۶ پاسخ

گودووو عزیزممم

وای چقد خوب زایمان کردی خوشبحالت زایمان اولت بود

به خدا نتیجه صبرت رو دیدی

وای چقدر تو تجربه خوبی داشتی از زایمان
کدوم بیمارستان زایمان کردی؟

الهی عزیزم😍

ای مادر😍

سوال های مرتبط

مامان 🩷دل‍‌ــارام مامان 🩷دل‍‌ــارام روزهای ابتدایی تولد
مامان کمیل👼🤍 مامان کمیل👼🤍 ۹ ماهگی
خاطره زایمان پارت ۳
به یجا رسیدم که بی اختیار زور میدادم و برای اینکه زور بیخود نزنم جیغ میزدم و میگفتم نمیتونم زور نزنم چیکار کنم
مامام هم گفت بخواب معاینه کنم معاینه کرد گفت ۸ سانتی عالیه از اینح
جا به بعد درد اومد به زور اسکات میزنی
خدایی سخت ترینش همینجا بود دست و پام از درد میلرزید سست شده بودم ولی ب زور اسکات میزدم یا مثل دستشویی مینشستم رقص لگن میرفتم
دیگ یجا نتونستم اصلا خودمو نگه دارم جیغ زدم گفتم دیگ نمیتونم زور نزنم گفت بیا معاینه آخریو بکنم معاینه کرد گفت حنا فولی درد اومد با تمام قوا زور بزن
دردا فاصلش کمتر ی دقیقه شده بود و هربار که میومد سه تا زور محکم میزدم نفس میگرفتم دوباره زور و تو همین حین رو ماما ادرار پاشید که خداوکیلی ذره ای خجالت نکشیدم اصلا مهم نبود اونموقع برام تازه مدفوعم کردم ( ی نصیحت اگ حس کردین دارین مدفوع میکنین یا ادرار جلوشو نگیرین دهانه رحمتون لبه دار میشه کلا شل کنین زور محکم بدین)
۵ ۶ بار سه تا سه تا زور زدم و گفت سرش فیکس شده بلند شو بریم اتاق عمل ی نفرم فرستاد تا اتاقو آماده کنن طبق چیزی که مادربزرگم گفته بود ویلچرو قبول نکردم گفتم تا اتاق عمل راه میام
با پای باز باز تا اتاق عمل یجورایی دویدیم😂 تا رسیدم بردنم رو تخت زایمان و پارچه رو شکمم گذاشتن و نور گرفتن اونجا😂 دو سه نفر اومدن برا سرم زدن بعدش و تمیز کردن بچه خیلی جالبه برام استرس که نداشتم هیچ انگار دردا برام قابل تحمل بود فقط زور زدنه خیلی قوت میخواست
دوباره مامام بهم گفت درد که اومد زور میزنی وقتی رفت فوت میکنی
چشمی گفتم و تا درد اومد زور زدم ۵ تا زور زدم گفت دیگ نگه ندار فقط زور بزن
ی زور محکم دادم و ی جیغ جانانه چون برش که داد ترسیدم😂
مامان غزل😍🥰 مامان غزل😍🥰 ۲ ماهگی
پارت چهار
سریع من گذاشتن روی تخت زایمان وسایل اماده کردن حس زور بهم دس میده گفتن دردت گرفت زور بزن من هی دردم گرفت زور میزدم نمیاد گیر کرد گفت زورت فایده نداره جای سرم خراب شده یکی اون داره بهم امپول میزنه یکی هم رو باسنم امپول انتی بیوتیک زد شنیدم گفت انتی بیوتیک زدم بهش گفتم برای چی گفت برا بچه عفونت نگیره هی دردمیگیرم زور زدم دختر بچه هم میترسید زورمیزنه داد بی داد راه انداختیم من اون دختر به من‌میگن زور بزن سر بچه معلومه به اون میگن زور بزن سر بچه داره میاد وضع بدی بود خیلی وحشناک هی زور محکم میادم چهار پرستاربالا سرم بود پرستارا میگن دستمو فشار بده زور بزن دستاشون فشار دادم زور میزنم نیس بچه نمیخواد داشتم ناامید میشدم ک دکتر برش زد گفت الان زور بزن با دردات منم اسم فاطمه زهرا دادزدم اسم شوهرم داد زدم ک سربچه اومد نزدیکتر شد گفت افرین همین جوری ادامه بده بعد صدا گریه بچه اومدتا دیدم دختر بغل دستم زایید من موندم🤦‍♀️🥺😣
مامان آریا💙 مامان آریا💙 ۳ ماهگی
پارت ..
#زایمان طبیعی
تند تند تایپ میکنم نینی بیدارنشه ببخشید اگه غلط داره بعضی جاها
