۱۱ پاسخ

من نمی‌فهمم ناخواسته ینی چی
وقتی زن شوهر باهم رابطه دارن ناخواسته دیگه معنی نداره عزیزم
بگو خودمون خواستیم
نگو ناخواسته

بعدشم گناه داره سقط کردن

عزیزم کاریه که شده
دیگه به عقب نمیشه برگشت
فقط هرکیو دیدی بگو خودمون دوست داشتیم
اصصصلا حتی به مادر خودت نگو ک ناخواسته بوده

عزیز دلم از کجا میدونی حکمت خدا برای هدیه این فرشته به تو و همسرت ، دادن یه فرصت برای ترمیم قلبهاتون نیست؟
از کجا میدونی روزی این طفل معصوم روزی معنوی و پیوند مجدد شما نیست؟
خدایی که بهتون داده نعوذبالله ناتوان از رفع مشکلات زندگی تون هست؟؟!!

هیچ لزومی نداره بابت زندگی شخصی خودتون به کسی جواب پس بدید دیگه از رابطه و فرزند آوری چی خصوصی تره شما یه خانواده مستقل هستید و اتاق خواب و اتفاقات بعدش به هیییچ احدالناسی ربط نداره

نمیخوام دلتو خالی کنم ولی اگه شوهرتو دوست نداری اشتباهه

ببخشید روش جلوگیری تون چی بود

شپش چیکار کردی مهربان ؟
شوهرت که نفهمید؟

اخی چقد سخت

حرفهای بقیع درسته
شما دوست نداشتی یا مشکلات باید خیلی مراقب می بودی

خیلی دلم میخاد بگم که کاش روش جلوگیری تو محکم تر پیش می‌رفتی ولی الان که دیگه گذشته ببین حتی اگه شوهرتون دوست نداری نخواه که جون یه موجود زنده رو بگیری شاید قلب نداشته باشه ولی دیروز یه کلیپ دیدم تو تلویزیون نشون میداد جنین برای اینکه سقط نشه و به رحم چنگ مینداخت که نزاره اون میله باعثه کشته شدنش بشه دل آدم ریش میشد خواستم بگم اون جنین یا حتی نطفه ای که تو رحمت هست الان یه آدمه و شاید به دلخواه خودش نخاد بدنیا بیاد ولی تو الان مادری میفهمی که از وجودت وقتی کنده بشه و سقط بشه چه افسردگی و گناهی پشتت هست و اینکه یه حا خودمم همچین که نطفه بسته میشه اگه دلیل پزشکی نداشته باشی تا سقط کنی گناه محسوب میشه و تازه برا دلیل پزشکی هم حتی داشته باشی باید کفاره سقط رو بپردازی پس نکن عزیزم هم به خودت ظلم می‌کنی هم به اون بی پناه تو رحمت برا دنیا بیاد حالا که اومده و همچین که قصد سقط کردن از سرت افتاد به همون تو دلی بگوذاز خدا بخواد زندگیتو بهتر کنه با شوهرت و علاقه تو بهش بیشتر کنه هم علاقه شوهرت رو به خودت 🙂😇🤲🤲🤲

عزیزم مبارکه ....خودتوناراحت نکن انشاالله همه چی درست میشه بسپر ب بالایی انشاالله ی معجزه بزرگ وقشنگی توزندگیت اتفاق بیفته وبهترینها برات پیش بیاد.....

ینی چون شوهرتو دوس نداری ، بچه خودتم دوس نداری؟
بعدم میشناسم کسیو که بخاطر کار و مستاجری سقط کرد ، ۱۰ ساله هنوز بدهکارو مستاجره
چی داری میگی نمیفهمم😐

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۱۵ ماهگی
واقعا گاهی وقتا از دست دخملی به مرز جنون میرسم....بهونه گیریاش، نق نق گردن بیخود، اینکه همش به دست و پام میپیچه حتی یه دستشویی هم نمیشه برم، یا اینکه مدام بغل میخواد یا میگه از کنارم تکون نخور...
به خودم که میام میبینم کل روز در حال قورت دادن خشم و عصبانیتمم و به خودم تو دلم میگم تحمل کن این روزا میگذره بزرگ میشه و دلتنگ همین کارایی میشی که الان بابتش خسته و کلافه ای...و همین حرف میشه یه نور تو دلم که بازم بغلش کنم و محکم ببوسمش تا هروقت دلش میخواد کنارش بشینم باهاش بازی کنم و بغلش کنم تا ذوق داره تاتی تاتی راش ببرم و اونم بخنده...مگه چندبار دیگه این دستا و پاهای کوچولو به من احتیاج دارن پس الان تا لازمه تا میتونیم براشون وقت بذاریم بازی کنیم و بهشون عشق بدیم که فردا حسرت نخوریم...
امروز ار اون روزایی که خونه در حد بمب خوردن منفجر شده تو آشپزخونه که نمیشه قدم گذاشت اتاق خوابا سالن همه افتضاح بهم ریخته...خودمم پریود شدم و از صبح حتی یه لقمه نون نتونستم بخورم...اما بجاش تا آخرین جونی که داشتم باهاش بازی کردم الان خوابید تازه روزم شروع شده از کجا شروع کنم.....خدایاااااا کمک😁😁😁😁
مامان سوین😍 مامان سوین😍 ۱۳ ماهگی
امشب خیلی خیلی دلم گرفته نیمدونم چرا یکسال گذشته از روزی که دختر کوچولوم به دنیا امده خیلی سختی کشیدم تنهایی خیلی وختا از تنهایی جوری هق هق زدم دلم به حال خودم سوخته سن کم تنهایی بچی کوچیکی که هیچی ازش نمیدونی من به تنهایی این جوجومو بزرگ کردم دختری که خیلی نازک نارنجی بود از همه چیز میترسید حتی تو عمرم یک بارم بچی کوچیک ندیده بودم یعینی جوری نبوده که با بچی کوچیکی که تازه بدنیا امده باشم تک فرزند باشی از روزی که دخترم به دنیا امد خیلی سرسخت شدم حتی مامانم میترسید لباساشو عوض کنه یا بلندش کنه من همی اینارو انجام میدادم نمیترسیدم بلندش میکردم یاداوری اون لحظات خیلی برام سخته زخم سزارین و زمستون باشه و بچه ای که بستری باشه فقط گریه میکردم اگه میرفتم ملاقاتش حتی پرستارا هم دلشون به حالم میسوخت اینارو نوشتم که بگم همه چی مگذره چ خوب چ بد دختر کوچولوی من خیلی دوست دارم از هرکسو هر چیز بیشتر تو دلیل نفس کشیدنو ادامه دادن زندگی من هستی همیشه خوشحال باشی الاهی مامانی😘🧸🌻