ماماناچ گلی سرم بگیرم پسرم گوشیموپرت کردخوردتوصورت دخترم بغلم داشت شیرمیخورددخترم چنان جیغ زدوگریه میکردبعدک گریش آروم شدهی شیرمیخوردهق هق میزدتاوقتی توبغلمم خوابیدهق هق میزدمنم چندتاسیلی زدم روپای پسرم همون لحظه م پسرم گریه شدمیگفت بغلم کن اونم اینقدرگریه کردخودش آروم شدوخوابش بررامشب شوهرم شب کاره تاصبح الانم ک بچه هاخوابیدن خودم اینقدرگریه کردم خودمولعنت کردم نمیدونم چیکارکنم بریدم دیگه چ کاری بودکردم دوتابچه پشت سرهم اشتباه محض

برای دخترت خیلی ناراحت شدم ولی خیلی دلم برای پسرت سوخت
آخه اون سنی نداره که متوجه بشه الان میبینم به اون توجه می‌کنی ناراحت میشه بخاطر همین شیطنت می‌کنه سعی کن بیشتر واسش وقت بذاری

عزیزم حالا خودتو ناراحت نکن ولی بچها تو این سن لجباز میشن مخصوصا پسرشما حساس تره چون حواسش به کوچولوتونه و حسادت میکنه سعی کن بهش یاد بدی و بفهمونی نی نی رو ناز کنیم اوف میشه و ازاین حرفا خابم میاد مغزم هنگه😂بهش محبت کن و دیگه لطفا نزنش تو روحیش تاثیر میذاره و فک میکنه دوسش نداری و یکی اومده جاشو گرفته پرخاشگر میشه خدایی نکرده فقط و فقط با مهربونی و صبر شماهم حق داشتی ادم در لحظه دست تنها نمیدونه چکارکنه و عصبی ام میشه خداقوت مادرقوی❤

دردش گرفته بچه براهمون هق هق میکرده
اشکال نداره توبغلت بگیر بهش شیر بده و بالای ابروشو آروم با انگشتت ناز کن
من چن وق پیش بردم دخترمو دکتر
دکتر احمققق چشمای دخترمو میخاس معاینه کنه خواب بود بچم چنان بزور چشماشو باز کرد ک دخترم‌تا صب روز بعد هق هق میکردو نفس تفس میزد چشمشم کبود شد

آروم باش عزیز الان فقط سعی کن ارامشو به خودت برگردونی
همه ماها ادم ایزاد هستیم همه ما سر بچه مون داد زدیم عصبانی تر شدیم زدیم ..به خودت خرده نگیر خودتو سرزنش نکن اصلا اتفاق پیش میاد چه بسا بزرگترم بشن بلاهای بیشتری هم سر هم بیارن

چقد تفاوت سنی دارن

خیلی سخته منم این شرایط برام پیش اومده پسر بزرگم ۴ سالشه گریه میکرد بغلم کن درحالی ک کوچیکه واکسن زده بود تب داشت تو بغلم بود یه لحظه ام نمیذاشت زمین بزارمش سخته ولی میگذره شیرینیاش میاد دوتایی بزرگ میشن دوتا رفیق میشن واسه هم ناراحت نباش فردام از دل پسرت درار یه کادویی کوچیک بگیر براش گناه داره دلم سوخت براش