خلاصه گفتم وای حس دفعم دارم دوروزه شکمم کارنکرده ماما همرام بردم تا دستشویی اونجا باهاش دعوا کردن که نباید ببریش این حس زور زدنه،،گفتم بیا معاینم کن خانم ماماااااا،،فک کن من که گفتم از معاینه بدم میاد گفت باشه داد نزن😝گفت ۷سانتی ،مامام گفت تو اصلا به ورزش و نرمش نرسیدی بیا کمی کمرتو چرب کنم که خوب بود خیلی،،بعدش گفتم بیا اینجا یه ماما بود سنش کم بود،گفتم معاینم من خودم میدونم بازم باز شده دهانه رحمم گفت باشه،که گفت ۷و۸ سانتی کمی دیگه زایمان میکنی،حرکاتم غیرارادی بود مشت زدم به تخت،کله کوبیدم 🦬دیگه اُس🌹شدم گفتم هی لعنتیا من حس زور دارم شما چطور میگید زور نزنم برعکسید شما!!معاینه کرد گفت فولی بدو بیا تخت زایمان،،که چون متاسفانه خوب غذا نخورده بودم که یوقت دفع نکنم زور نداشتم وحالت غش رفتم،،که ماماهمرام خیلی هوامو داشت واسم آبمیوه وخرما میذاشت دهنم که غش نکنم
مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۴ ماهگی
تجربه زایمان ۶ :
گفت هروقت دوباره احساس فشار ب مقعدت داشتی باید زور بزنی الان نزن!! گفتم باشه
یکم گفتم وای داره بهم فشار میاد گفت زور بزن
یه زور زدم که قیچی رو انداخت و یکم قسمت پایین واژن مو برش داد ک چون خیلی درد داشتم فقط ی سوزش کم فهمیدم ک اصلاااا برام اذیت کننده نبود!!
گفت خب بسه ! نفس عمیق بکش! دوباره زور بزن
این دفعه ک زور زدم سر بچه اومد بیرون
گفت دو تا نفس عمیق بکش ، کشیدم گفت حالا زور محکم بزن
این زوری ک زدم همراه با داد بود (جیغ ن!) دااااااد
یعنی تو عمرم اینجوری عربده نکشیده بودم 😭😂😂😂
و دو ثانیه بعدش ملکای قشنگم رو شکمم بود 🥹🥹😍😍
( اونجایی ک عربده کشیدم از درد بود و قسمت شونه هاش بود ک داشت خارج میشد از بدنم )
خلاصه تا دکترم خودشو برسونه من زایمان کردم و همونجا رو تخت منتظر بودم ک دکترم رسید و اومد برام بخیه هارو زد (ک خداروشکر خودش زد آخه شنیدم خیییلی بخیه های تمیزی میزنه در حدی ک بعدا اصلا ردش نمیمونه )
دکترم ک وارد اتاق زایمان شد گفت وای دختر تو همههه رو متعجب کردی!! ما هیچکدوم فکر نمی‌کردیم تو انقد زود زایمان کنی ! با خودمون گفتیم خیلی زود فول بشی ساعت ۱۲ شبه! اصلا باورم نمیشه زایمان اولی انقد سریع روند زایمانش طی بشه !!!
مامان رهاجونی😍🥰 مامان رهاجونی😍🥰 ۵ ماهگی
پارت 4
به وقت زایمان 😍🥰
خلاصه این سری که دردم گرفت زور زدم گفت نه اینجوری نه متوجه حرفم نشدی زور بزن به پایین نه زور الکی تازه با صدا زور نزن دهن تو باز می‌کنی صدای زور درمیاری این زور نیست دهنتو ببند و زور بزن به پایین
من اینجوری بودم 🤦🤦🤦
این سری زور زدم گفت خودشه آفرین
بزار دوباره دردت بگیره یکبار دیگه زور بزن تمامه من بچه رو دارم میبینم
یکبار دیگه زور زدم گفت آفرین تمامه
سرش اومد بیرون گفت حالا زور بزن تا وقتی که خودم بگم بسه
انقد اون لحظه برای همه دعا کردم ازجمله دوستان باردار ودوستان اقدامی که حد نداشت
خلاصه دخترمو گذاشت رو سینم گفت بفرما این هم گل دخترت مبارک باشه برام دعا نمیکنی؟
گفتم ان شالله خدا بهترین ها رو نصیبت کنه عزیزم
گفت به به مرسی عزیزم شروع کرد بخیه زدن گفت چون پوستیه شاید متوجه بشی ولی برات بخیه خوب میزنم که یک روزی منو فحش ندی خخخ
ولی من انقد درد کشیده بودم که این دردا رو متوجه نمیشدم
بعد بهم گفت دوش میگیری یا سرویس میری حتماً حتماً با سشوار بخیه هاتو خشک کن تا عفونت نکنن و تند تند نوارتو عوض کن (اومدن این ماما برای من یک هدیه از طرف خدا بود)
خلاصه وقتی دخترمو بهم داد اون لحظه
خیلی خداروشکر کردم و همه دردام فراموش شد
چون فکرشو نمیکردم که بتونم زایمان طبیعی کنم
خداروشکر هم بچم حالش خوبه هم خودم و مرخص شدین اومدیم خونه اینم بماند به یادگار به وقت زایمان گل دخترم ❤️🥰😍😘
مامان هلنا مامان هلنا ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 4

