۳ پاسخ

سلام عزیزم،من دوروزبودمیخواستم ازشیربگیرم،خیلی سخت بود،میومدبغلم میگفتم زخمه بغض میکرد دلم کباب میشد،دیدم هم خودم هم بچه داریم عذاب میکشیم کلا بیخیال شدم☹️
البته الآنم که شیرمیخوره خیلی سختمه ولی خوب چیکار کنم چاره ای نیست ،طاقت ندارم ببینم ناراحتیشو😭

پسر منم تا چندروز طرفم نمیومد اولش خوب کنار اومد ولی بعدش زیاد بهونه گرفت.الانم حواسش نباشه سرشو میاره سر سینم بعد بیخیال میشه.میگذره غصه نخور

منم خیلی ادیت شدم توتاپیکام هسا ولی بازم میخواره گفتم شوکه نشه تاثیربدنزاره ولی موقع هایی که خسته نیستم حوصله دارم سرش روگرم میکنم موقع هایی که میفتم دیگه مجبوری میدم

سوال های مرتبط

مامان سهیل🐣🥑 مامان سهیل🐣🥑 ۲ سالگی
امروز ۳ روز میشه ک گل پسر🍼 تو ترک شیشه است. خداروشکر ک دیشب راحت خابیدو بهونه ای نگرف. من همه کار کردم ک شیشه رو نخوره سرشو قیچی کردم فایده نداشت بازم میخورد.چسب برق زدم ک بترسه فایده نداشت چسبو کند..من از تلخک استفاده کردم یکم زدم و دیشب اوردم بهش دادم تا گذاشت دهنش گف تلخ اه. گفتم اه شده خراب شده اول گف ن مال منه. گفتم خو خراب شده ک نمتونی بخوری یکم نگا کزد شیشع رو بعد خودش پاشد رف گذاشت رو اپن و اومد دراز کشید یکم براش شعر خوندم و بعدش خوابش برد نصف شبم بیدار نشد راحت خوابید.. خداروشکر ک داره میگذره.من اصلا نمخاستم از تلخک و اینجور چیزا استفاده کنم گفتم یکم بخوره وبعدش خودش بدش میاد ولی دیدم ن هرچی میگذره وابستگیش شدید تر میشه .
صبحم بیدار شد ی لیوان شیر خورد..
خداروشکر ک این روزا داره میگذره🙏❤️ من خودم فک میکردم بازم با تلخک شیشه رو بخوره همش ماتم داشتم اگ تلخکو خورد چبوار کنم من تلخک و گذاشته بودم مرحله اخر
الان یسوال شما هرروز ب بچهاتون شیر میدین؟؟؟چجوره؟؟من قبل خواب پسرم شیشه میخورد ک تو شیشه شیر پاستوریزه براش میرختم..
مامان فندق مامان فندق ۲ سالگی
ششم فروردین چهارصدوچهار،صبح شروع کردم دخترمو از شیر بگیرم
الان میشه 3شب که کلا شیرندادم بهش.اولین روز که خیلی اذیت شد،انگار یه چیزی گم کرده بود و بی دلیل گریه میکرد،دیگه جیغ و داد نمیزد بی اختیار و مظلووومانه فقط گریه میکرد،ب هرسختی که مشید سرشو گرم میکردم و میگفتم ممه اوف شده،تا شب.دیدم موقع خواب داره عذاب میکشه،گریه کرد،گریه کردم 😭😭عذاب کشید،عذاب کشیدم،سرشو گذاشت رو سینمو خابش برد!همینکه عمیق خابید قلبم منفجر شد😭😭😭آخ که چه گریه ای کردم
دلم سووووووخت،بدم سوخت😭دختری که بدون ممه امکان نداشت بخابه،الان با بوی ممه خابش برد،واای که خدا میدونه چقدررر گریه کردم،همسرم بدتر از من رفت تو آشپزخونه اشک ریخت😭😭بعدش اومد و منو دلداری داد تا یکم بلکه آروم شم😔دومین روز و شب نسبتا آروم گذشت،بیقراری میکرد ولی یوکوچولو یادگرفته بود که ممه واقعا اوف شده،شبشم با،باباش رفت بیرون وقتی برگشتن خابیده بود.ولی سومین روز صبح زود بیدار شدو بازم گریه کرد😭
یجوری آرومش کردم و دوباره خابید
تا شب ماجرا خوب پیش رفت،سراغ ممه رو میگرفت وقتی نشونش میدادم بدش میومد و میرفت