خانما بزرگترین ترستون راجب بچه تون چیه؟من یکیش ترس از گم شدنش ک باعث شده بیرون رفتن لحظه ای ازش چشم برندارم و به هیچکی اجازه ندم تا کوچه با بچم بره دومیش تجاوز ک تجربه اش رو تو کودکی داشتم البته روانی بود تاجسمی ی نفرشون زنداییم بود ک فک کنم از۴،۵سالگی شروع کرد نه تنها من بلکه خواهر و تمام دخترای فامیل هم اذیت میکرد زیاد یادم نمیاد ولی ی چیزایی مثل مالش سینه ک ازمامیخواست یا حرفایی ک میزد و اینا یادمه مامانمم میدونست و باهاش حرف نمیزد ولی تو مهمونیا میدیدیمش و حتی کنجکاومون میکرد بدن بقیه دخترا روهم ببینیم و حتی خودارضایی بعد ها ک بزرگ شدیم کاریمون نداشت تااینکه تو۱۱سالگی توسط ناپدری اذیت میشدیم و همیشه وحشت داشتیم از تنهابودن حالا باعث شده من اعتماد نکنم وقتی ارشا میره جایی حتی تو اتاق پیش خواهرم میرم دنبالش وقتی ی جا وایمیسته همش دنبالش میترسم یکی اذیتش کنه یا حتی شلوارش رو دربیاره این ترس باعث شده حتی از بچه هابترسم و نگران مدرسه رفتنشم میدونم همه نگرانیم ولی من بیش از اندازه ترس دارم همه ادما دورم رو از دور دید میزنم ک ببینم کاری باارشا دارن یا نه و‌مرتب ازش میپرسم فلانی چیزی نگفت اذیتت نکرد

۲۵ پاسخ

بزرگترین ترس من هم تجاوز ، گم شدن ،

عزيزم نسبت به تجربه هات اين ترسها طبيعيه
ولي بنظرم رو خودتون كار كنيد و بعد از مطمئن شدن اعتماد كنيد و بزارين پسرتون مهد يا كلاس بره
وگرنه مدرسه و بعدا اجتماع چطوري بره شما همه ش بايد استرس بكشين
همسر منم اينجوري بود ميگفت فقط كلاسايي كه تو ميتوني پيشش باشي و لازم نباشه تنهاش بزاري ببرش
ديگه انقد صحبت كردم و اين مهد و مربياش رو ديد. راضي شد بنويسمش مهد
وگرنه ميگه ديدم و شنيدم مربي بچه هارو اذيت كن
ميگفت باشگاه و استخر كه كلا ممنوع باشه

اره بخدا منم از گم شدن میترسم

حق داری عزیزم

یاد اون فیلم هیس دخترها فریاد نمیزنند افتادم
یه دیالوگ داشت می گفت وقتی توی بچگی کسی بهش تجاوز می کنید روحشو تا ابد کشیدید و شما قاتل محسوب میشی، خیلی جرات میخاد اعتراف کنی احسنت به شما که پیگیر میشی حتما با روانپزشک مراجعه کنید خیلی موثر

منم فکرای شما رو دارم مال من ده برابرشماس واینکع تجاوزی که ب من شد تو بزرگ سالی بود والان حتی میره خونه مادرشوهرم استرس دارم وسریع میرم دنبالش ب برادرشوهرم که اصن اعتماد ندارم درجایی که خیلی دوسش دارن و اینکه من فقط بامادرشوهرم و مامان خودم دراتباطم حتی ب دخترم میگم دوست بابا که میاد میگه بووس بده نباید بدی و خیلی سخت گیرای بیشتر مشگلم داریم باعموی شوهرم سفتو سخت که همیشه میگم میترسم بیان یا یکیو وادارکنن دخترمو ببرن شمارو با جونو دل درک میکنم

😔😔😔😔حقداری

وای چه روزای تلخی داشتی عزیزم💔
منم ترس از مدرسه و مهدشون دارم🥲

گلم حتما خودت برو تراپیست
واز مشاور کمک بگیر
باید اول خودت به آرامش برسی وگرنه جلو موفقیت بچه ها تا میگیری اگر پسر باشه سرخورده دخترم باشه از همه جا محرومش می‌کنی

بسم الله حالم بیشتر از زنداییت بهم خورد مریض روانی بوده بدبخت داییتون فقط
طبیعیه این ترسا رو داشته باشی چون خودتم تجربه داشتی من از گم شدن بچه میترسم

منم دقیقاترس ازگم شدنش وتجاوزایناکه وقتی توذهنم میادکم میمونه قلبم وایسته

با خوندن تایپیکت برق سرتاپامو انگار گرفت سردرد گرفتم نمیدونم زبونم نمیچرخه آخه یه بچهد۵ساله چه میدونه خودارضایی چیه ،،زنداییت زنده اس ؟؟

ترس نداشته باش دل بسپار به خدایی که با این همه گذشته تلخ هنوز همه مدل هوای تو رو داره پسری بهت داده قند عسل و نباتی در شکم یادمه یکی دو ماهه بودی می گفتی چطوری با جابجایی افسردگی بچه داری این دوران سر کنم بیا دیدی میشه چون خدا رو داری

