۱۵ پاسخ

عزیزدل با چند جلسه روانپزشک مشکلتو کامل حل میکنه غصه چیو میخوری؟ فقط یه نوبت بگیر و برو

عزیزم‌ همه بعد زایمان همینجورین ولی ببین منم هیچکسو نداشتم کمکم باشه از بیمارستان ک اومدم نون و ماست خوردم کسی نبود حتی ناهاری واسم درست کنه با اینکه سزارین بودم خودم مجبور بودم تمام کارای بچه داری کنم اینم منی ک تااون روز بچه کوچیک رو اصلا ندیده بودم
خودمم حوصله نداشتم بهش شیر بوم شیرخشکیش کردم اصلا هم عذاب وجدان ندارم چون هیچ فرقی نداره شیر شیره
بچه خوده مادر رو میخاد ن شیر مادرو
تو خودت باید سالم باشی شاد باشی تا بتونی بچتو خوب بزرگ کنی فدای سرت ک شیرخشکی شد

بعدشم من آرزو میکردم بچم شیرمو ول کنه شیر خشک بخوره. تو ناراحت بودی که بچت شیرتو نخورده؟

من سر پسرم افسردگی داشتم. خیلی سخت بود. منم به فکر خودکشی افتادم. تا اینکه کم کم بهتر شدم.ولی من تنها کسی که بهم‌امید میداد و آرومم می‌کرد پسرم بود. از همه فاصله گرفتم فقط پسرم رو دوس داشتم‌ خیلی زجر‌کشیدم بخاطر رفلاکس و بی خوابیاش ولی عصبی نشدم.
خواهر دلت رو ببند به دخترت. وقتی عصبی میشی بدنتو تکون بده. خدا کمکت کنه

فدات بشم خواهر منم بچه اولم مثل شما شدم قصد نصیحت ندارم اگه خواستین دربارش براتون تعریف کنم

ولی من امشب یا خودم میگفتم
تنها کسی ک مارو دلی میخواد و از ته قلبش
بچمونه
ببین وقتی شیر میخورع چطور دستت میگیرع
چطور وابستته
آخ دردش ب قلبم
خدایا شکرت بابت وجود این فرشته🥲😍🩷

طبیعیه بعد زایمان بهم ریختن هورمون ها ی طرف حجم مسئولیت و اینا هم ی طرف..‌ببین مثل وقتی ک سرما میخوری میری دکتر تا خوب بشی.برو روانشناس تا دوباره به لذت زندگی برگردی...سخت نیس..نگران نباس

پیش ی روان شناس هم برو چند جلسع

من تو‌ شهر غریبم
جز شوهرم کسی دست کمکم نیس
شوهرم صبح می‌ره شب میاد
کم میارم خسته میشم
مریضم
ولی با ی آهنگ ب خودم انرژی میدم
میگم یزدان دست بزن
یزدان برقص
خودشو تکون میده می‌رقصم خودشو تکون میده
حاااالم خوب میشه

صبح ک بیدار میشی اول صبحانه بخور ب دخترتم بده
برین جلو آیینه بشین
خودت آرایش کن
دخترتم موهاش خوشگل کن
باند روشن کن آهنگ شاد بازار
برا گل دخترت برقص
دست بزن شادی کن
بیخیال همه و همه کس
از دخترت لذت ببر ک خیلی زود میگذره
دیدی رفلاکس چقد زود گذشت
کولیک چقد زود گذشت
الان هم شیرینی های زود میگذره و‌ما نمی‌فهمیم
شاد باش دورت بگردم

ببین ب این فکر کن ک مک شیر خشک چشه
شیر خشک اگر بد بود ایقد تولید میشد ؟
بچه های شیر خشکی مگه چشونه
تازه کارمون خیلی راحت تر
بچه کمتر مریض میشه
ب حرف هیچکس توجه نکن
از بچت فقط لذت ببر
این حرفا همش تا دوسالگی
ب بعد از همونایی ک نظر میدادن بپرسی
اصلا یادشون نیس
پس ب خاطر این مردم حال تو بد نکن

عزیزم اصلا احساس نکن تو مادر بدی هستی تو تمام تلاشتو کردی اگر شیرتو نمیخوره اشکالی نداره دنیا که به آخر نرسیده این همه بچه شیر خشکی بزرگ شدن و کی یادش میاد با چه شیری بزرگ شده کولیک و رفلاکس هم بیشتر بچه ها دارن اینا چیزی نیست که حالتو خراب کتی بع خودت انگیزه بده انرژی بده به حرف بقیه هم توجه نکن و جوابشونو بده که دفعه بعد جرئت نکنن چیزی بگن هرچی گفتن بگو همینه که هست من خودم صلاح بچم رو میدونم و اینو بدون اگر میخوای حال بچت خوب باشه یه مامان شاد و با انگیزه میخواد میدونم یه روزایی آدم کم میاره هممون این روزارو داریم میگذرونیم ولی میدونیم که این روزا هم میگذره و هیچ وقت ناشکری نکنیم بگیم بازم خداروشکر خدا یه همچین فرشته نازی بهمون داده خودکشی هم دیگه اسمشو نیار این حرفا چیه اینقدر قوی هستیم که زندگیمونو راه ببریم عزیزم این مشکلات برای همه هست پس دیگه این حرفو نزن

