#تجربه زایمان طبیعی
پارت سوم

ماما همش میپرسید که زعفرون دم کرده خوری گفتم نه. میگفت اخه در عرض دو الی سه ساعت پنج سانت شدی خیلی خوب پیش رفتی. بستری شدم ساعت دو تو زایشگاه هر پنج دقیقه میگیرفت به شدتی که خیلی بد بود واقعا نمیشه توصیفش کرد. تا ساعت سه و نیم هی تایمشون کمتر میشد و درد ها باشدت بیشتر. گفتم میخوام برم دسشویی گفت مدفوع داری گفتم اره گفت صبر کن معاینه کنم. معاینه کرد کیسه ابو پاره کرد گفت چنتا زور بزنی میبرمت اتاق زایمان. و. من باورم نمیشد و. خیلی خوشحال تر شدم گفت پاهاتو با دستات بگیر تو شکمت زور بزن مثل وقتی ک یبوست شدی. تقریبا پنج شیش تا زور خیلی محکم زدم و جیغ های وحشتناکی کشیدم😂. حسی ک اون لحظه داری مثل اینه ک واژنت داره پاره میشه انقدر که بهش فشار میاد. منو سریع بردن تو اتاق زایمان دکتر اومد گفت صبر کن زور نزن من لباس بپوشم ولی نمیتونستم جلوخودمو بگیرم حدودا سه چهارتا زور هم. تو اتاق زایمان زدم ک رد برش با تیغ رو فهمیدم ولی درد نداشت و سریع دخترم ب دنیا اومد و. گذاشتنش رو شکمم من باورم نمیشد خیلی گریه کردم. دخترمو بردن لباس تنش کنن. منم داشتن بخیه میزد دکتر اصلا باورش نمیشد میگفت خوش زایمانی هر چند سال یکی بیار 😂.

پارت بعدشم بزارم توی بخش و رسیدگی اینا؟؟
بیمارستان امام حسین بودم

۸ پاسخ

آره آره حتما بذار
و اینکه بخیه ها بعد زایمان اذیتت نمیکردن؟
دسشویی اینا میتونستی بری؟
اپیدورال داشتی ؟

روزی چن ساعت ورزش میکردی
چن هفته زاییدی

آرعععع بزار بقیشو🥺خوشبحالت ایشالله منم زایمانم راحت باشه

انشاالله به خوشی وسلامتی قدمش خیر باشه چند هفته بدنیا اومد بچتون ؟

بعد اینکه یه سانت باز شدی و درد پریودی کم داشتی چیکار کردی
من الان اینطورم درد پریودی داشتم معاینه شدم یه سانت بودم

