۶ پاسخ

هیچوقت اخمم نکردم به بچم در بدترین شرایط بچم یکسره از همه حا بالامیره و کنردرد و گردن دردم دارم بخدا

تصویر

پسرفت غذایی یکسالگیه
بنطرم هرچقدر مادرا اگاهتر باشن به اتفاقاتی که درسن بچشون نیفته پذیرشش راحتتره وبه اعصابشون مسلطترن

منم همینم بعدش انقدررررعذاب وجدان میگیرم هی میگم ازسری بعددادنمیزنم ولی متاسفانه گاهی وقتانمیتونم خودموکنترل کنم

ماها كه آدم آهني نيستيم اره واسه منم پيش اومده بعضي وقتا نميتونم وقعاً پريود ميشم بايد بغلش كنم غذا بپزم خونه رو جمع كنم ديگه رواني ميشم اگه اذيت كنه
ولي سعي ميكنم حرصمو رو خودم خالي كنم نه رو بچه
چون اون فقط منو ميشناسه گناه داره

حق داری مادرا دیگه یه جاهایی خسته میشن کم میارن

همه اینجورین یکیش خودم بالاخره ماهم ادمیم عصبانی میشیم ولی بدبختی اینجاست که مادریم و عذاب وجدان ولمون نمیکنه

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۱۴ ماهگی
سلام مامانای گل خسته نباشید یه درد دل باهاتون داشتم پسر من هامین یکسالشه تو این یک سال به غیر از یکی دو بار که شوهرم تو حمام بردنش به من کمک کرد دیگه همیشه خودم هامین رو حمام کردم و همه ی کاراش از پوشک کردن و نگهداری از هامین رو خودم انجام دادم حتی یه روز یه نفر نه خواهر نه مادرم تو نگهداریش به من کمک نکردن شوهرم از صبح میره سر کار تا ساعت ۲ و ساعت ۲ بر میگرده خونه و دوباره ۳ میره سر کار تا ساعت نه شب در کل اگه دو یا سه ساعت هامین باباش رو ببینه ولی همین که باباش رو میبینه انگار نه انگار که من هستم همش گریه میکنه که بره بغل باباش ااون رو خیلی دوست داره نه اینکه من حسودیم بشه نه ولی برام جای سواله یه بچه که این همه من براش وقت میزارم و واقعا از هر لحاظ بهش میرسم و تو این یک سال حتی یک بار هم بهش نامهربانی نکردم پس چطور اصلا علاقه ای به من نشون نمیده دیشب شوهرم خسته بود از سر کار اومد هامین گریه میکرد که باباش بغلش کنه شوهرم هم خسته بود بر می گرده به من میگه معلوم نیست با این بچه چطور رفتار میکنی که علاقه ای به تو نداره واقعا از حرفش دلم شکست والا تقصیر ش
نیست این بچه هیچ علاق ای به من نداره دیشب خیلی دلم گرفت و گریه کردم به حال خودم که منی که این همه به این بچه می رسم و براش وقت می زارم چطوره که علاقه ای به من نداره😩😩😩😩
مامان مهراب مامان مهراب ۱۳ ماهگی
امشب یه اتفاقی برام افتاد و البته بگم قبلش شوهر من آدم جوشیه الان خیلی بهتر شده انقدر که باهاش حرف زدم و طاقت جیغ زدن زیاد مهراب رو نداره و مهراب این روزا برای هرچیزی جیغ و گریه های وحشتناک میزنه و یه آدم صبور میخواد فقط که شوهر من یه وقتایی کنترل نمیتونه خودشو بکنه و داد میزنه سر مهراب بارها بهش تذکر دادم و الان بهتر شده ولی بازم یه وقتایی حس میکنه با داد میتونه مهراب رو آروم کنه امشبم ازون شبا بود که من دوباره گیر کردم بین دوتاشون و باید خودم صبور و خونسرد باشم و سریع تصمیم بگیرم بدون اینکه کنترلم رو از دست بدم خیلی سخته.امشب مهراب شام نخورده ساعت ۷.۳۰خوابید دوبار بیدار شد با گریه با شیر خوابوندمش دوباره بیدار شد میدونستم گشنست ولی آروم نمیشد که بهش غذا بدم شوهرمم داد کشید مهراب بدتر کرد جیغاش رو ترسیده بود گشنش هم بود بغلش کردم بردمش تو پارکینگ و سوار سه چرخه کردم و راه بردمش آروم شد آوارمش بهش غذا دادم با آهنگ چون جیغ می‌کشید حالا آروم بود و الانم خوابید ولی فشاری که به من میاد خیلی زیاده چون باید دو نفر رو آروم کتم و کنترل کنم. فقط از خدا میخوام تنهام نزاره چون تو هر مرحله ای زمان میبره تا بتونم شوهرم رو همراه خودم بکنم .میدونم هرچی بزرگتر بشن سخت‌تر میشه. فقط میگم خدا کمکمون کنه