واقعا درکت میکنم من تجربه نداشتم اصلا مامانم خالم اومد پیشم کاری اون میگفت بلد نیستی شیر بدی این میگفت چقد شکمت بد شده دخترم دخترم ده روز شیر نخورد شب روز گریه میکرد اونا میگفتن شیر میخور دلش درد میکنه دخترم بردم دگتر زردیظ رفت بود ۲۱ چهار روز بستری شد اخرش شیرم خشک شد مجبور شدم شیر خشک دادم دخترم

الآنم دخترم خوابیده من بالاسرش نشستم فقط گریه میکنم اشکام بند نمیاد داشتن دخترم آرزوم بود ولی الان که دارمش نمی‌دونم چرا لذت نمی‌برم خیلی هم دوسش دارم خیلی

برو دکتر اخه
اینجا هیچکس نمیتونه واسه ادم کاری بکنه

سوال های مرتبط

مامان شیرین عسلا مامان شیرین عسلا ۹ ماهگی
خانوما من حالم خیلی بده شیر برا بچم پیدا نمیشه مجبور شدم شیر عوض کنم حالم بده من مامانم افسردگی و مشکل داره وقتی بچه دار شدم حتی بلد نبود و حال نداشت کمک کنه مادر شوهرم فقط مبومد تیکه مینداخت سینت چرا مو داره چرا نوکش تیره و زشته تا ب بچه میخواستم کمک کنه یادم بده شیر. بدم اینقدر حالمو بد میکرد فقط گریه میکردم آخر بچم سینه نگرفت و شیرم خشک شد از استرس و اعصاب خوردی با شوهرم و خیانت و ....الان همشون تیکه میندازن بهم بچم آبریزش بینی گرفت میگه چون مادری نکردی شیر نداشتی همه هی میگن شیر میخورد از خودت مریض نمیشد خیلی حالم بده آرزو مرگ دارم من چرا آخه اینقدر بدبختم حتی نتونستم ی بچه خودم شیر بدم چرا آخه همه اطرافیان تونستن من نتونستم چرا کسی حتی بهم یاد نداد چرا کمک نداشتم مثل بقیه الان دختر فامیل زایمان کرده ده نفر کنارش کمک و غذا و رسیدگی راحت و آسوده با شوهر خوب من اینقدر با خیانت و حرف خواهر شوهر مادر شوهر اشک ریختم زندگی برام زهر مار شد شیرم محروم شد بچم چکار کنم ؟
مامان کیاشا🤰🏻😍 مامان کیاشا🤰🏻😍 ۱۰ ماهگی
عروس عموم با من تو یه بیمارستان و تو یه روز زایمان کرده اون بچش خیلی ریز بود کیاشا خیلی درشت مقایسه ها از اینجا شروع شد من با بدبختی شیر خودمو دادم سینمو نمیگرفت هزارتا فیلم داشت اون طفلک خیلی سعی کرد شیر خودشو بده اما نه شیر داشت نه عصابشو خیلی اذیت شد اخرم بهش شیر خشک داد (من نمیگم شیر خشک بده چون خودم چون پسرم نمیخورد خیلی تلاش کردم که شیر خشکم بخوره)
هر دفعه که هرجا شیر میدادم با حسرت نگاه میکرد بخدا من جلوش هیچی نمیگفتم میرفتم تو اتاق شیر میدادم یا دروغی میگفتم شیرخشکم میخوره که دلش نشکنه
یعنی کیاشا سر این شیر خوردنش پدرر منو در اورده هر روز یه فیلمی داره تقریبا سه ماهه دیگه شیر خودمو تو خواب میخوره زیر سینه هم نمیمونه اصلا ادیروز رفتم دکتر یک عالمه دارو داده که شیرمو کم میکنه 😭شیرم کم شده همینجوری که نمیخوره شیر من خیلی زیاد بود از دیروز همینجوری گریه میکنم میگم چرا پسر من با این همه تلاشم نباید دیگه شیرمو بخوره 😭😭گاهی اوقات میگم‌چشم اونو که پسرم دیگه شیرمو نمیخوره و دیگه هم نمیتونم بدم 😭😭از اونموقع که شیرمو نمیخوره روز به روز داره لاغر تر میشه