سلام مامانا من خیلی دلم گرفته خیلی خستم درسته یه بچه داشتم اما سر کار میرفتم باشگاه وقتم داشت برا خودم خالی میشد تازه یاد گرفته بودم به خودم برسم برا خودم وقت بذارم اما الان از اول حاملگی تا الان که همش خوابیدمو استراحتو هزاران مشکل دیگه که بهم فشار اورده الانم که نزدیک زایمانه ترس دارم میگم زودمه هنوز مادر دوتا بچه بشم باز میگم ناشکری نکنم چون خودمو خواهرم اختلاف سنیمون زیاد بود همیشه میگفتم من نمیذارم بچه هام از هم دور باشن و مثل خودم اذیت شن همدم نداشته باشن میترسم باز نتونم زندگیرو بندازم با دو بچه رو روال افسرده بشم مثل بعد دنیا اومدن دخترم چون سرکار باید برم باشگاهم میخوام برم خیلی دلم گرفته میترسمم ناشکری کنم همش میگم شاید وزن کمه جنینم این همه دردی که میکشم برا اینکه هی گفتم به خودم چرا اینجور شد زوده برام 🥹😭ولی وقتی حسش کردم بخصوص جنسیتشو فهمیدم خیلی دلبستش شدم نه اینکه اگه دختر بود ناراحت میشدم اصلا ولی چون خودم برادر نداشتم همسرمم برادر نداره دوست داشتم دخترم داداش داشته باشه چی بگم مغزم هنگه از خودم بدم میاد شاید تقصیر خودمه از بس ناشکری کردم اینجور میشه

۴ پاسخ

عزیزکم این فکر و خیالا تو باردالی کاملا طبیعیه ... نگران نباش و خودتو سرزنش نکن ⚘ بعدشم کی گفته با بچه نمیشه تفریح کرد و برای خودت وقت نداشته باشی؟ قطعا اوایلش سخته چون بچه ها کوچیکن و نیاز به رسیدگی دارن ولی کم کم روال زندگی دستت میاد و میتونی مثل قبل کاراتو انجام بدی. قطعا شرایط سخت تره ولی قدرت و توان تو هم بیشتر میشه شک نکن

عزیزم تو حتما مامان خوبی هستی ومیشی این خلق و خوی ها بخاطر بارداری هست حتما درست میشه نگران نباش خدا حتما یه چیزی درونت دیده که یه کوچولو خوشگل وسالم میخواد بهت بده 😍
به این فکر کن خیلیا آرزو دارن جای من وتو باشن ومادر بشن

اینجوری بخوای فک کنی افسرده و دلسرد میشی نسبت به زندگی و بچهات
روال زندگیت عوض میشه ولی میتونی تا بچهات یکمی بزرگتر بشن به باشگاه و بقیه کارات برسی ..

دخترت چند سالشه؟
خودت چند سالته؟
به این فکر کن باهم بزرگ میشن راحت میشی . بعدش برای پیشرفت خودت وقت میزاری .
هردو جنسیت هم که داری .
فقط چون قصدشو نداری خیلی حواستو جمع کن باردار نشی

سوال های مرتبط

مامان گل پسرام🤍💛 مامان گل پسرام🤍💛 ۴ ماهگی
خیلی ناراحتم خیلی😔 مامانایی که بچه دومتون رو باردارین بگید چیکار میکنین؟پسرمو با خودم همه جا میبرم ولی در کل نمیتونم خوب و مفید براش وقت بذارم اصلا حال ندارم.سعی میکنم چیزایی که دوس داره براش فراهم کنم ولی از نظر وقت......
مثلا قبلا هفت صبح بیدار می‌شدیم صبحونه می‌خوردیم الان پسرم بیدار میشه من اصلا جون ندارم از جا پاشم اونم اینقدر میمونه تا می‌خوابه،بعدازظهرا دراز میکشم کنارم بدون هیچ اذیتی میشینه کارتون میبینه و من غصه میخورم چرا مثل قبل نمیتونم باهاش بدو بدو کنم،توپ بازی کنم،اهنگ بذارم برقصم....براش مادری نکردم😔
الآنم که سه سالشه رفتارش خیلی حساس شده شوهرم اصلا باهاش نمیسازه من بیشتر غصه میخورم.خوشحال بودم که براش یه همبازی میارم ولی الان میگم زود بود،بچم بچگی نکرد😔خودم چقدر از خودم فاصله گرفتم.نمیدونم شما هم این احساسات رو دارین؟تازه میگم بچه بدنیا بیاد خیلی سخت تر هم میشه.از الان دلم داره می ترکه واسه وقتی که بیمارستانم چون پسرم خیلی بهم وابسته اس