۱۰ پاسخ

منم انسولینیم خیلی سخته
درک میکنم😭

4
بخدا اینکه روزی چند بار شوزن به بدن جگر گوشه هاتون بزنید عذابه.... قدر سلامتی بچه هاتونو بدونید و خستگیا رو تحمل کنید و خدارو هزاران مرتبه شکر کنید..... برای همه بچه هایی که بیمارن دعا کنید برای شفای بچه منم دعا کنید ما تو این دوماه فقط توسل کردیم و دعا ولی دست خالی از همه جا برگشتیم شما دعا کنید شاید بحق دل پاک شماها خدا نظری کنه بچه ما شفا بگیره
ببخشید طولانی شد

علائم گی داشت؟
چجوری متوجه شدین؟

3
اینکه از زندگیمون الکی ناراضی بودیم گاهی پیش میومد خرجها زیاد میشد گاهی برای ی مهمونی نمیشد لباس بخریم واقعا چیز مهمی نبود که بخوایم ناراضی باشیم.... الان میفهمیم که چقذر خوش بودیم میرفتیم بیرون راحت درگیر غذا خوردن بچمون نبودیم دذگیر این نبودیم قندش بالا پایین بلشه و الان اتغاقی افتاد که حتی برای چند ساعت هم نمیتونه بدون ما باشه چون فقط به من و باباش اعتماد داره برای قند خون گرفتن و انسولین زدن....
همه اینها رو گفتم بدونید بخدا این مشکلات کوچیک چیزی نیست اگر گاهی پول کم میارید برای خرج ماهتون یا اونطور که دوست دارید نمیتونید زندگی کنید یا بچه ها اذیتتون میکنن فقط خدا رو شکر کنید که بچه هاتون سالم هستن از اینکه فداکاری میکنید برای بچه هاتون خسته نشید ناامید نشید ناشکری نکنید....

به حق قران و اهل بیت علیهم السلام انشالله شفای کاملش رو بدست میاره

انشالله هرچه زودتر دختر قشنگت خوب بشه عزیزم مادر حاضره نصف عمرشو بده ولی بچشش مریض نباشه واقعا حرفاتون قشنگ بود حتی بخاطر اذیت کردنشون باید شکر کنیم

ممنون عزیزم حرفات چه تلنگر خوبی بود برای من چون منم از وقتی دختر دومم به دنیا اومده خیلی وقتا شده عرزدم که خسته شدم وقت کم میارم وازاین حرفا واقعا این چیزا مهم نیست و بالاخره میگذره انشالا خدا دختر گلت شفا بده وخوشبختیش ببینی🙏🙏🙏

الهی😭😭😭😭
ان شاء الله خدارو به حق حضرت زهرا قسم میدم حال فرشتتون زود خوب بشه.
ان شاء الله خدا هیچ پدر و مادری رو با بچه هاش امتحان نکنه

عزیزم 😢😢😢
ایشالا زود زود خوب بشه دختر گلت
واقعا بچه ها وقتی کوچکترین مریضی ای میگیرن ادم قلبش با درد میاد 😢
خدا ایشالا واست حفظش کنه

2
تا اینکه اواخر مهرماه اتفاقی افتاد که زندگی ما زیر و رو شد.... بچه اولم کاملا ناگهانی دچار علایمی شد و فهمیدیم که دیابت نوع یک گرفته.... سه روز بیمارستان بودم و کل سه روز اشک ریختم و تا الان که دوماه گذشته هربار موقع قند خون گرفتن و یا انسولین زدن قلبم درد میگیره و هنوز با گریه تخلیه نشدم حال من و همسرم خیلی بده و ی غصه ی بزرگ تو دلمونه و واقعا تو این دوماه موهای خودم و همسرم بخش زیادیش سفید شد.... در کنار همه اینها به ی سری چیزا رسیدیم.... اینکه چقدر زندگیمون خوب بود و ما قدر نمی دونستیم اینکه وابستگی بچه.،  کار خونه،  بهم ریختگی های بچه ها و خستگی هامون واقعا معضل خاصی نبود و ما چقدر بزرگش کرده بودیم اینکه بچمون اگر وسایلو خراب میکنه اگر هزاران اذیت میکنه فدای سرش....

