احساس میکنم خیلی مادر بدیم فک نمیکردم اینطور مادری بشم که نتونم عصبانیتمو کنترل کنم دربرابر شلوغی و لجبازی بچه ها ولی اذیت بچه ها از حد گذشته حتی مامانمم نزدیک نیس در حد ی ساعتم بسپارم بهش مغزم آروم شه
آخر هفته ها میتونم برم خونشون که با وجود خواهرزاده م که ۶ماه بزرگتره از دخترام غیرقابل تحمل تر ازخونمون میشه
شبا از خستگی نا ندارم ولی وقتی بچه ها خوابن با اون خستگی دلم نمیخواد بخوابم فقط میخوام تو سکوت بشینم

منم بچه ها هر وقت ک بخوابن دو ساعت بعد اونا میخوابم با اینک دارم از خستگی له میشم اما دلم میخواد برای خودم خلوت کنم

دقیقا هم حالیم من بچه حال شیربع شیرن پونزده ماه فاصلشونه

منم به شدت پرخاشگروعصبی شدم کاش درست شم

منم همینم

واقعا درکت میکنم دوقلو واقعا سخته منم بعضی وقتها مغزم نمیکشه اینقدر دعوا ولجبازی وگریه وزدن دارن

منم فقط هفته ای یه بار میرم بقیه روزا مثل توام می‌خوام دیگه کلا از زن بودن و مادر بودن استعفا بدم

برای من که یدونه اس، زده همه وسیله هامو شکونده، خیلی عصبی و پرخاشگر شدم، احساس میکنم افسردگی گرفتم، اونروز به شوهرم میگم من دیگه نمیخوامش، ببر بده یکی اینو دو روز نگه داره، منو ببر مشاوره، خسته شدم
همش از این ناراحتم که رفتارم رو بچه ام تاثیر بزاره عصبی بشه.نمیدونم چیکارکنم واقعا درمونده شدم،اونروز دوساعت از دستش گریه کردم

😅😅😅دقیقا چیزایی که گفتی مثل واسه منه.. ولی خواهر خبر نداری ک چ چیزایی در انتظارتع😅

دقیقا منم همینم .خب یه تایمی برید ک خواهرزادت نباشه

مامان خوبی بودن یعنی معمولی بودن و توی معمولی بودن عصبانی شدنم هست
قال استادمون

عمیقا درکت میکنم الان همه وسیله هام دورمه فلاسک انواع شربت شیاف تب بر شیرخشک بچه ها خوابیدن من نشستم بیکار حتی دوس ندارم بخوابم فقط میخام مغزم آروم بشه ساکت بشه همه جا

منم اینطورم صب تا شب فقط نق میزنن و موی همو میکشن و من خسته و بی اعصاب شدم
میخوابن میام تو گوشی بجای اینکه بخوابم

عزیزم همه همینیم بهتره بزنی ب بی‌خیالی

شبا که بچه ها میخوابن یک ساعت فقط دراز میکشم خیره میشم به دیوار همینجوری فقط مغزم آروم سه🥲🥴

جا داره طبق معمول بگم با تمام وجود درکت میکنم
تنها نیستی
من که از افسردگی نابودم خدا خودش کمکمون کنه

عزیزم خودتو سرزنش نکن منم یه روزا بچه ها واقعاااااا دییونم میکنن و کنترلمو از دست میدم
اشالله زود دندونشون در بیاد آروم بشن

من که یه دونه دارم الان قلبم داره میزنه باید برم قرص بخورم وای به حال شما....
از اون کنار شوهرا هم درکشون کم شده...
خوبه ها ولی بعضی وقتا حرصم مبده
از اون ورم خوره ی فک کردن به اذیت و آزار قوم شوهر امروز اوند سراغم واقعا قلبم درد میکنه