ماماهمراهم گفت بچه تا ساعت چار به دنیا میاد ماما ها گفتن انشالله تا صبح نکشه ساعت ی رب به دوازده احساس فشار داشتم و دردام قابل تحمل که به ماماهمراه گفتم گفت اومدن معاینه کردن گفت خیلی خوب داری پیش میری شدی هفت سانت و من خیلی خوشحال که به به شدم هفت سانت باز از تخت اومدم پایین با ماما همراه رفتیم کمرمو ماساژ داد حالت دستشویی ایرانی نشستم زمین یکمی ورزش کردیم ساعت دوازده بود دیدم واقعا احساس میگنم بچه داره میاد بیرون ماما همراهم گفت برو رو تخت گفتم نمیتونم بزور کمک کرد و رفتم رو تخت درد داشتم فشار زیاد گفت اومدن معایه کردن و گفتن فول شدی اصلا خیلی عجیبه تا ماما ها بیان شد ساعت دوازده ربع و من ماسک بیدردی گرفتم چون درد داشتم و یکمی دوست داشتم تجربش کنم(مریضم خودتونید)هی میگفتن زور بزن ماسک انداختم اونور گفتم نمیبینید مگه دارم زور میزنم دیگه بیشتر از این نمیتونم زور بزنم ساعت دوازده نیم بود ماماهمراه گفت زور بزن موهای بچه داره دیده میشه گفتم اگه موهاش دیده میشه چرا نمیکشیدش بیرون بعد در اون حالت درد فشار با خودم گفتم اخ جون بچم مو دارع کچل نیست 😂😑(بازم مریض خودتونید )زور میومدم و بچه بیرون نمیومد دوازده سی پنج دقیقه بود احساس سوزش داشتم دیدم بله اونجامو زدن پاره کردن گفتن زور بزن بچه اومد من زور دادم و بچه اومد بیرون خیلی حس خوبی بود وقتی دست پاهاش میومد بیرون 😂😑ساعت دوازده چهل دقیقه بدنیا اومد من دردام انگاری نیست شد