عزیزم ورزش هم میکردی

خوشبحالت بگو چیکار کردی ۵سانت باز شدی عزیزم

دست راستت رو سرم 😄چیکار کردی پنج سانت شدی ؟

سوال های مرتبط

مامان ارسلان مامان ارسلان ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴🙂❤️❤️
دکترم گفت مثانه خیلی پایین و جلو سر بچه رو میگیره باید ادرار کنی گفتمش ادرار ندارم گفت چرا مثانه خیلی پر بعد نمیدونم چی بود بهم وصل کردن و ادرار رو کشیدن بیرون گفت حالا زور بده زور میدادم ۱۰سانت شده بودم گفت تا میتونی زور بده فکر کن یبوست شدی محکم زور بده خیلی زور دادم بعد گفت بریم اتاق زایمان رفتیم اتاق زایمان رو تخت زایمان خابیدم بعد یکی از پرستارا شکممو فشار میداد ومن زور میدادم تا اینکه دکترم بهش گفت دیگه کمکش نکن میخام ببینم چقدر زور داره شروع کردم زور دادن دوتا فشار محکم دادن و پسرم اومد بیرون اینجا خیلی احساس سبکی داشتم و باورم نمیشد از پسش یر اومد ولی هنو اتفاق اصلی و ترسناک روبرو نشده بودم تا اینکه شروع کرد بخیه زدن به پرستار که بغلش بود گفت ببین گوشت چطور جدا میشه گوشت واژنم خیلی بی جون بود و گوشت همراه با سوزن بخیه کنده میشد و نمیتونستن بخیه بزنن ۴۵ دقیقه فقد داشت بخیه میزد و با کلی بی حسی ولی درد داشتم بازم تا اینکه این کابوس تموم‌ شد و منو بردن ریکاوری ....
مامان ❤️عارف ❤️ مامان ❤️عارف ❤️ ۱ ماهگی
پارت سوم
تو مسیر فقط دعا میکردم زود تر برسیم، به زور مامانم چند لقمه صبحانه خوردم که اونم گلاب به روتون بالا آوردم 😐رفتم بیمارستان هفده شهریور به ماما میگفتم سریع منو بستری کن من درد دارم گفت باید معاینه بشی معاینه کرد گفت 5 سانتی کارامو کرد و لباس پوشیدم رفتم زایشگاه شانس من خداروشکر بیمارستان خیلی خلوت بود دانشجو ها هم نبودن 😊 تا وقتی بهم سرم وصل کردن و نوار قلب گزاشتن، ماما همراهم اومد ماما م عادله حسینی بود خیلی با حوصله و مهربون بودن ساعت 10 اینا بود گفت با من همکاری کن تا زود زایمان کنی نقطه فشارهامو می‌گرفت و واقعا دردام شدید شدید تر میشد یک حرکاتی هم میگفت انجام می‌دادم رو تخت بعد ماما بیمارستان آمد گفت کیسه آبش و باید پاره کنم با یک وسیله انجام درد داشت اونم ☹️ من فقط تنفس ها عمیق میکشیدم یک خانم دیگه اومد گفت آمپول اپیدورال میخوای یا بی دردی من گفتم بی دردی چون اپیدورال تو کمر می‌خورد منم کمرم داشت نصف میشد نزدم 😢بی دردی برام زیاد تاثیر نداشت، مامام خیلی خوب بود تشویقم می‌کرد بهم به زور آبیموه و خرما میداد میگفت باید جون داشته باشی زور بزنی چند تا زور زدم اونجا بعد منو با ولیچر بردن اتاق زایمان اونجا هم دو یا سه تا زور محکم زدم و بچه ام بدنیا اومد بعد یک بار دیگه هم شکمم فشار دادن جفت اومد بیرون واقعا حس خیلی خوبیه که از درد راحت میشی بخیه هم کم خوردم  و ساعت 11و نیم، 11 /11 پسرم به دنیا اومد تو 38 هفته و یک روز
مامان دخمل کوچولو🩷💗 مامان دخمل کوچولو🩷💗 ۱ ماهگی
#پارت-پنجم
من یکم با تاخیر میزارم ولی سعی میکنم دستم خلوت شد بزارم
ماما همراه که معاینه کرد دکتر اومد دکتر فوق العاده خوش رو و خلاصه جذاب که معاینه کرد گفت سر بچه رو حس میکنم
بعدش گفت مامان خوشگل یه چند تا زور بزنی سرش بیاد پایین تر میبریمت رو تخت زایمان
منم دردم خیلی زیاد بود فقط جیغ میزدم
دردم میگرفت جیغ میزدم و وقتی ول میکرد حالم خوب میشد
ماما همراهم همش باهام خوش برخورد بود موهامو ناز میکرد میگفت موهای دخترتم مثل خودت خوشگل میشه موهات مثل راپونزله😂
خلاصه دکتر موند بالا سرم و میگفت با دست رونتو نگه دار هر وقت دردت گرفت و کل نفستو زور بزن ول نکن
بچه ها تو زایمان طبیعی جیغ زدن فقط دردو بیشتر میکنه و ادمو کم جون میکنه
فقط تنفس بگیرین خیلی کمک میکنه هم تو درد هم زور زدن
