۱۳ پاسخ

ویهان قهرمان که پستونکو داده مورچه ها ببرن😂

تصویر

من از اولش دخترم پستونک نگرفت بهترینشو گرفتم ولی نگرفت

مامان ویهان ممکنه جوا بدید

میشه از برنامه عکس بدی؟،

سلام لطفا از برنامه عکس بده میزنم گوگل چند تا میاره

عجب ایده ایی میشه از برنامه یه عکس بدی ،زدم گوگل نمیدونم کدومه

ممنون میشم

من تو ۶ماهگی گرفتم ازش

خب چرا نوکشو قیچی نکردی میگن این بهتره جوابم میده ،

منم باید دخترم از پستونک بگیرم میترسم شبا نخوابه

من سر پستونک دخترم کامل قیچی کردم دادم دستش خواست بخوره نتونست گفتم خراب شده پرتش کرد دیگه هم نخواست😂

آفرین عجب ایده ای خلاقانه ای

پسر منم دیوونه پستونکه یبار ترکش دادم شبارو نزاشت بخابیم همسرم گرفت داد دستش یماه و نیمه میخورد دیدم باز نمیشه خودش با دندونش پارش کرده بود دیروز تو بغلم داشت بازی میکرد منم نوکشو کنم گذاشتم دهنش گفتم واااای گرشا ببین چیکار کردی بعد خندیدم گرشام هم خندید بعد گفتم بندازیم دور گفت پاشو ببر بنداز اشغال بعدش چند بار سراغشو گرفت گفتم خودت خرابش کردی دیگه

