یونس رو که میبرم کلاس
اونجا با مادر ها هم‌صحبت میشم
یکیشون ۴۴ سالشه اما بچه هامون همسنن
یه دختر بزرگ تر هم داره که ۹ سالشه
داشت تعریف میکرد که با یه خانومی دوست بود خیلی صمیمی بودن
اون خانم هم یه دختر توی سن ۱۵یا۱۶ داشت
انگار اون دختر دوستش خیلی روی دختر خودش تاثیر منفی میزاشت
خب به واسطه سنش زیاد در مورد پسر و دوست پسر و تنهایی بیرون رفتن حرف میزده
بعد می‌گفت یه روز دیدم تاثیرات منفی داره زیاد میشه به دوستم زنگ زدم گفتم بیا دیگه با هم رفت و آمد نکنیم دوستیمون سر جاش
اما دخترامون هم سن نیستن و اخلاق هاشون خیلی فرق می‌کنه دلم نمی‌خواد دخترم خیلی چیز ها رو از الان بدونه

خیلی کیف کردم از این طرز فکرش
که اینقدر حواسش به اخلاق بچش بود که داره عوض میشه
و بخاطر دخترش قید روابط دوستانه رو زده بود با اون خانم
از صحبت هایش متوجه شدم یه جورایی مثل عقاب بالا سر بچه هایش هست که کسی تاثیر بد روشون نزاره
یجورایی بخوام بگم تربیت درست داشت اما محدود نمیکردشون

امروز فکرم خیلی درگیر حرف هایش بود
گفتم اینجا هم بزارم
خیلی خوبه که توی هر سنی مراقب رشدشون باشیم
مخصوصا رشد اخلاقی


دسر عربی👇

تصویر
۷ پاسخ

خودتو به درو دیوارم بزنی تهش بره مدرسه باچندین همکلاسی ازهرکدوم یه چیزی میشنوه وکلا عوض میشه

کلا ارتباط گرفتن با بزرگتر از سن خوده بچه اشتباهه

بعد رابطش با دوستش سرجاش مونده؟
یا دوستش ناراحت شده؟

آفرین بهش 👌

افرین بهشون چقدر اراده دارن و محکمن که بخاطر تربیت بچشون قید رفت و امد با آدم اشتباه رو زدن

البته یه سری مامانا هم هستن خودشون بچه خودشون جرگ روزگاره یه کله میگه از دوستش یاد میگیره

شما با آرایش دختر ۹ ساله با ۱۰ ساله موافقی خب ما دختر داریم بالاخره بزرگ ک بشن کنجکاو میشن شاید بخوان تو همین رنج سنی انجام بدم نظرت چیه چون خیلی ها تو اینستا میبینم اصلا کاری ندارن خرید آرایشی ک اون دختر تو ی روز می‌کنه شاید من تو ی سال انجام ندم ی روز دیدم روتین پوستی آرایش ی دختر خانم ۱۰ ساله شده ۱۵ تومن 😑😐

سوال های مرتبط

مامان عمر مادر مامان عمر مادر ۱۶ ماهگی
مامان نویان مامان نویان ۱۴ ماهگی
اومدم از تجربه تولد یکسالگی بگم که هروقت تاپیک گذاشتم یه سری ها همش فاز منفی داشتن که نه نگیر، بچه متوجه نمیشه ،اذیت میشه فلان میشه و....
از پسر من بد قلق تر فکر نمی کنم بچه ای باشه ...
پسر من شیر مادری هست که تو جمع و شلوغی نه شیر می خوره نه می خوابه و خیلی هم به خوابش حساسه یعنی دیر بشه بد قلق تر میشه ..( گواه حرف من زهرا مامان رادمهر و سامیار هست بیا بگو زهرا )
دیروز تولدش رو گرفتیم و خوشحال بود خب چون شب قبلش خوب نخوابیده بود و قبل تولد هم خوابوندم تا انرژی داشته باشه برای ساعت های اول، با صدای زنگ از خواب بیدار شد من گفتم امروز نمی مونه اصلا ولی خب خوب بود ساعت های اولش ولی بعدش دوست داشت بغلش کنم درسته خودم قشنگ پودر شدم چون کمکی نداشتم و همه رو خودم درست کردم و یه شب هم نخوابیدم تازه با همه اینا خودم. فول انرژی بودم و کلی رقص و پایکوبی کردم اونم فقط بخاطر سالروز مادر شدنم بودش ..
حتمن تولد بچه هاتون رو جشن بگیرید و خوشحالی کنید اون روز رو .....
تجربه از تنقلات و پذیرایی :
اینکه اگر ژله رنگی درست می کنید حتمن روز قبل درست کنید که من شب قبل درست کردم و کارها همزمان شد ...
من سالاد ماکارانی ، ساندویچ فلافل و ژله رو خودم درست کردم ولی رول ژامبون و مینی پیتزا رو دادم بیرون برام درست کردن ....
بادکنک ارایی هم به عهده همسر بودش ...
میوه هم موز ، پرتقال ، سیب قرمز ، نارنگی بود که یه اناناس ، چند تا انار با خرمالو برای تزیین گذاشتم.
خلاصه که خیلی بهمون خوش گذشت همه چی عالی شده بود ...
هدیه مون هم پلاک طلا به نویان جان بود ...