۸ پاسخ

قدمش خیر و مبارک...بسلامتی بغلش بگیری به زودی

عزیزم قدمش مبارک باشه .
الهی شکر که هر دو خوبین

لباس خودتون ولی دیگه برای بیمارستان هست و دو سری لباس عوض میکنید

وقت میرید اتاق عمل فقط یه پمپرز باهاتون باشه خودشون لباس تن نوزاد میکنن که دیگه برای خودتونه و یه ملافه نوزاد
یه دمپایی و دستمال کاغذی و دستمال توالت هم میزارن

مبارک باشه عزیزم
میضه لطفا بگید توی ساک بیمارستان چیا بود؟
و جوراب واریس خودشون بهتون میدن یا باید خودمون بگیریم؟

مبارک باشه عزیزم
بسلامتی و دلخوش

قدمش مبارک باشه

قدمش مبارک باشه عزیزم
چرا nicuهست

سوال های مرتبط

مامان ماهلین مامان ماهلین ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت سوم :
دیگه من بدبخت رو اورژزنسی بدون رضایت بردن اتاق عمل دکترم هم اومده بود و بعد من رو گذاشتن رو تخت جراحی و دکتر بیهوشی اومد گفت بشین شونه هات رو شل کن نفس عمیق بکش ، حس کردم چند با سوزن خورد رو فقرات کمرم درد اش کم بود بعد خوابیدم و بعد چند دقیقه پاهام کامل بی حس شد و بعد دیگه عمل شدم و نی نی اومد و بهم نشون دادن و ساعت ۵.۱۰ دقیقه رفتم اتاق عمل ۵.۲۰ دقیقه بچه به دنیا اومد و نزدیک ۶ اومدم بیرون چون دوختن شکم ام و برداشتن نخ سرکلاژ طول کشید. دیگه بعد اون هم رفتم تو ریکاورب بعدش با نی نی رفتیم بیرون سمت آسانسور که بریم بخش شوهرم اومد و رفتیم بخش . یه خانم تو بخش میومد شکم ام رو فشار میداد که ببینه میزان خونریزیم چقدر هستش . حتما یه همراه خانم داشته باشین . دیگه اومدن و به همراه ام یاد دادن چجوری بچرو بزاره کنارم و شیر بده و بچرو پوشک کنه و آروغ بگیره و کلی میومدن باهام صحبت میکردن هم پزشک اطفال هم روانپزشک و مشاور هم ماما و دکتر بخش و ....تخت کناریم که طبیعی بود راحت به کاراش میرسید و بچه اش رو بغل میکرد و مینشست ولی من کاملا انگار فلج از هر کاری بودم بهم سوند وصل بود و صاف خوابیده بودم تا اینکه یکم بهتر شدم و چالش بعدی مدفوع کردن بود که کلس طول کشید و پدرم درومد چون تا مدفوع نمیکردی نمیزاشتن غذا بخوری منم که کلی گرسنه ام بود . فقط کمپوت انجیر و گلابی میخوردم. یک هم میومد مجور میکرد راه برم واقعا راه رفتن کمک میکرد که زودتر روده ام حرکت کنه . این هم تجربه زایمان ام . الان هم نصفه شبی نی نی تو بغلم داره شیر میخوره شیر دهی هم چالش بعدی 🤣ایشالا همه به سلامتی نی نی شون رو بغل بگیرن
مامان 🩷☃️🌨️ مامان 🩷☃️🌨️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۳:

بعد از اینکه اومدم ریکاوری دخترا ینی به حدی من میلرزیدم ک دندونام رو هم واینمیستاد دوبار بهم یه دارو تزریق کردن ک بهتر شدم
ولی احساس سرمای زیادی نداشتم فقط میلرزیدم…نفسو گذاشتن رو سینه ام ک بهش شیر بدم وای سینمو نمیگرفت سالن ریکاوریو گذاشته بود رو سرش اینقد ک گریه می‌کرد من از زجه هایی ک میزد میترسیدم و غصه و ناراحتی تموم جونمو گرفته بود چون از کمر بی حس بودم نمیتونستم تکون بخورم ک درست بغلش کنم اصلا آروم نمیشد
همه بچه هایی ک تازه بدنیا اومده بودن آروم بودن
فقط نفس گریه می‌کرد ماما میومد سینه مو میذاشت دهنش ولی چون نوک نداشت نمیگرفتش خلاصه داستانی داشتیم
دیگه نبردنش همسرم ببینتش چون آروم نمیشد همینجوری تو بغلم دوتایی از ریکاوری بردنم اتاق خصوصی خودم
وای تا نیم ساعت اول خوب بود حالم ولی نیم ساعت ک گذشت دردام شروع شد مدام برام شیاف میذاشتن مسکن به سرمم تزریق میکردن ولی تا اثر کنه جونم در میرفت
وگرنه با شیاف و مسکن آروم میشدم،فقط قبل از اینکه دارو اثر کنه ک من دردام زیاد بود ناله میکردم ک چرا پمپ درد نگرفتم…
از اولین راه رفتن با کلی بخیه بخوام بگم دردناک بود ولی شدنی بود من به شدت به شدت آدم کم تحملیم ولی فقط به عشق دخترم سرپا شدم
اصلا نشستم پاشدم راه رفتم هر یکساعت یبار ده دقیقه قدم میزدم