۲۸ پاسخ

خیلی ازت خوشم میاد خیلی مرتبو تمیزی

اینم اینورش

تصویر

عالی شده عزیزم مبارکش
تختش از کجا گرفتین؟؟

خیلی عالیه مبارکه

والا عالی شده

نه عزیزم‌خشگل شده،، انشالله بسلامتی نی کس تو بغل کنس

چه حس خوبی میده اتاق مرتب بچه هان

ولی خیلی قشنگ چیدی عزیزم

آخی چه زود گذشت ماشالله ،رسیدی هفته ۳۲
یادمه وقتی فهمیدی بارداری حالت خیلی بد شده بود

ای ول بهت واقعاخیلی گلی

احساس میکنم کمد سفیده رو برداری و تخت و بکشس اونجا.و اون کمدو روبروش فک کنم پنجره باشه بچسبونی به دیوار کنار پنجره.اون دیوا ی که تخت گذاشتی یکمش بار میمونه و اتاق خلوتتر دیده میشه

اون اسباب بازیهای بزرگ و ماشین اینا خیلی جادارن.ولی شلوغ دیده نمیشه.
تخت آرشا کجاست؟

مبارک باشه عزیزم خوب شده. جدیدن رفتی سونوگرافی ؟

نه گلم شلوغ نیست
خیلیم عالی و مرتب 👌
انشاالله گل پسرتو به سلامت بغل بگیری
زایمان راحتی داشته باشی گلم 😊

چه قشنگ و مرتب چیدی
مبارک گل پسران

گلم اون دایناسورو چن خریدی

خیلی خوب چیدی عزیزم
خیلیم مرتب و منظم
مبارکشون باشه

خیلی زیبا مبارکشون🥰🩵❤️

مبارکشون باشه عزیزم ان شاالله به سلامتی بغل بگیری

خیلی خیلی قشنگ شده عزیزم 😍

سلام عزیزم به سلامتی
نه اصلانم شلوغ نیست خیلیم قشنگ شده😍

عزیزم اون تخت آرشا جونه برا تودلیت تخت نگرفتی

مبارکش باشه .‌ایشالا به سلامتی بغلش کنی گل پسرو...اسمشو قرارشده چی بزاری البته اگه فضولی نباشه

ماشاالله خیلی همشون خوشگله، مخصوصا من عاشق تختش شدم 😍😍😍
اسب رو اگه بزاری یکم گوشه تر ، وسط اتاق خالی تر بشه، اتاق بازتر دیده میشه

خیلی خوب شده😍

نه گلم شلوغ نیست بسلامتیو دل خوش عزیزم 😍😍

نه گلم خوبه شلوغ نیست ، انشالله کوچولو بسلامت بدنیا بیاد و خدا داداش بزرگش و هم حفظ کنه 😍
چند هفته ای الان ؟

نه شلوغ نیس اتاق بچه های منو ببینی سرت گیج میره

سوال های مرتبط

مامان آرشا و آیهان مامان آرشا و آیهان ۴ سالگی
خانما بزرگترین ترستون راجب بچه تون چیه؟من یکیش ترس از گم شدنش ک باعث شده بیرون رفتن لحظه ای ازش چشم برندارم و به هیچکی اجازه ندم تا کوچه با بچم بره دومیش تجاوز ک تجربه اش رو تو کودکی داشتم البته روانی بود تاجسمی ی نفرشون زنداییم بود ک فک کنم از۴،۵سالگی شروع کرد نه تنها من بلکه خواهر و تمام دخترای فامیل هم اذیت میکرد زیاد یادم نمیاد ولی ی چیزایی مثل مالش سینه ک ازمامیخواست یا حرفایی ک میزد و اینا یادمه مامانمم میدونست و باهاش حرف نمیزد ولی تو مهمونیا میدیدیمش و حتی کنجکاومون میکرد بدن بقیه دخترا روهم ببینیم و حتی خودارضایی بعد ها ک بزرگ شدیم کاریمون نداشت تااینکه تو۱۱سالگی توسط ناپدری اذیت میشدیم و همیشه وحشت داشتیم از تنهابودن حالا باعث شده من اعتماد نکنم وقتی ارشا میره جایی حتی تو اتاق پیش خواهرم میرم دنبالش وقتی ی جا وایمیسته همش دنبالش میترسم یکی اذیتش کنه یا حتی شلوارش رو دربیاره این ترس باعث شده حتی از بچه هابترسم و نگران مدرسه رفتنشم میدونم همه نگرانیم ولی من بیش از اندازه ترس دارم همه ادما دورم رو از دور دید میزنم ک ببینم کاری باارشا دارن یا نه و‌مرتب ازش میپرسم فلانی چیزی نگفت اذیتت نکرد
مامان آرشا و آیهان مامان آرشا و آیهان ۴ سالگی
سلام دوستان صبح بخیر
من خیلی ناراحتم قلبم داره میترکه دیشب ساعت۹ونیم ارشا خوابید و ۴صبح بیدارشد منم چون دندون درد داشتم دیگه نخوابیدم و رفتیم تو اتاقش بازی کنیم تا۸صبح که پاشدم صبحونه اماده کنم
روزقبلش هم خیلی خستم بود خلاصه پرتقال اب گرفتم و لباس شستم و چندجور صبحونه چیدم ولی ی لقمه هم نخورد از طرفی دستشویی داشت و خودش رو نگه داشته بود هی میگفت بریم هی میگفت نه
دندونمم شدید درد گرفته بود عصبی شده بودم
گفتم پس پاشو بریم بخوابیم اومددنبالم هلش دادم گریه کرد خیلی خیلی ناراحت شدم کلی گریه کردم شاید چیزی نباشه ولی این اواخر خیلی اشکش رو دراوردم خیلی کم تحمل شدم بشدت عصبی اصلا انگار خودم نیستم
بعدازاون هربار ک رفتم سمتش انگار میترسید اولش یجوری نگاه میکرد بعد میومد سمتم خودم حس میکنم ناراحته چون چندبار به شوهرم گفته ک مامانم داد میزنه و مدام بهونه شوهرمومیگیره
حالا اوردمش پارک دلم واسه معصومیتش میسوزه چرااینجوری شدم قبلا هیچی بهش نمیگفتم صبرم بیشتربود میدونم ظهر باز ممکنه عصبی بشم چون مقاومت میکنه نمیخوابه و‌چون خستم کم میارم
خیلی دلم پره خیلی واسش ناراحتم ازخودم خیلی عصبی و‌ناراضی ام