من یه چند تا زور زدم گفتم دروغگوها همش میگین یه زور بزن الان بچه میاد پس کوووو
یهو دکتر جذاب خودمون که یه پیرن خوشگل سرخابی پوشیده بود دوباره اومد معاینه کرد گفت ببرینش اتاق زایمان
ماما همراهم به همراه یه کمک پرستار منم بردن رو تخت زایمان و کمک کردن بخوابم
اتاق زایمان انگار ارامش داشت بالای سرم یه تصور مهتابی که شکوفه گل بود که ارامش میداد
وقتی خوابیدم رو تخت اومدن معاینه کردن دکترم گفت فقط رونتو بگیر دردت گرفت زور بزن ول نکن فقط زور بزن
منم زور میزدم ولی میگفت زور گلو نزن وقتی مدفوع میکنی چجوری زور میزنی اونجوری زور بزن
مامان رادین و آیدین مامان رادین و آیدین ۱ ماهگی
پارت ۲
فاصله دردا خیلی زود شد زیر ۵ دقیقه و نیم ساعت بعد معاینه کرد گفت همون ۲ سانتی و منم ترسیدم که میخواد طولانی بشه تعویض شیفت انجام شد و مامای دیگه اومد و گفت پاشو پاهاتون بکوب زمین وقتی دردا میاد وقتی درد نداری قر کمر بده نیم ساعت اینطوری انجام دادم و حالم بد بود و خدا خدا میکردم ۴ سانت بشم و از قبل گفتم که اپیدورال یا اسپاینال میخوام وقتی دردام فاصله ش شد ۲ دقیقه اومد صدای قلب و گوش داد و معاینه کرد گفت آفرین مامان شدی ۵ سانت گفت سجده بخواب رو تخت و کمر تو بچرخون و گفتم بی حسی گفت ست وسایل و ندارن خیلی حالم بد شد گفت گاز میخوای گفتم آره حتما میخوام و متخصص بیهوشی اومد و از عوارض گاز و طرز استفاده گفت و فشار گرفت و رفت وقتی اولین بار استفاده کردم از گاز دوباره معاینه شدم گفت ۷ سانت شدی یه ربع بعد دیدم داره حس زور زدن دارم گفتم داره بچه میاد گفت الان معاینه کردم گفتم بخدا داره میاد اومد معاینه کرد گفت فول شدی داره میاد چن تا زور زدم گفت پاشو بریم اتاق زایمان تا راه برم برسم بند ناف اومد جلو ۲۰ دقیقه ای زور دادم تا اون بره کنار ۱۰ دقیقه زور دادم تا به دنیا بیاد البته هر چقدر گفتم برش بده نداد تا اینکه خود بچه فشار اومد و اومد بیرون
مامان مهراد مامان مهراد روزهای ابتدایی تولد
سه روزه طبیعی زایمان کردم
شنبه ساعت هفت صبح که از خواب بیدار شدم رفتم سرویس خونریزی کردم اماده شدم و رفتم بیمارستان دهانه رحمم دوسانت باز شده بود ولی بستری نمیکردن گفتن برو زیر دوش اب گرم و راه برو ساعت ده بیا ساعت ده رفتم هنوز تغییری نکرده بود گفت عصر بیا دیگه امدم خونه و درد داشتم و راه میرفتم ساعتای چهار عصررفتم دهانه رحمم ازدوسانت بع سه سانت باز شده بود ماما گفت میخوای کمکت کنم گفتم اره گفت تو زور بزن بعد دو سانتم اون باز کرد شدم پنج سانت ماما گفت یک ساعت راه برو که بعد بستریت کنم ساعتای شیش عصر بستریم کردن بعد دکتر امد کیسه اب و پاره کرد از اون جا دردام خیلی خیلی زیاد شد دهانه رحمم ب هشت سانت رسید باز ماما گفت بیام کمکت کنم فک کردم مث اون دفعه دردی چیزی نداره تا امد دستشو روی شکمم فشار میداد و اونجا روهم محکم فشار میداد نفسم بند امده بود نتونستم بزارم ادامه بدم. باز خیلی درد داشتم دیگه گفتم دوباره بیاد دیگه فول شدم و باید زور میزدم ساعت هشت و خورده شده بود دیگه زور زدم و ساعت یه ربع به نه بردن منو اتاق زایمان ساعت نه دیگه زایمان کردم
مامان فندوق مامان فندوق روزهای ابتدایی تولد
