم… ‌همش ب این فک میکنم نکنه فک کنه مامانم مادرشه بجای من چون بیشتر بغل اونه… و هزارتا فکر و خیال و ناراحتی دیگه… شیر خودمو نمیخوره سینمو نمیگیره نوک سینم خوب نیس همش عذاب وجدان دارم ک نمیتونم بهش شیر بدم، میدوشم روزی یکی دوبار میدم.. انقد گریه میکنم میترسم شیرم خشک بشه..