مامان آرشا سزارین هستی یا طبیعی؟

عزیزم شما ت بچگی اذیت شدی ت ذهنت مونده میترسی با بچت این اتفاق بیفته وسمت های شما بیشتر ت کوچه بازی میکنن پس خیلی حواست باشه بچت دم در نزاری بره وبهش یادبدی که چطوری ازخودش مراقبت بکنه هرجا هراتفاقی افتاد بدون ترس ونگرانی بیادبهت بگه

بزرگ ترین ترسم اینه یه روز بمیرم کسی نیس نگهداره کسی دلسوز بچه هام نیس مادرمم پیره شکسته مادرشوهره پیره سن بالا بی اعصاب که همش بچه هامو تحقیرمیکنه خورد میکنه

منم همیشه ترس گم شدنش رو دارم شابد واسه اینکه خودم تو بچگی حدود یک ساعت گم شدم کوچمون رو گم کرده بودم ولی خیلی ترسیده بودم

اونایی که گفتن برو مشاور رو درک نمیکنم!!! آدم وقتی درمورد مسائل و مشکلات جامعه آگاه تر باشه چه خودش تجربه کرده چه تجربه دیگران رو دیده مسلما نگران‌تر میشه!! من خودم تجربه خاصی نداشتم اما چون اینهمه کودک آزاری می‌بینیم و می‌شنویم حساسیت بالایی دارم منم دخترمو تنها جایی نمیفرستم اجازه نمیدم پیش غریبه ها بره، ب همسایه و دوست و آشنا نمیگم خاله عمو میگم آقاهه خانومه که بدونه غریبه با آشنا فرق داره غیرمستقیم خصوصی رو یاد دادم حتی نمیزاره کسی از لبش بوس کنه میگه خصوصیه فقط صورت غریبه هارم لبخند بزنن روشو برمیگردونه میگه غریبن

کاش اینجا بودی بغلت میکردم
کاملا درکت میکنم
منم همین ترس هارا دارم علاوه بر ترس از دست دادن دور از جونشون
ترس از مادر ناکافی بودن و هزار ترس دیگه

این نگرانی ها طبیعی،همه ی ماها داریم
ولی داشتم فکر میکرد به حکمت خدا، که بهتون دختر نداد که بیشتر اذیت شید، ازین بابت که خودتون دختر بودید و اگه دختردار می‌شدید مسلماً فکرو خیالتون بیشتر میشد.
من هم ب عنوان ی مادر خیلی نگرانی ها در مورد دخترو پسرم دارم

خداروشکر با این شرایط سخت یه مادر نمونه شدی عزیزم
دمت گرم
منم از اینا که گفتی میترسم واقعا و گاهی فکر میکنم کاری از دستم برمیاد یا نه بعد از ۷ سالگیشون

عزیزم چرا به مادرت نگفتی ناپدریت اذیتت می‌کنه خدا نکرده بلایی سرت میآورد😔

چقد سخت حتما پیش یه مشاوره برو

عزیزم ناپدریتون چیکارمیکرد؟

باتوجه به تجربه ای که داشتی خیلی طبیعی هست که ترس داشته باشی اما اینم درک کن که همه مثل اون ادمای دوران کودکیت نیستن سعی کن زیاد سخت نگیری بچت هم اذیت میشه ان شالله که هیچ اتفاقی نیفته

سوال های مرتبط

مامان آرشا و آیهان مامان آرشا و آیهان ۴ سالگی
خانما ی سوال دارم ک خیلی فکرمو مشغول کرده
ی مدته پسرم دسشویی نمیره هفته ای یبار دفع داره اونم با شیاف
هرروز بهش ملین و انواع شربتا گیاهی میدم دسشوییش میگیره ولی قایم میشه تا وقتی ک ول کنه هربار بالا پایین میپره ولی حاضر نمیشه بره دسشویی و اون عفته ای یبار هم باجیغ و‌گریه میره و حتی بالاهم میاره
دارویی هست ک شکمش اب بشه طوریکه ک نتونه خودش رو نگه داره؟
سوال بعدی اینه ک ادرارشم نگه میداره جلو شلوارش همیشه خیسه ولی ی مدته اینقد نگه میداره ک جیش میکنه تو خودش
امروز صبح گفتم بریم دسشویی گفت نه یهو دیدم ایستاده خودش رو خیس کرد بعد رفت دسشویی خودش رو شست خیلی ناراحت شدم ما تو خونه دعوا نذاریم تنبیه و کتک نداریم هرروز بیرونیم همه چی دراختیارش گذاشتم روزی بالای ده بار بهش میگم ک دوسش دارم مطمئنم سوزش و ایناهم نداره ولی فکروخیال دیوونم کرده نمیدونم چشه هربار ک میپرسم ی چیزی میگه یبار میگه خستم میشه یبار میگه دستم بندبود و اصلا نمیدونم چشه
اگه راهکاری دارید خواهش میکنم کمک کنید چندروز دیگه داداشش دنیا میاد و من خیلی خیلی نگران این موضوعم