۶ پاسخ

من رفتم قهر خونه بابام.شوهرم مقصر بود)مادر شوهرم زنگ زد به من.گفت بچه رو بیار بده به من.توام برو قبرستون.سگ پدر ...ومن قطع کردم
الان یکسال میگذره با تنفر باهاش حرف میزنم.هیچوقت نمیبخشمش

آفرین

امروز با شوهر سگم دعوام شد یه حرفایی زد که هیچوقت فراموش نمیشه هرچند بار اولشم نبوده ازش متنفرممممم

خیلی هم دلارو می‌شکنه.من هیچ وقت از صفحه ذهنم پاک نمیشه

اون موقعه هیچکی حالیش نیس

تا ابدحق

سوال های مرتبط

مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۱ سالگی
مامان هاوُش خان🦁 مامان هاوُش خان🦁 ۱ سالگی
طبقه پایینمون یه آقا و‌ خانمی نشستن دوتا پسر ۱۶ ۱۷ ساله دارن .
بداخلاق نیستن در ظاهر خوش زبونن ولی تا حالا خیلی دلمو شکستن .
بچه ها توی بازه ی سنی خاصی بسیار لجباز ، سلطه طلب و مستقل میشن . دقیقا سنی که بچه ها ما توشن شروعشه . پسر منم سر هرچیزی قشقرق به پا میکنه . میره سمت گاز دستشو میگیرم میگم مامانی اوف میشیا . همونحا خودشو میندازه زمین جیییغ . سر هر پوشک عوض کردم داد میزنه لجبازی میکنه . یچیزی بخواد بگم نه لجبازی میکنه . باباش داره میره سر کار بی تابی میکنه ...
من صبوری میکنم بازی میکنم سعی میکنم آرومش کنم ولی چیکار کنم بچه ای که بخواد داد بزنه میزنه دهنشو که نمیتونم بگیرم . نمیتونمم هرچی میخواد بگم چشم تربیت چی میشه پس ؟
سر همین ده بار تاحالا این زن و شوهر بهم تذکر دادن . هی میگن چرا انقدر گریه میکنی ؟ تو چرا بلد نیستی آرومش کنی ؟ تو میزنیش که اینجوری گریه میکنه ؟ و امثال این حرفا .. میگه انقدر توی خونه تنها مونده اینجوری شده . گفتم شما از کجا میدونید تنها میمونه توی خونه ؟؟ من دو روز در هفته کلاس میبرمش پارک میبرم بیرون میبرم . خب زمستونه معلومه که کمتر میریم بیرون . شوهرمم نیست همش سر کاره آخ هفته میبریمش تفریح .
خسته شدم ....
به مامانایی که بچه های نوپا دارن سخت نگیریم...
اینا خیلی گناه دارن بخدا تقصیر ماها نیست که بچه ها لجبازن من تمام تلاشمو میکنم 💔💔💔💔💔💔💔💔
مامان نیما🐥نیکا🍼🧸 مامان نیما🐥نیکا🍼🧸 ۱ سالگی
سلام دوستان عزیزم
‌دیشب که باپسرک پنج سالم صحبت میکردیم گفت مامان تو هیچوقت پیر نشو من دوست دارم دوس ندارم پیربشی🥺🥺گفتم خب عزیزدلم همه یه روزی پیر میشن من پیر بشم شما بزرگ میشی 😍😍بعد گفت آدما پیر میشن بعد چی میشه گفتم هیچی یه روزی خدای مهربون میگه دلم تنگ شده واستون بیاین پیشم ومیرن پیش خدا همونطوری که باباجون من رفته(البته پیرنبود💔💔💔).گفت نه پیرنشو گفتم باشه بعد شروع کرد گریه کردن نیم ساعت گریه میکرد وهرکاری میکردم آروم نمیشد ومیگفت تو میری پیش خدا🥺🥺🥺گفتم نه عشق مامان گفت چرا خود یه روزی میگه بیا پیشم وگریه میکرد😭😭بعد نیم ساعت باکلی قول که نه من نمیرم واینا آروم شد وبعدم شام خوردیم خوابید ولی از نصف شب تب کرد بمیرم براش🥺🥺🥺
‌من همیشه دوست داشتم پیرنشم نهایت در میانسالی نباشم ولی بعدمادرشدنم همش میگم خب بچه هام چی🥺🥺
‌چقدر سخته مادرشدن.چقدر سخته کوچولویی مادرش رو ازدست بده پسر من فقط بخاطر یه فکر اینقدر گریه کرد💔💔💔😞😞😞😞