ساعت دو نیم دکتر معاینه کرد گفت وااای نه سانت شدی رو همون تخت گفت رو دست بخواب ی پاتو بکش تو شکمت با هر دردی تا جایی که میتونی به عقبت فشار بیار یعنی خدا می‌دونه چه دردی داشت دیگه تو همین درد ها کلا دهنم خشک میشد گر می‌گرفتم هی آب و آبمیوه و چایی می‌خوردم با خوابم می‌گرفت دیگه نا نداشتم برا زور ی جاش اصلا خوابم برد دیگه گفتم باید این قضیه باید تموم شه هر چی زود تر تا جایی که میتونسم فشار میدادم تو همین جا باز ی پرستار دیگه اومد گفت همون سوند رو باید بزارم دیگه من گفتم من رد دادم هر چی شد شد دیگه همه که هر کاری دلشون خواست کردن تو هم دیگه انجام بده ، اون وارد بود سریع گرفت رفت دکتر گفت دیگه زور نزن برو سریع بریم اتاق عمل منو سریع بردن رفتم رو تخت رسیده بودم ده سانت گفت سه‌تا زور محکم بزنی اومده بی حسی زد و پرینه کرد ، ولی همش باز یدطرف همین سه تا زوره با هر چی قدرت داشتم دست گذاشتم زیز رونم فشار دادم دیدم ی چیزی عین ماهی اومد بیرون گذاشتنش رو سینم
مامان بلوبری مامان بلوبری روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی پارت پنجم گرفته بودم من کلان از تهوع میترسم اگه بمیرمم بالا نمیاره دیگه جلو خودم گرفتم با هر مکافاتی بود فقط بالا نیارم ساعت ۶ دوباره اومد معاینه گفت ۵ سانت شدی یه گاز هم داده بودن به من گفتن هروقت درد داشتی تو این فوت کن دکتر بی حسی اومد برام اپیدرال کرد همین جور ک داشت سوزن میزد تو نخاع من چرت میزدم و یه دفه می افتادم ک دکتر میگفت نباید بخوابی بیدار باش خیلی اوضاع بدی بود من گیج خواب ولی باید زور هم میزدم خلاصه اپیدرال کرد و من بدنم بیحس شد نیم ساعت حالت سجده بودم بعد دیگه گفت زور بزن تا میتونی من مدفوع داشتم قشنگ داشتم پی پی میکردم گفتم من باید برم دستشویی نمیتونی گفت ن باید همین جا دستشویی کنی گفتم یا منو میبری دستشویی یا دیگع زور نمیزنم همون موقع رفتم دستشویی راحت شدم قشنگ دیگه اومدم زور زدم تا خوابیدم رو تخت زایمان دکترمم اومد دیگع گفت تا میتونی زور بزن شوهرمم کنار بود انقد دستش فشار داده بودم ک کبود شده بود من دیگه بدنم توان نداشت مادرشوهرم و مامانمم فقط گریه میکردن حال اوضاع منو ک دیدن دوباره ماما اومد دستش کرد داخل واژنم شروع کرد به چرخوندن من از درد اربده میزدم تا دیگه دکتر گفت دارم موهاش میبینم زور بزن تا گفت موهاش میبینم من دیگه درد یادم رفت و فقط زور زدم بعدم دکتر پاره کرد و بچه کشید بیرون اون لحظه خیلی حس قشنگی بود دخترم ساعت ۷ و ۴۵ دقیقه شب به دنیا اومد زایمان طبیعی خوبه درصورتی ک رحم خودش باز بشه ن به زور دارو واقعا واسه من سخت بود ولی ارزش داشت لحظه به دنیا اومدن بچم دیدم بعدم بخیه هام عفونت کرد و مکافات داشتم الان هنوزم خوب نشدم بازم خداروشکر
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۱ ماهگی
پارت ششم
همینجور داشتم انقباض ارو حس میکردم کم کم می‌فهمیدم در این حال ماما گفت موقعی انقباض داری ورزش کن و وقتی نداری استراحت کن نفس بگیر بعد چند دقیقه ای یه دکتر تو بخش بود آمد معاینم کرد گفت سه سانته و رفت ماما گفت خوبه ورزش کن میرم برمیگردم دیگه خیلی داشت دردام زیاد میشد با سختی تحمل میکردم ماما گفت بیا خودم معاینه کنم ببینم چند سانت شدی ساعت تقریبا 1شب بود که 4 سانت شده بودم منو نوار قلب گرفت همچی اوکی بود اما خیلی درد داشتم گفت تحمل کن الان دکتر بیهوشی میاد خیلی احساس زور رو واژنم و مقعد داشتم گفتم میخام برم دسشویی ماما گفت چقد میری دسشویی تا رفتم برگشتم و دکتر آمد اپیدورال کرد 4و نیم سانت بودم ساعت 1و نیم... و اینکه درد داشت اپیدورال اما قابل تحمل بود ماما منو خوابوند رو تخت گفت هر موقع انقباض داشتی نفس بگیر زور بده موقعی که انقباض داشتم میخواستم زور بدم خیلی نفس گیر بود میگفت سرتو بکن تو سی‌نت فقط زور محکم بده چند دقیقه ای این ورزش رفتم آقام صدا زد آمد داخل ورزش بهم داد داشتم ورزش میکردم از اونطرف اینقد دستا آقام فشار میدادم اون ترسیده بود واقعا خیلی بد بود خیلی درد داشتم این ورزشم تموم شد گفت بخواب معاینه کنم خوابیدم گفت خوبه عالیه پیشرفتت واقعا بدنت آماده بود دیگه بهم نگفت چند سانتی منم اینقد درد داشتم نپرسیدم...