هوش مصنوعی بنازم😂
از کجا پیدا کردی؟

انقدر گفتم گفتم فقط گوش میکرد بچم🥰🥰

تصویر

سوال های مرتبط

مامان هَمراز🧚🏻‍♀️⛄️ مامان هَمراز🧚🏻‍♀️⛄️ ۲ سالگی
حقیقتا فکر نمیکردم این روش جواب بده ولی داد . همراز این اواخر بشدت وابسته ی پستونک شده بود مخصوصا شبا بدونش نمیخوابید و خیلی وقتا تا خود صبح تو دهنش بود حتی اگه درش میاوردی میذاشتی اینطرف نصف شب قلت می‌خورد پیداش میکرد میذاشت دهنش. چند روز پیش تا از خواب بیدار شد پستونک تو دهنش بود گرفتمش یواشکی بردم گذاشتمش کمد و یکی از قبلیا رو با همون رنگ آوردم دادم دستش(اون یکیو نگه داشتم چون فکر نمیکردم این روش جواب بده و بعدش قطعا سراغ پستونک و میگیره)گفتم همراز بیا پستونک و دیگه بندازیم بره اَخِ 😂 خندید گفت باشه بغلش کردم رفتیم تراس گفتم بندازش اون پایین جوجو بیاد ببره انداختش پایین تو حیاط اومدیم خونه بهش توضیح دادم که مامان تو دیگه نی نی کوچولو نیستی بزرگ تر شدی نباید پستونک بخوری ..الکی گفتم انداختیم اونجا جوجو بیاد ببرتش برای شاهان(پسر دوستم که کوچیکه) گفتم شاهان پستونک نداره داره گریه میکنه و فکر می‌کنم گرفت چی میگم . بعد اون من هر ده دقیقه یکبار هی ازش میپرسیدم پستونک و چیکار کردیم؟ اونم توضیح میداد. هی یادش مینداختم تا یهو یادش نره و وقتی بهونشو گرفت و من توضیح دادم اذیت کنه مخصوصا شب موقع خواب.خلاصه این چند روزه دهن من سرویس شد از بس هی بهش یادآوری کردم .هر کی میومد خونمون همراز یدور توضیح میداد چه بلایی سر پستونک آورده😂شب اول یکم اذیت کرد دیر تر خوابید سرشو گرم کردم ولی گذشت و خوابید حتی نصف شبم بیدار نشد تا بهونه شو بگیره. روز بعد و شب بعدش بهتر بود.شبا که کلا سراغشو نمیگیره مثلا امروز چند ساعت پیش اومد گفت پستونک منم خندیدم گفتم مامان یادت رفت چیکار کردی ؟سرشو تکون داد رفت پی بازیش.. ادامه ی تاپیک پایین 👇🏻
مامان قلب مامان مامان قلب مامان ۲ سالگی
امروز از صبح منو پسرم بازی کردیم تو حیاط رفتیم سرما هم خورده بود ولی خب هم خودش بازی میکرد هم با من بازی کرد همین طور چشم انتظار بودیم باباش بیاد باباش که اومد چون عادت داره تا میاد لباسش عوض می‌کنه می‌ره تو حیاط که دستش اینا بشوره پسر منم که عاشق حیاط رفتنه گریه کرد اونم دوباره برذش بعدش گذاشتش داخل در روش بست گفت نمیزاره یکم بگیرش تا من بیام منم ناراحت شدم گفتم این همه چشم انتظار بودیم که بیای حالام که اومدی گریه ش انداختی باز خلاصه که با هربدبختی بود و گریه پسرم سر کرد تا من اومدم ناهار بیارم نشستیم ناهار بخوریم پسر من هی دست میکرد تو دیس ماهم داشتیم می‌کشیدیم که بخوریم یه دفعه گریه کرد و نااروم شد ،من بغلش کردم ارومش کردم رختخوابش آوردم کارتون گذاشتم که دراز بکشه دوباره تا نشستم پسرم اومد که شیر بده من رفتم شیر گرم کنم دوباره گریه و اینا تا شیر آوردم اومدم اولین قاشق بخورم دوباره گریه شیشه رو انداخت من رفتم شیشه رو بدم و اینا خیلی بهم فشار اومده بود حالا چرا؟چون تو این مدت که من این کارا میکردم آقا در حال خوردن بود من این همه گرسنه بودم صبر کردم که بیاد حالا که اومده صبرم نکرد من بیام سرسفره باهم شروع کنیم خلاصه دیگه منم ناهار نخوردم و نشستم کنار گفت بخور گفتم نمیخوام گفت این برنامه هرروز ماست که اینجوری نذاره ناهار بخوریم بعدشم خودش بخوابه نمیدونم تا کی ادامه داره
من فقط ریز ریز گریه میکردم اشکم میومد حالام ظرفا نشستم اومدم رو تخت
آخه یه مادر غیر از یه روی خوش و یکم درک شدن چی میخواد؟
مامان جان دلم🍁 مامان جان دلم🍁 ۲ سالگی
من هر وقت دخترمو دعوا می کنم و از دستش عصبانی می شم بعدش ازش معذرت خواهی می کنم و بهش می گم منو بخشیدی اونم می گه آره. یه بار موقع شیر خوردن گازم گرفت منم شیر دادنو قطع کردم و چند دقیقه بهش شیر ندادم اونم یه کم گریه کرد بعد یهو اومد بوسم کرد صورتمو ناز کرد گفت ببخشید دیگه گاز نمی گیرم😔 🥺 منم دلم سوخت بهش دوباره شیر دادم.‌ الان هر وقت تلاش می کنم دیگه شیرش ندم همش میاد نازم می کنه بوسم می کنه می گه ببخشید😔 جی جی بده. من هر چی می گم تو کار اشتباهی نکردی که بگی ببخشید اصلا حالیش نمی شه😔 هم دلم براش می سوزه که التماسم‌می کنه هم باید از شیر بگیرمش نمی دونم دیگه چیکار کنم. دورو بریا هم دخالت می کنن😒 مثلا مادرم دیشب خونمون بود نذاشت بخواد گریه کنه و تلاش کنه خودش بخوابه اومد دخالت کرد منم اونو دعوا کردم گفتم تو دخالت نکن ولی کلافه شدم باز شیرش دادم و خوابید😔 من بچه بودم حال من براش اهمیتی نداشت ولی الان پیر شده نمی خواد نوش کوچکترین رنجی بکشه حتی اگه اون رنج به نفعش باشه😏
خلاصه بزرگ کردن و تربیت کردن بچه تو شرایطی که بزرگترای دورو برش هنوز بالغ نشدن و نیاز به تربیت دارن کار استخوان شکنیه😮‍💨