۵ پاسخ

خدا حفظش کنه سردش نمیشه با رکابی

خداحفظش کنه از چشم بد دور باشه براش اسفند دود کن

خداحافظش باشه تولدش هزاران بارمبارکتون باشه ♥️♥️🌹

ماشالله بهش خدا حفظش واست قشنگم..

ای جان😍😍😍خدا حفظش کنه قندعسلو🫠❤️

سوال های مرتبط

مامان علی مامان علی ۱۵ ماهگی
پارسال ی‌همچین روزایی بود که خیلی درد داشتم حس میکردم هر لحظه قراره تو خونه زایمان کنم همه میگفتن این دردا طبیعیه و ماه درده ولی خدایی خیلی درد وحشتناکی بود تکونای علی خیلی کم‌شده بود و هر روز تو راه بیمارستان و نوار‌قلب بودم🥲تاریخ زایمان رو تو سونوم زده بود ۱۵ آبان....ولی‌من قرار بود سزارین اختیاری کنم و‌دکتر‌هنوز‌نامه رو نداده بود بهم کلی ترس و استرس داشتم ک‌نکنه زود دردم بگیره و بخام‌طبیعی زایمان کنم 😅روز ب روز دردام بیشتر می‌شد تا اینکه ۲۳ مهرصبح با درد وحشتناک از خاب بیدار شدم ب دکترم زنگ زدم گفت برو سونو و عصر بیا مطب پیشم عصر رفتم و معاینه کرد و گفت سر بچه خیلی اومده پایین و الان باید بستری شی😷وفردا سزارین‌کنمت‌ و من فردا وقت آتلیه گرفته بودم‌ک‌عکاسی کنیم نه ساک بیمارستان بسته بودم ن‌آمادگی داشتم
با کلی‌ترس‌و‌استرس‌ بیخیال آتلیه شدیم و رفتیم ساک‌جمع کردیم‌و‌ی ساعت بعدرفتم‌بستری شدم‌ خیلی شب سختی بود
ولی‌گذشت و‌خدارو‌شکر علی با هزار داستان و ماجراهای اون‌۹ ماه ب سلامتی دنیا اومد🥰
انگار‌همین دیروز‌بود🥲
مامان 👑آقا شاهان👑 مامان 👑آقا شاهان👑 ۱ سالگی
اخرین حمام شاهانی قبل یک سالگی 🥹
با کلی گریه و جیغ و داد تا حالا انقد گریه نکرده بود🥹
میون دوتا حس گیر کردم یکیش حس قشنگی که پسرم داره بزرگ میشه یکی اینکه هیچوقت به این سن برنمیگرده قدر لحظه ها رو بدونیم درسته سختی داره اما شیرینی بودنشون به همه سختی ها می ارزه
این روزا دارم به پارسال فکر میکنم خدایا چقد ذوق داشتیم چقد مظرب بودیم با باباش همش تو راه بیمارستان بودیم میگفتم خدایا کاش هر چی زودتر بگذره بغلش کنم میرفتم ناامید برمیگشتم اما الان دقیقا برعکس شده دیگه دوران نوزادیش برنمیگرده
چقد قشنگ بود لحظه ایی که رفتم بیمارستان واسه اخرین بار گفتن دیگه وقتشه گل پسرت رو بغل بگیری ساعت دو شب رفتم اتاق زایمان ساعت ۶ شد صبحونه رو آوردن بابایی انقد بیتاب بود راهش دادن اومد پیشم نازم کردو باهام حرف زد گفت نگران نباش خودم پیشتم چقد دلم گرم شد به بودنش بعدش که رفت ساعت ۵ عصر آقا کوچولو به دنیا اومد خدایا چه لحظات قشنگی بود توصیف ناپذیر🥹
اخرین حمام شاهانی قبل یک سالگی 🥹
با کلی گریه و جیغ و داد تا حالا انقد گریه نکرده بود به محض اینکه تموم شد خودشو بهم چسبوند با چشای مظلومش کلی نگام کرد شیر شو خورد رو پام خوابش برد 🥹
میون دوتا حس گیر کردم یکیش حس قشنگی که پسرم داره بزرگ میشه یکی اینکه هیچوقت به این سن برنمیگرده قدر لحظه ها رو بدونیم درسته سختی داره اما شیرینی بودنشون به همه سختی ها می ارزه
این روزا دارم به پارسال فکر میکنم خدایا چقد ذوق داشتیم چقد مظرب بودیم با باباش همش تو راه بیمارستان بودیم میگفتم خدایا کاش هر چی زودتر بگذره بغلش کنم میرفتم ناامید برمیگشتم اما الان دقیقا برعکس شده دیگه دوران نوزادیش برنمیگرده 🥲
مامان مسیحا مامان مسیحا ۱۴ ماهگی
پارسال این روز ها تو‌بدو‌بدو‌ بودیم،گیفت های تولد و‌خریده بودیم ،خونه تمیز، سیسمونی و اتاق گل پسرمون آماده از ذوق زیاد کیف بیمارستان آماده و لحظه شماری میکردیم 29 آبان بشه و عمل کنم که تاریخ 10 آبان برای سونو آخر (سونو وزن) و چکاپ 37 هفته رفتم و پزشک خودم به آرامی حرفی بهم زد که من خیلی استرس گرفتم ایشون خودشون هم همزمان با من باردار بودن و گفتن شانزدهم زایمان میکنن و تا آخر برج مرخصی زایمان دارن و بهم گفت میخوای چهاردهم عملت کنم که من موافقت نکردم و گفتم خیلی زوده، بعد گفت میخوای صبر کنی ۲ آذر خودم بیام عملت کنم که پرسیدم تضمین میدین تا اون موقع بچه بدنیا نیاد ایشون خندیدن و گفتن احتمالش کمه منم گفتم دکتر شما که میدونی من از اول فقطططط سزارین میخواستم نهایت گفت پس ارجاعت میدم پیش همکارم که اونم چون نمی دونستم کارشون چجوره می ترسیدم قبول کنم یا نه🥹و نامه معرفی به پزشک همکار را ازشون گرفتم اما نرفتم😁
توی دو راهی بدی افتاده بودیم، این شد که همون روز رفتیم درمانگاه بیمارستان ولیعصر کازرون و از یکی از پرسنل اونجا بنام خانم کاظمی در مورد متخصصان زنان و زایمان که میشناسن و میدونن که بیمارانشون راضی هستن سوال کردیم و ایشون دکتر فریدونی را بهمون معرفی کردن و گفتن کارشون عالیه منم رفتم پیش خانم دکتر فریدونی و با دیدن نتیجه سونو گفت 17 ام میشی ۳۸ هفته و ۱ روز و همون روز میتونم عمل کنم چون فقط چهارشنبه ها میام کازرون و بقیه روزای هفته شیراز هستم،خلاصه من و همسر جان با توکل بخدا قبول کردیم و عصر چهارشنبه 17 آبان ساعت 15/40 شد بهترین و لذت بخش ترین لحظه زندگیمون 🥲
و مسیحا کوچولوی ما با وزن 2/700 بدنیا اومد😍
*راستی کار خانم دکتر فریدونی عااالی بود*