نمیدونم امشب چم شد انقدر دلم گرفته بود امشب کلی نشستم گریه کردم انگار خودمو گم کردم نمیدونم خودمو توجه کنم بچه تو شکمم وتوجه کنم بچه ۴سالمو توجه کنم استراحت کنم اصلا گیر کردم واقعا بی کسی بد دردیه ای کاش مادرم بهم نزدیک بود😢😭این روزا خیلی فکرم درگیره شما چکار میکنید مامانا با بچه کوچیک من تازه سرکلاژ کردم اصلا نمیدونم گیرکردم بین سه راهی 😭همش راه میرم کارامو میکنم میگم خدایا کمکم کن

منم سرکلاژم و کارام باخودمه دیگه توکل بخدا انشالله که کمکمون کنه منم نمیتونم برم خونه مامانم چون دوره اینجاهم کسی نیس بهم سربزنه خیلی روزا تنهای تنهام گاهی ازاین همه تنهای گریم میگیره

عزیزم من باوجود اینکه مادر شوهرم طبقه بالا هستن و مادرمم نزدیکه خواهر دارم خواهر شوهر دارم ولی هیچکی کمکم نمیکنه منم سرکلاژ شدم همه ی کارامم خودم میکنم تازه سر کارم میرم واسه اجاره سالنم مادرم یه قرون سیسمونی بهم نداد به خاطر اینه نزنن سرم بعدا همشو خودم با زحمت خودم خریدم دادم مامانم برام بیاره به اسم خودش جالبم اینجا بود مامانم یه جوری میگفت به مادر شوهرم بهترین جنسشو خریدم خودشم باورش شده بود خودش خریده منم کلی غصه میخوردم و حرص میخوردم ولی دیگه بیخیال همه شدم فقط خودم و بچه م توم برات مهم نباشه سعی کن با تحمل و صبوری کاراتو بکنی و از هیچکی انتظار نداشته باشی این دورانم میگذره

منم همینجور شدم امروز اینقدر گریه کردم داغونم
شرایط من از همه بدتره

منم الان اینجوری شدم خدا خودش کمکمان کنه کنم حالم بده

خیلی خیلی سخته

اخی عزیزم منم بچه کوچیک دارم واقعا سخته میدونم

عزیزم منم عین توام
فقط بچه کوچیک ندارم
هروز کارم گریس

البته منم همینطورم یه مدت اینجوری میشم باز دوباره درست میشه