۹ پاسخ

نگران نباش عزیزم اتفاقا حتما نمونه برداری انجام بده تا مطمئن بشی

موهات چقدر ریزش داشت که رفتی دکتر؟

جاری منم کیست تیروئید داشت نمونه برداری کرد مشکلی نداشت

فکر نکنم چیزی باشه داداش منم الکی نمونه برداری کرد هیچی هم نبود الکی فقط کلی خون ازش رفته بود

کیست پنج سانت توی رحم‌؟ انقد نگرانی نداره
دوست من مجرده کیست ۸ سانتی داره عین خیالش نیس

همون کیست لعنتی باعث ریز‌ش شدید موهات شد
خداروشکر زود متوجه شدی اگه میترکید میخواستی چکار کنی
خدا به بچه ات رحم کرده

نگران نباش
ان شاالله که خیره
حتما برو نمونه برداری کنن
اگه دکتر گفت تا قبل جواب FNA که ممکنه طول بکشه ،جراحی کن و بردار چون بزرگ شده

عزیزم منم کیست خیلی بزرگ توو رحم داشتم عمل کردم خوب شدم اصلن نگرانی نداره

انشالله که خیر و سلامتی سر راهت باشه عزیزم 🥲 به مسیر و به خدا ایمان داشته باش و انقدر زود دلشکسته و ناامید نباش🙂

سوال های مرتبط

مامان آوین مامان آوین ۳ سالگی
سلام،بچه ها کسی هس ک مامانش تو کارهاش دخالت کنه؟برای همه چیز، الان مامان من روزی ۵یا۶باز بهم زنگ میزنه نه ک بگم عیبی نداره مثلا ظهر ک دارم استراحت میکنم تازه خوابم برده یهو زنگ میزنه اگ خواب باشم میگ خوابی؟ یا اگ جایی برم بهش نگم ناراحت میشه طوری ک به خواهرم گفته ک من هرجا میرم بهش نمیگم،برای بچه بزرگ کردن ک نگم روانی کردم الان گیر داده برای بچه ام صندل بگیرم هی میگم باشه یه جا خوب و قشنگ پیدا کنم میخرم ولی باز هر بار رفتم خونه اش میگ باز برا بچه صندل نگرفتی، دخترم کوچیکتر بود یه بار بردمش شهربازی می‌ترسید سوار وسایل بشه دیگ نبردم تایکم بزرگتر بشه ولی مامانم هی میگف ببرش شهربازی میگفتم بردمش ترسیده، تا وقتی فهمیدم الان وقتشه بردمش با شوهرم بهم زنگ زد کجایی گفتم اوینو بردیم شهر بازی یهو گف چه عجب ازبس من گفتم بردیش، ما اصلا نمیتونم جلوش با بچه امون شوخی کنیم یه بار شوهرم داش بازی میکرد باهاش یهو آوین گریه کرد فرداش بهم زنگ زد ک آره من دیروز از دست شوهرت ناراحت شدم گریه بچه رو درآورده گفتم مامان جان اون ک از قصد ک نبوده قبلش گریه میکرد بهانه گیری میکرده یهو گف این یه نوع بچه آزاریه🙁و مریضه، دیگ خیلی از این موضوع ها ک درگیرم،نمیدونم شاید من حساسم چیکار کنم؟
مامان حسنا مامان حسنا ۳ سالگی
دخترم وقتی بدنیا اومد. بخاطر آلرژی که داشت هر روز مریض بودی جوری که چندبار. فکر کردم مرده ازبس حالش بد بود. با گریه رسوندمش بیمارستان. بچه اولم بود تو شهر غریب تنها بی کس. صبح تا شب مطب بیمارستان بودم. دکتر هر روز روزای جمعه میبردنش بیمارستان 😭 دکتر بهم گفت بو هیچ نباید حس کنه. خودمو زندونی کردم تو یه اتاق دوماه. وقتی خواب بود غذا درست میکردم حموم میزدم. تا بو غذا حس نکنه. بدتر بشه. جای نرفتم. ب چقدر حرف شنیدم که خودتت زندونی کردی بشین تا خوب بشه😭😭 خیلی سخته بود تا یکم دود یا بو چیزی بود جای همون لحظه حالش بد میشد. شبا گریه میکردم تا صبح یه روز تو مطب دکتر زدم زیر گریه یه زنه اومد دلداریم داد. گفت نگران نباش میگذره. چقدر باهام حرف زد خیلی درد کشیدم. اونای که بچه هاشون آلرژی دارن میدونن من چی میگم. هرروز بخور سرم آمپول دارو. اسپره. تا یکم راحت بخواب. نفس بکشه یکم بهتر بشه. همیشه میگفت گله میکردم پیش خدا ولی یه بار خیلی کم آوردم گفتم اینقدر گریه کردم من معجزه رو دیدم امام زمانم جوری دخترم شفا داد که. هیچ وقت به اسم آلرژی نبردمش دکتر دیگ اسپره استفاد نکرد انگار اصلا الرژی نداشت خدا دید چقدر گریه کردم چقدر درد کشیدم. 😭😭 گذشت ولی یادم نمیره. لحظه به لحظه اون روزا رو یادمه. الهی بحق همین شب هیچ بچه ای مریض نشه❤😭🙏