سوال های مرتبط

مامان دردونه مامان دردونه ۵ سالگی
سلام مامانا خوب خدا قوت😊...میگم شمایی که بچه هاتون مهد میزارین پیش دبستانی نه..مهد فقط...قرارداد بستین مثلا یک ساله شش ماهه یا نه هر ماه بخواهید میفرستین یا نخواین هم نمی فرستین؟؟؟
سوال دوم مربی های مهد کودک چ طوری رفتار میکنن نسبت به بچه ایی که اضطراب داره گریه میکنه؟؟؟تو مهد پسرم مربیش اصلا بچه ها رو بغل نمیکنه میگن بچه اجازه نداریم بغل کنیم...این به کنار پسرم کلا مدقع ورود به کلاس گریه میکنه یا قبلش میگه نمیرم دیگه توی کلاس اروم میشه...امروز ماشین کامیونی داشت همراش برد اصلا هم گریه و غر نداشت رفت تو کلاس من که در رو بستم‌صدای گریه اش اومد و مث همیشه زودی ارومنشد برگشتم بغلشکردم گفتم ناهار درست کنم میام و گذاشتمش کلاس رفتم توی دوربین چک کردم دیدم اصلا مربی و دو نا مادر یار خیلی به بچه اهمیت نمیدن ...فقط یکی از مادر یارها همین که داشت وسط کلاس گریه میکرد نشوند صندلی و صورتش تمیز کرد ....مربی دورش نیومد..نه ظرف عذاش نه آب هیچی نمیزاشتن که لااقلاروم شهبعد چند دقیقه ک هق هق میکرد ماشینش رو دادن بعد هم خودم به مسئول دفترشون گفتم بچه من اروم نشدهمث اینکه بگین اب بهش بدن....حالا خیلی ناراحت شدم از کار مربی...ظهر هم میریم دنبال بچه صورتش کثیف و خشکه نمیشورن...ی بار هم تذکر دادم ...به نظرتون من حساسم یا برم تذکر بدم این دفعه به دفتر شون؟؟؟
مامان آقا مهراد مامان آقا مهراد ۵ سالگی
صبحتون بخیر مامان های گل
میگم به نظرتون چه اتفاقی میفته که بچه ها از مدرسه زده میشن و دوسندارن برن با وجود اینکه هنوز اول راهن و چندسال باید درس بخونن
صبح مهراد بردم مهد برگشتی یه پسربچه ی ۸-۹ساله گریه میکرد و میدویید پدر مادرشم به دنبالش
با دیدنشون دلم گرفت با خودم گفتم اگه دستشون بهش برسه کتکش میزنن؟یا بغلش میکنن؟باهاش حرف میزنن و علت رو پیدا میکنن
صدای گریه های پسره هنوز تو گوشمه دوسداشتم برم بغلش کنم طفلی انگار سراسر وجودش ترس بود
کاش روزی برسه که تنبیه بدنی اصلا وجود نداشته باشه انقدر آگاه باشیم که مسئله ای پیش میاد بتونیم مدیریت کنیم کاش انقدر با بچه هامون دوست و رفیق و نزدیک باشیم که بدون ترس از هرچیزی بیان و حرف دلشونو بهمون بگن خیلیا فکر میکنن چون واسه بچه خرید زیاد میکنن(لباس و اسباب بازی و.‌‌‌‌‌‌‌... وسیله رفاهی فراهم میکنن دیگه تمومه و بهترین پدر مادر دنیان قافل از اینکه روح و روان اون بچه به چیزای دیگه بیشتر نیاز داره
مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
سلام مامان ها
من و همسرم همیشه به پسرم گفتیم که نباید کسی رو بزنه
پسرم قبلا خیلی اسباب بازی هاش رو به بقیه میداد و وقتی بقیه بهش اسباب بازی نمیدادن گریه میکرد و این شد که تصمیم گرفتیم بهش بگیم که اگه دوستت بهت اسباب بازی داد تو هم بهش اسباب بازی بده و فقط برای اینکه بازی کنه نه اینکه کلا اسباب بازی رو بدی بهشون
الان تو خانواده نزدیکمون یه پسر کوچولو هست که اسباب بازی نمیده به آیهان،آیهان هم دیگه به اون اسباب بازی نمیده،الان اون پسر شروع کرده به زدن آیهان و ما چون به آیهان گفتیم نباید کسی رو بزنی،آیهان فقط داد میزنه که نباید من رو بزنی،مامان و بابای پسر هم واکنشی آنچنانی نشون نمیدن و چندبار که من به پسرکوچولو گفتم آیهان رو نزن من رو زده😒
امشب آیهان دوباره از پسره کتک خورد من اومدم جدا کنم که دیرم آیهان از خشم قرمز شده و کل بدنش میلرزید و انگار شوک عصبی بهش دست داده باشه نمیتونست نفس بکشه که بردیمش ت فضای آزاد و صورتش رو شستیم که بتونه نفس بکشه و آروم شه
الان همسرم میگه اشتباه از ما هست که به بچمون گفتیم کسی رو نزنه و آیهان شده کتک خور بقیه (چهار تا پسر عمو داره از سه تاشون کتک خورده و بهش زور میگن)
من خودم رو مقصر میدونم مثلا اسباب بازیش رو بقیه خواستن آیهان گفته نه،من آیهان رو راضی کردم که اسباب بازیش رو بده به بقیه و گفتم اع نه آیهان آسباب بازیت رو بده تا بهت خوش بگذره و باهم بازی کنید و اینجوری شد که آیهان به همه اسباب بازی میده تا فقط باهاش بازی کنن
الان من یهو برم به آیهان بگم وقتی زدنت باید بزتی؟؟
همسرم امشب خیلی دعوام کرد که با این اخلاقت داری به آیهان ضربه میزنی